تشرف آیهاللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى:

آیهاللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (۱۲۸۴ – ۱۳۶۵ قمرى) مرجع بزرگ شیعیان جهان دروس ابتدایى طلبگى را در روستاى «مدیسه» از توابع لنجان اصفهان نزد یکى از اهل علم آن دیار آغاز نمود.

پس از گذراندن دوره ابتدایى تصمیم گرفت به حوزه اصفهان – که در آن عصر یکى از حوزههاى مهم شیعه به شمار مىرفت – مهاجرت نماید. براى این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت. سید محمد لحظاتى چند غرق در اندیشه شد. آنگاه سر برداشت و در حالى که اندکى خشمگین به نظر مىرسید، به فرزندش گفت: «اگر به اصفهان بروى، من عهدهدار هزینه زندگى تو نمىشوم».

سید از گفتار پدر شگفت زده شد و به فکر فرو رفت و به وعدههاى الهى در این که ضامن روزى بندگان است و سخنان ارزنده امامان بزرگوار در فضیلت علم و دانش اندیشید. این افکار به او قوت قلب داد و عزمش را براى رفتن به اصفهان جزمتر نمود. لذا سر از دامن تفکر برداشت و با حالتى حاکى از اطمینان نفس به پدر گرفت: «اشکالى ندارد، فقط شما اجازه رفتن به من بدهید، من خود عهدهدار دیگر امور آن خواهم شد».

گویا اصرار سید ابوالحسن، بر خشم پدر افزود. لذا براى بار دوم گفت: «فرزندم ؛ طلبه مشو. گرسنگى دارد، محرومیت به دنبال خواهد داشت، بىخانه و کاشانه و آواره خواهى شد. از اینها گذشته با دورى خانواده و خویشاوندانت چه خواهى کرد؟!»

این حرفها در گوش سید ابوالحسن فرو نمىرفت و او همچنان براى بار دوم از پدر خواست که به وى اجازه رفتن بدهد…

پس از پافشارىهاى زیادى که سید ابوالحسن از خود نشان داد، پدر با رفتنش موافقت نمود. درست در آن هنگام بود که برق شادى در چشمان سید درخشید. لبخند شادى بر لبانش نقش بست. دست پدر را بوسید و از او صمیمانه تشکر کرد. لحظه جدایى فرا رسید. سید ابوالحسن با دستى خالى بدون این که کوله بار و ره توشهاى به همراه داشته باشد، به سوى اصفهان حرکت کرد.

اما در همان ابتدا، لحظاتى چند خاطرش پریشان شد و افکارى وسوسهآمیز پى در پى بر او هجوم آورد: با تنهایى، غربت و فقر چه خواهى کرد؟…

ناگهان به یاد امام زمان(عج) افتاد و اشک در چشمانش حلقه زد و با امیدوارى و اطمینان نفس به راه افتاد…

سید ابوالحسن در اوایل نوجوانى و بلوغ در سن ۱۴ سالگى وارد اصفهان شد و در مدرسه صدر حجرهاى گرفت و به درس و بحث مشغول شد.

شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش براى دیدن فرزند خود به حجره او مىآید، با وضع ناهنجارى مواجه مىشود. حجره او را خالى از هرگونه وسایل ابتدایى براى زیستن مىبیند: نه فرش و گلیم و زیراندازى، و نه چراغى براى روشن کردن حجره.

با سخنانى سرزنشآمیز به سید ابوالحسن مىگوید: نگفتم طلبه نشو، گرسنگى دارد! محرومیت و فقر به دنبال دارد؟! او آنقدر در این زمینه سخن مىگوید که فرزند آزرده خاطر مىشود و در همان لحظه که سخت دگرگون شده بود، به طرف قبله مىایستد و امام زمان(عج) را مورد خطاب قرار مىدهد و با چشمانى اشکبار و لحنى ملتمسانه مىگوید: «آقا عنایتى کنید تا نگویند شما آقا ندارید!»

