«یک روز دو ساک برزنتی پر از اسلحه‌ی کلت آوردند و در مسجد گذاشتند، بدون اطّلاع قبلی و بدون هیچ برنامه‌ای گفتند بین برادران توزیع شود. تا ما بیائیم متوجّه شویم که اوضاع از چه قرار است، گفتند که به احتمال قوی محل لو رفته، چون مأموران انتظامی و امنیّتی سر چهار راه مستقر شده‌اند و همه چیز را با دقّت تحت کنترل دارند. بدجوری گیر کرده بودیم. جابه‌جایی سلاح‌ها در چنین شرایطی غیرممکن بود، ضمن آن‌که الزامی هم بود. واقعاً مانده بودیم چه کنیم که «حسین آقا» از راه رسید. از حالت غیرعادی ما فهمید که باید خبری باشد. موضوع را گفتیم. برخلاف انتظار ما خیلی خونسرد و با اطمینان گفت: «هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.»

بعد هم ساک‌ها را داخل ماشین ژیانی که داشت، گذاشت. یک بسم الله گفت و راه افتاد. این کار با چنان درایت و آرامشی انجام شد که هیچ کس حتّی مأموران رژیم هم ذرّه‌ای به او شک نکردند. انجام چنین کاری، آن هم در آن شرایط، فوق العاده متهورانه و نیازمند ایثار و از خود گذشتگی بود. کاری که فقط از دلاور مردی چون «حاجی» برمی‌آمد… و او یک مجاهد فی سبیل الله به معنای واقعی آن بود.


منبع: کتاب «رسم خوبان۳ – شور شیدایی»؛  شهید محمد حسین کریم پوراحمدی، ص ۱۶ و ۱۷٫ / رسم عاشقی، صص ۷۷ ۷۶٫