ظهور امام زمان علیه السلام طبق روایاتى که در منابع شیعه و اهل سنت از رسول خدا صلى الله علیه وآله وارد شده،‌ یک امر مسلم و قطعى است؛ اما سؤال این است که آیا براى ظهور آن حضرت زمان معینى نیز مشخص شده یانه؟
اگر وقت معینى در نظر گرفته نشده آیا ما مجاز هستیم که با تطبق نشانه ها و تعیین مصداقهاى علامات ظهور، وقتى را براى ظهور آن حضرت تعیین کنیم؟
پاسخ اجمالی:
بر اساس آموزه‌هاى ادیان الهى و عقیده تمام مذاهب اسلامى،‌ ظهور منجى و مصلح در آخر الزمان،‌ یکى از وعده‌هاى قطعى و حتمى خداوند است.

 


بنا بر عقیده شیعه،‌ این موعود الهى از فرزندان پیامبر و نسل فاطمه و امیرمؤمنان علیه السلام و دوازدهمین حجت الهى به نام مبارک: «مهدی» فرزند امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام است.
طبق روایات رسیده از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم آن حضرت براى اصلاح عالم ظهور خواهد کرد و قبل از ظهور او،‌ علاماتى که وقوع آن حتمى است هویدا خواهد شد؛ اما براساس روایات معتبر، براى ظهور مبارکش وقت و زمان مشخصى بیان نشده است.
پیشوایان هدایت و امامان معصوم علیهم السلام در مقام پرسش از هنگامه ظهور،‌ تصریح نموده‌اند که خداوند متعال براى ظهور آن حضرت وقتى را معین نفرموده و ما هم براى این امر وقتى را تعیین نکرده‌ایم؛ بنابر این،‌ افرادى که از ظهور آن حضرت در وقت معینى خبر مى‌دهند دروغگویند و به پیروانشان فرموده‌اند:
اگر این چنین خبرى را شنیدید از دروغ انگاشتن آن نترسید.

 


حتى در برخى روایات فرموده‌اند: هنگامه ظهور مهدى ما، از اسرار خداوند است که هیچ کسى بر آن دست نمى‌یازد و اگر کسى براى ظهورش وقتى معینى را در نظر بگیرد، گویا شریک در علم خدا شده و ادعاى آگاهى بر اسرار خداوند کرده است.

 


امام صادق علیه السلام براى مفضل مى‌فرماید:
«یَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللَّهَ تَعَالَى فِی عِلْمِهِ وَادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّه».

بنابراین، ظهور حضرت حتمى و انکار نا پذیر و زمان ظهور از اسرار الهى است که تنها علم آن نزد خداوند است و هر زمانى که خداوند مصلحت بداند آن حضرت ظهور خواهد کرد و جهان بشریت را از غرقاب فتنه‌ها و گرداب ظلمت ها نجات داده و عدل و داد را تا اقصى نقاط عالم گسترده، دشمنان خدا خوار و بندگان صالح خدا حاکمان زمین خواهد شد.

 


پاسخ تفصیلی
معارف مهدویت همانند برخى معارف دیگر،‌ به طور جدى دچار آسیب هاى شده است. وظیفه علماء‌ دین و متخصصان عرصه مهدویت است که در مرحله نخست آن را آسیب شناسى نموده و آسیب زدایى نیز اقدام مهم بعدى است.
ادعاى مهدویت، ادعاى نیابت، ملاقات با امام زمان، تعیین وقت ظهور و تطبیق نشانه هاى ظهور بر مصادق معین، برخى از آسیب هاى مهدویت مى‌باشد.


پاسخ تفصیلى از این پرسش، نیازمند بررسى روایات و تعمق در معانى آنها است؛ از این رو،‌ براى اتقان مطلب روایات این موضوع را بررسى مى‌نماییم:
بررسی روایات عدم جواز تعیین وقت ظهور
در منابع معتبر شیعه،‌ روایات صحیح و موثق از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده که آن بزرگواران فرموده‌اند: نه خداوند براى ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف وقت معین کرده و نه ما معین مى‌کنیم.