لحظاتى چند نمىگذرد که فردى ناشناس درِ مدرسه صدر را به صدا در مىآورد. وقتى خادم مدرسه در را باز مىکند، فرد ناشناس از او سراغ سیدابوالحسن را مىگیرد و خادم سید ابوالحسن را به کنار درِ مدرسه فرا مىخواند.

سیدابوالحسن با سیدى خوشسیما روبرو مىشود که پس از دلجویى به او پنجقران مىدهد و مىگوید: «شمعى نیز در طاقچه حجره است، آن را بردار و روشن کن تا نگویند شما آقا ندارید».

شخص ناشناس با این سخن، سید ابوالحسن را تنها مىگذارد و مىرود. سید به حجره بر مىگردد و ماجرا را براى پدر تعریف مىکند. سید محمد نیز مانند پسر، دچار بهت و حیرت مىشود و اشک از چشمانش سرازیر مىگردد و در همان حال فرزند را در آغوش مىگیرد و بوسههایى چند بر صورت گلگونش مىزند و با قلبى شاد به مدیسه باز مىگردد.[۱]

عنایت آقا امام زمان(عج) (نماز اول وقت یادت نرود!):

… صداى اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانى که در کنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به او گفت: آقاى راننده! مىخواهم نماز بخوانم.

راننده با بىتفاوتى و بىخیالى گفت: برو بابا حالا کى نماز مىخواند! بعدش هم توجهى به این مطلب نکرد، ولى جوان با جدیت گفت:

به تو مىگویم نگهدار!

راننده فهمید که او بسیار جدى است، گفت: اینجا که جاى نماز خواندن نیست، وسط بیابان، بگذار به یک قهوهخانه یا شهرى برسیم، بعد نگه مىدارم.

خلاصه بحث بالا گرفت راننده چارهاى جز نگهداشتن نداشت. بالاخره ماشین را در کنار جاده نگهداشت، جوان پیاده شد و نمازش را با آرامش و طمأنینه خواند، من هم به تأسى از وى نماز خواندم. پس از نماز وقتى در کنار هم نشستیم و ماشین حرکت کرد از او پرسیدم: چه چیز باعث شده که نمازتان را اول وقت خواندید؟

گفت: من به امام زمانم، حضرت ولىعصر(عج) تعهد دادهام که نماز را اول وقت بخوانم.

تعجب من بیشتر شد، گفتم: چگونه و به خاطر چه چیز تعهد دادید؟

گفت: من قضیه و داستانى دارم که برایتان بازگو مىکنم، من در یکى از کشورهاى اروپایى براى ادامه تحصیلاتم درس مىخواندم، چند سالى بود که آنجا بودم، محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهر که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادى بود که اکثر اوقات با ماشین این مسیر را طى مىکردم. ضمنا در این بخش، یک اتوبوس بیشتر نبود که مسافران را به شهر مىبرد و برمىگشت. براى فارغالتحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را مىدادم، پس از سالها رنج و سختى و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید، درسهایم را خوب خوانده بودم، آماده بودم براى آخرین امتحان سوار ماشین اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه، اتوبوس در حالى که پر از مسافر بود راه افتاد، من هم کتاب جلویم باز بود و مىخواندم، نیمى از راه آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد، راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد، مقدارى موتور ماشین را نگاه کرد و دستکارى نمود، آمد استارت زد، ماشین روشن نشد، دوباره و چندینبار همین کار را کرد، اما فایدهاى نداشت، (این وضعیت) طولانى شد و مسافران آمده بودند کنار جاده نشسته و بچههاىشان بازى مىکردند و من هم دلم براى امتحان شور مىزد و ناراحت بودم، چیزى دیگر به موقع امتحان نمانده بود، وسیله نقلیه دیگرى هم از جاده عبور نمىکرد که با او بروم، نمىدانستم چه کنم، در اضطراب و نگرانى و ناامیدى به سر مىبردم، تا شهر هم راه زیادى بود که نمىشد پیاده بروم، پیوسته قدم مىزدم و به ماشین و جاده نگاه مىکردم که همه تلاشهاى چندسالهام از بین مىرود و خیلى نگران بودم.

