قلم چو کوه دماوند سخت و سنگین‌بار

ورق کبوتر آتش گرفته‌ای تب‌دار

 

زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز

زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار

 

زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است

که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار

 

تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش

نه در مقابل این پای تا به سر زنگار

 

کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد

مراست در پی هر یک، هزار استغفار..

 

روایتی‌ست شریف از کتاب القطره

که قطره‌ای‌ست ز دریا و وصف توست بحار

 

که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر

امیر قصر کلام و عمارت گفتار

 

امام خطبه طلب کرد خطبه‌ای از تو

ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار

 

تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم

شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار

 

کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر

کسی ندیده چنین آفتاب در انظار

 

زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش

شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار

 

پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی

چه گوید آن‌که علی راست تاج ایل و تبار؟

 

علی‌ست باب الهی علی‌ست حصن حصین

علی‌ست پرسش اول علی‌ست آخر کار

 

موالیان علی مؤمن‌اند و گوهر قدر

و منکران علی کافرند و بی‌مقدار

 

چنان مدیح علی از زبان پاک حسن

نشست بر دل کروبیان عرش‌سوار

 

که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت»

فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار

 

فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را

هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار

 

ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست

ثنای حُسن تو گفته‌ست حیدر کرار