 


در این باره روایات فراوانى است که به آنها اشاره مى‌کنیم:
روایت اول
تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگویند
مرحوم کلینى در روایت موثق نقل کرده که امام باقر علیه السلام تعیین کنندگان وقت ظهو را سه مرتبه دروغگو خوانده است:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو [عُمَرَ] الْخَثْعَمِیِّ عَنِ الْفَضْلِ [الفضیل] بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ: لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّ مُوسَى علیه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلَاثِینَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَإِذَا حَدَّثْنَاکُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاکُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَإِذَا حَدَّثْنَاکُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَى خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاکُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَیْنِ.

 


فضیل بن یسار گوید: به امام باقر علیه السلام عرض‌کردم: براى این امر وقتى هست؟ فرمود وقت‏گذاران دروغ گویند، وقت‏گذاران دروغ گویند، وقت‏گذاران دروغ گویند. همانا موسى علیه‏ السلام چون (در طور سینا) به پروردگار خود براى پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز داد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده کرد، و کردند آنچه کردند (یعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى بشما گفتیم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئید: خدا راست فرموده است و اگر بشما خبرى گفتیم و بر خلاف گفته ما واقع شد، بگوئید: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گیرید.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۹، ح۵، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.


این روایت در نقل هاى دیگر، به جاى فضل بن یسار،‌ فضیل بن یسار آمده است:
المازندرانی، مولی محمد صالح (متوفای۱۰۸۱هـ)، شرح أصول الکافی، ج ۶، ص۳۳۳، تحقیق: مع تعلیقات: المیرزا أبو الحسن الشعرانی / ضبط وتصحیح: السید علی عاشور،‌ ناشر: دار إحیاء التراث العربی للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، چاپ: الأولى۱۴۲۱ – ۲۰۰۰ م

 


النعمانی، أبی عبد الله محمد بن ابن إبراهیم بن جعفر الکاتب المعروف ب‍ ابن أبی زینب النعمانی (متوفای۳۶۰ه‍ـ)،‌الغیبه،‌ ص۳۰۵، تحقیق: فارس حسون کریم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى۱۴۲۲
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۶، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه : الأولى، ۱۴۱۱هـ.
عبارت «کذب الوقاتون»، که در روایت از زبان امام باقر علیه السلام سه مرتبه تکرار شده دلیل بر این است که نباید براى ظهور امام زمان وقت تعیین کرد و کسانى هم که از هر راه ممکن، وقتى را براى ظهور معین مى‌کنند، دروغ مى‌گویند.
بررسی سند روایت

 


گرچه روایت در این موضوع فراوان است و از بررسى سند ما را بى‌نیاز مى‌کند؛ اما جهت اتقان مطلب، چند روایت را از نظر سند هم بررسى مى‌کنیم:
در این روایت:

۱ – حسین بن محمد.

۲ – معلی بن محمد.

۳ – حسین بن علی خزاز.

۴ – عبد الکریم بن عمرو.

۵ – فضیل بن یسار نهدی در سند روایت، قرار دارند.

 


۱ – حسین بن محمد بن عامر:

آقاى خویى مى‌گوید: حسین بن محمد بن عامر، همان حسین بن محمد بن عمران بن ابى بکر اشعرى قمى است که از مشایخ مرحوم ثقه الاسلام کلینى مى‌باشد و ایشان از او روایت فراوان نقل کرده و این شخص موثق است:
الحسین بن محمد بن عامر: = الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر. من مشایخ الکلینی – قدس سره – یروی عنه کثیرا، وهو الحسین بن محمد ابن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی، الثقه الآتی.
حسین بن محمد بن عامر،‌ همان حسین بن محمد بن عمران بى ابى بکر است که از مشایخ مرحوم کلینى مى‌باشد و از او بسیار روایت مى‌کند. و او حسین بن محمد بن عمران ابى بکر اشعرى از اهل قم و شخص موثق آینده است.
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۷، ص۸۳، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
نجاشى از رجال شناسان معروف، در باره این راوى مى‌گوید:
الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی، أبو عبد الله ثقه. له کتاب النوادر، أخبرناه محمد بن محمد، عن أبی غالب الزراری، عن محمد بن یعقوب عنه.
حسین بن محمد بن عمران بن ابى بکر اشعرى قمى کنیه اش ابو عبد الله ثقه است. او کتاب نوادر دارد که محمد بن محمد از ابو غالب زرارى از محمد بن یعقوب از آن کتاب خبر داده است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۶۶، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