یکباره جرقهاى در مغزم زد که ما وقتى در ایران بودیم در سختىها متوسل به امام زمان(عج) مىشدیم و وقتى کارها به بن بست مىرسید از او کمک و یارى مىخواستیم، این بود که دلم شکست و اشکم جارى شد، با خود گفتم: یا بقیه اللّه! اگر امروز کمکم کنى تا به مقصدم برسم، قول مىدهم و متعهد مىشوم که تا آخر عمر نمازم را همیشه سر وقت بخوانم.

پس از چند دقیقه آقایى از آن دورها آمد و رو کرد به راننده و گفت: چه شده؟ (با زبان خود آنها حرف مىزد). راننده گفت: نمىدانم هر کار مىکنم روشن نمىشود. مقدارى ماشین را دستکارى کرد و کاپوت را بست و گفت: برو استارت بزن!

چند استارت که زد ماشین روشن شد، همه خوشحال شدند و سوار ماشین گشتند و من امیدى در دلم زد و امیدوار شدم، همین که اتوبوس مىخواست راه بیفتد، دیدم همان آقا بالا آمد و مرا به اسم صدا زد و گفت: «تعهدى که به ما دادى یادت نرود، نماز اول وقت!» و بعد پیاده شد و رفت و من او را ندیدم. فهمیدم که حضرت بقیه اللّه امام عصر(عج) بوده، همینطور اشک مىریختم که چقدر من در غفلت بودم. این بود سرگذشت نماز اول وقت من.[۲]

 

تشرف سید مهدى بحرالعلوم:

محدث نورى مىنویسد: «حدیث کرد مرا عالم فاضل صالح با ورع در دین میرزا حسین لاهیجى که مجاور روضه مقدسه امام على (علیهالسلام) و از صالحان با تقوا و مورد وثوق و ثابت قدم نزد علما است این که نقل کرد براى من عالم صفى مولى زین العابدین سلماسى که سید جلیل بحرالعلوم روزى وارد حرم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شد و ناگهان شروع به قرائت این ابیات نمود:

چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن

به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

از او سؤال کردند که براى چه این اشعار را خواندى؟ فرمود: چون وارد حرم مطهر شد حضرت حجت(عج) را مشاهده کردم که در بالاى سر نشسته و با صداى بلند مشغول قرائت قرآن است، چون صداى او را شنیدم این شعر را قرائت کردم…».[۳] 

 

 

پی نوشت ها


[۱] – توجهات ولىعصرعج به علما و مراجع، ص ۱۲۱، به نقل از سید ابوالحسن اصفهانى ؛ شکوه مرجعیت، محمد اصغرىنژاد، صص ۱۹ – ۲۲٫

[۲] – نماز و عبادت امام زمانعج، عباس عزیزى، ص ۸۵٫

[۳] – جنه المأوى مطبوع با بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۰۲ ؛ النجم الثاقب، ص ۷۹٫

 

 

 

کتابنامه

۱ – قرآن مجید، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند.

۲ – صادق احسانبخش، آثار الصادقین، رشت: ستاد نماز جمعه.

۳ – سید طیب جزایرى،  آخرین امید جهان وجود مقدس امام زمان(عج)، قم: فاطمهالزهرا.

۴ – رحیم کارگر، آینده جهان، قم: مرکز تخصصى مهدویت، ۱۳۸۳٫

۵ – محمدبن حسن الحر العاملى، اثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، تهران: دارالکتاب الاسلامیه.

۶ – محمدبن ابراهیم کلینى، اصول کافى، به تصحیح علىاکبر غفارى، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۵۰ش.

۷ – احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضى.

۸ – محمد بن نعمان مفید، الارشاد، قم: کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

۹ – سید بن طاووس، التشریف بالمنن فى التعریف بالفتن، اصفهان: مؤسسه صاحب الزمان.