 


۲ – معلی بن محمد بصری:

دومین راوى، معلى بن محمد بصرى است. گرچه ابن غضائرى و برخى دیگر به پیروى از ابن غضائرى، ایشان را مضطرب الحدیث والمذهب دانسته و مى‌گویند: او از ضعفاء روایت مى‌کرده است؛ اما آقاى خویى این سخنان را رد کرده و معلى بن محمد را موثق مى‌داند و مى‌گوید:
أقول: الظاهر أن الرجل ثقه یعتمد على روایاته. وأما قول النجاشی من اضطرابه فی الحدیث والمذهب فلا یکون مانعا عن وثاقته، أما اضطرابه فی المذهب فلم یثبت کما ذکره بعضهم، وعلى تقدیر الثبوت فهو لا ینافی الوثاقه، وأما اضطرابه فی الحدیث فمعناه أنه قد یروی ما یعرف، وقد یروی ما ینکر، وهذا أیضا لا ینافی الوثاقه. ویؤکد ذلک قول النجاشی: وکتبه قریبه. وأما روایته عن الضعفاء على ما ذکره ابن الغضائری، فهی على تقدیر ثبوتها لا تضر بالعمل بما یرویه عن الثقات، فالظاهر أن الرجل معتمد علیه.
مى‌گویم: ظاهراً این راوى ثقه است و مى‌توان بر روایاتش اعتماد کرد. اما سخن نجاشى که او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده، مانع از وثاقتش نیست؛ زیرا همان‌گونه که برخى از رجالیون گفته اند، اضطراب مذهب او ثابت نیست. بر فرض ثبوت،‌ این هم منافات با وثاقت او ندارد. اما اضطراب در روایت معنایش این است که او گاهى چیزى شناخته شده و گاهى چیزى منکر را روایت مى‌کرده و این نیز منافات با وثاقت ندارد. و این مطلب را کلام نجاشى تایید مى کند که در مورد او فرموده است : کتاب هاى او نزدیک (به اعتقاد ما) است. (و نه کاملا مطابق) اما این‌که گفته او از ضعفاء روایت مى‌کند برفرضى این که درست باشد، این مطلب هیچ گونه ضررى در عمل کردن به روایات او که از ثقات نقل کرده نمى‌زند. در نتیجه این مرد مورد اعتماد است.
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۹، ص۲۸۰، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
مرحوم سید بحر العلوم کلامى را در باره معلى بن محمد از علامه مجلسى نقل کرده است که سخن ابن غضائرى و دیگران را نقد مى‌کند:
معلى بن محمد البصری . أبو الحسن ، وقیل : أبو محمد ، أکثر عنه الکلینی ، له کتب روى عنه أبو علی الأشعری والحسین بن حمدان والحسین بن سعید والحسن ابن محمد ، وهو ابن عامر الأشعری الثقه ، وعلی بن إسماعیل ومحمد بن الحسن ابن الولید. وقال المجلسی: (لم نطلع على خبر یدل على اضطرابه فی الحدیث والمذهب…) وفی (الوجیزه): (ولا یضر ضعفه لأنه من مشایخ الإجازه) وفی (المعراج) – نقلا عن بعض معاصریه – القول بصحه حدیثه لکونه من المشائخ …
معلى بن محمد بصرى،‌ کنیه اش ابو الحسن و گفته شده ابو محمد است. کلینى از او بسیار روایت کرده است. او داراى کتابهایى است. ابو على اشعرى،‌ حسین بن حمدان،‌ حسین بن سعید حسن بن محمد (منظور ابن عامر اشعرى قمى موثق است)، على بن اسماعیل، محمد بن الحسن بن ولید از او روایت کرده اند.
علامه مجلسى گفته است: من روایتى که اضطراب در حدیث و مذهب او را بیان کند نیافتم. و علامه در وجیزه گفته است: این موارد ضعف او را نمى‌رساند؛ زیرا او از مشایخ اجازه است. و در کتاب المعراج از برخى معاصرینش نقل کرده که روایات او صحیح است زیرا از مشایخ است.