۱۰ – قطب الدین راوندى، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدى، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.

۱۱ – علامه حسن بن مطهر الحلى، الستجاد من الارشاد (المجموعه).

۱۲ – على اکبر نهاوندى، العبقرى الحسان فى احوال مولانا صاحب الزمان، قم: مسجدجمکران، ۱۳۸۶٫

۱۳ – عبدالهادى الابیارى، العرائس الواضحه، قاهره.

۱۴ – ابن عبدالله محمد بن ابراهیم نعمانى، الغیبه، تهران: مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ق.

۱۵ – ابوعبداللّه نعیم بن حماد مروزى، الفتن، خطى، کتابخانه المتحف انگلستان.

۱۶ – حسینبن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، نشر دارالقلم، چاپاول، ۱۴۱۶ ق.

۱۷ – رضى الدین على ابن طاووس، الملاحم و الفتن، بیروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.

۱۸ – حسین طبرسى نورى، النجم الثاقب، قم: مسجد جمکران، ۱۳۸۱ش.

۱۹ – لطفاللّه صافى گلپایگانى، امامت و مهدویت، قم: دفتر نشر اسلامى، ۱۳۸۰٫

۲۰ – سید محمدکاظم قزوینى، امام مهدى از ولادت تا ظهور، تهران: آفاق، ۱۳۷۵٫

۲۱ – محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت : دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۳٫

۲۲ – غلامعلى رجایى، برداشتهایى از سیره امام خمینى،تهران، مؤسسه نشر عروج، ۱۳۸۵٫

۲۳ – محمد محمدى رىشهرى، برکات سرزمین وحى، تهران: نشر مشعر، ۱۳۸۵٫

۲۴ – سیدمصطفى آل سید حیدر کاظمى، بشاره الاسلام فى علامات المهدى، قم: مؤسسه آل البیت.

۲۵ – عمادالدین طبرى بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، قم: انتشارات اسلامى.

۲۶ – امیررضا ستوده، پا به پاى آفتاب، تهران: پنجره.

۲۷ – شهید مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى،، تهران: صدرا.

۲۸ – محمد صدر، تاریخ غیبت کبرى، ترجمه: سید حسن افتخارزاده، تهران: نیک معارف، ۱۳۸۴٫

۲۹ – ابونصر محمدبن مسعودبن عیاش السلمى سمرقندى، تفسیر عیاشى، تهران، مکتبه العلمیه، الاسلامیه.

۳۰ – ابىالقاسم فراتبن ابراهیم الکوفى، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق محمد الکاظم، تهران: وزارتارشاد، ۱۴۱۰٫

۳۱ – محمد هادى معرفت، تنزیه انبیا، قم: نبوغ، ۱۳۷۴٫

۳۲ – توجهات ولىعصر(عج) به علما و مراجع، به نقل از سید ابوالحسن اصفهانى.

۳۳ – حسین نورى، جنه المأوى فى ذکر من فاز بقاء الحجه، نشر انوار الهدى.

۳۴ – نجمالدین طبسى، چشم اندازى به حکومت مهدى، قم: بوستان کتاب.

۳۵ – سید حسین تقوى، حضرت مهدى از ظهور تا پیروزى، بنیاد پژوهشهاى علمى فرهنگى نورالاصفى.

۳۶ – ابراهیم امینى، دادگستر جهان، چاپ نوزدهم، قم: شفق، ۱۳۷۹٫

۳۷ – محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامه، ج ۱، قم: دارالذخائر للمطبوعات، بىتا.

۳۸ – على صافى گلپایگانى، ششمین گفتمان مهدویت، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵٫

۳۹ – مجتبى ساده، شش ماه پایانى، مترجم: پریوش دانشنیا، نشر موعود عصر، ۱۳۸۵٫

۴۰ – محمد اصغرىنژاد، شکوه مرجعیت، سازمان تبلیغات اسلامى.

۴۱ – على سعادت پرور، ظهور نور (ترجمه الشموس المضیئه)، ترجمه: محمد جواد وزیرى، چاپدوم، تهران: احیاى کتاب، ۱۳۸۰٫

۴۲ – محمد حکیمى، عصر زندگى، تهران: نشر فرهنگ اسلامى.

۴۳ – محمد بن على ابن عربى، فتوحات مکیه، تهران: نشر مولى.

۴۴ – مرتضى انصارى، فرائد الاصول، تهران: آرموس.

۴۵ – محمد تنکابنى، قصص العلماء و رساله سبیل النجاه، قم: ذوىالقربى.

۴۶ – مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى موعود، تهران: چاپ پانزدهم، قم: صدرا ۱۳۷۴٫

۴۷ – ابى جعفر محمد بن حسن طوسى، کتاب الغیبه، قم: مؤسسه معارف اسلامى، ۱۴۱۰٫

۴۸ – ابى الحسن علىبن عیسى الاربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، تبریز: مکتبه بنى هاشمى، ۱۳۸۱٫

۴۹ – اسداللّه اسماعیل کاظمى تسترى، کشف القناع، تهران: انتشارات الاسلامیه.

۵۰ – علىبن مرتضى سید بن طاووس، کشف المحجه ثمره الحجه، تهران: دفتر نشر اسلامى.

۵۱ – ملامحمد آخوند خراسانى، کفایه الاصول، قم، انتشارات اسلامى.

۵۲ – علىبن مرتضى ابن طاووس، کلمات المحققین، تهران: نشر باقر تهرانى.

۵۳ – محمدبن علىبن بابویه صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، قم: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵٫

۵۴ – علاءالدین على المتقى الهندى، کنز العمال، تحقیق شیخ بکرى حیائى، بیروت: مؤسسه الرساله.

۵۵ – حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: آل البیت، ۱۴۰۸ ه.ق.

۵۶ – على کورانى، معجم احادیث امام مهدى، قم: بنیاد معارف اسلامى، ۱۴۱۱٫

۵۷ – سید محمد تقى موسوى اصفهانى، مکیال المکارم، ترجمه مهدى حائرى، چاپ اول، قم: ایراننگین، ۱۳۸۱٫

۵۸ – لطفاللّه صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، چاپ دوم، قم: نشر حضرت معصومه، ۱۴۲۱٫

۵۹ – مجتبى تونهاى، موعود نامه، قم: میراث ماندگار، ۱۳۸۴٫

۶۰ – محمد جواد خراسانى، مهدى منتظر، ترجمه: محمود عاجر، نورالاصفیاد، ۱۳۸۱٫

۶۱ – مسعود پورسید آقایى،  میرمهر، نشر حضور، ۱۳۸۴٫

۶۲ – عباس عزیزى، نماز و عبادت امام زمان(عج)، نشر صدر، ۱۳۸۴٫

۶۳ – موسى بن حسن الشبلنجى، نورالابصار فى مناقب آلبیت النبى المختار، بیروت: دارالکتبالعلمیه.

۶۴ – محمدبن حسن حر العاملى، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۴٫

۶۵ – واحد تحقیقات مسجد جمکران، وظایف منتظران، قم: مسجد جمکران، ۱۳۸۴٫

۶۶ – سلیمان بن ابراهیم قندوزى، ینابیع الموده، چاپ دوم، قم: شریف رضى، ۱۳۷۵٫

۶۷ – کامل سلیمان، یوم الخلاص (روزگار رهایى)، ترجمه: علىاکبر مهدىپور، چاپ سوم، تهران: آفاق، ۱۳۷۶٫

۶۸ – رحیم کارگر، مقاله «جهانى شدن و حکومت جهانى حضرت مهدى»، فصلنامه انتظار، ش ۶٫

۶۹ – چشم به راه مهدى، (مجموعه مقالات)، جمعى از نویسندگان، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۵ ش.