الطباطبایی، السید مهدی بحر العلوم (متوفای۱۲۱۲هـ)، الفوائد الرجالیه، ج۳، ص۳۴۰، تحقیق وتعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، ناشر: مکتبه الصادق – طهران، الطبعه الأولى: ۱۳۶۳ش
محدث نورى نیز در خاتمه المستدرک او را موثق مى‌داند و مى‌نویسد:
واما المعلى فذکره الشیخ فی الفهرست، وفی من لم یرو عنهم (علیهم السلام)، وذکر کتبه والطریق إلیها ولم یطعن علیه، ولکن فی النجاشی: مضطرب الحدیث والمذهب …
ولا یخفى أن روایه المفید کتبه ، عن شیخه ابن قولویه ، عن الجلیل الحسن الأشعری تنافی الاضطراب فی المقامین، وکذا روایه شیخ القمیین محمد ابن الحسن بن الولید عنه کما فی الفهرست فی ترجمه أبان بن عثمان، وکذا الحسین بن سعید کما فی التهذیب فی باب الزیادات فی القضایا والاحکام، والثقه الجلیل أبو علی الأشعری أحمد بن أحمد بن إدریس کما فی الکافی فی باب الصبر، وباب الجلوس فی کتاب العشره، وعلی بن إسماعیل المیثمی.
وبعد روایه هؤلاء الأجله عنه – وفیهم أبو علی الذی قالوا فیه: صحیح الروایه، وابن الولید المعلوم حاله فی التحرز عن الضعفاء بل المتهمین ، واکثار الکلینی من الروایه عنه بتوسط أبی بکر الأشعری- یمکن استظهار وثاقته بل جلالته کما نص علیه الشارح. حیث قال: یظهر من کتاب کمال الدین ، والغیبه ، والتوحید جلاله هذا الرجل ، واعتمد علیه المشایخ العظام ، ولم نطلع على خبر یدل على اضطرابه فی الحدیث والمذهب کما ذکره بعض الأصحاب ، وعلى ای حال فأمره سهل لکونه من مشایخ الإجازه لکتاب الوشاء غالبا ولغیره قلیلا، انتهى.
شیخ طوسى در فهرست معلى را در شمار کسانى که از معصوم روایت نکرده ذکر کرده و از کتابها و طرقش نام برده؛ اما هیچ طعنى در باره او نگفته است. ولى نجاشى او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده است.
پوشیده نیست که روایت کردن شیخ مفید کتابهاى او را از طریق استادش ابن قولویه از حسن اشعرى، منافات با اضطراب او در حدیث و مذهب دارد. و نیز روایت بزرگانى همانند: شیخ قمیان محمد بن حسن بن ولید، حسین بن سعید و ثقه جلیل ابو على اشعرى احمد بن احمد بن ادریس و على بن اسماعیل میثمى، منافات با سخن ابن غضائرى دارد.
بعد از روایت این بزرگان از او،‌ (که در میان آنها ابو على است که در باره او گفته اند: او صحیح الروایت است و نیز ابن ولید که در دورى از ضعفاء و متهمان مشهور است و نیز فراوان روایت نقل کردن کلینى از او توسط ابى بکر اشعری) ممکن است وثاقت بلکه جلالت او ظاهر و کشف شود. چنانچه شارح بر این مطلب تصریح کرده و گفته است: از کتاب کمال الدین، الغیبه و توحید شیخ صدوق جلالت این شخص ظاهر مى‌شود و بر روایات این شخص بزرگان از مشایخ اعتماد کرده اند. و من بر خبرى که نشانگر اضطراب او در روایت و مذهب باشد، دست نیافتم. به هر تقدیر، امر او آسان است؛ زیرا او از مشایخ اجازه کتاب وشاء غالباً براى کتاب غیر وشاء در برخى موارد مى‌باشد.
الطبرسی، میرزا الشیخ حسین النوری (متوفای۱۳۲۰هـ) خاتمه المستدرک، ج۵، ص۳۲۴، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث – قم – ایران، الطبعه الاولی ۱۴۱۵

 


۳ – حسن بن علی خزاز:

ایشان همان حسن بن على بن زیاد وشاء است که نجاشى در باره او مى‌نویسد:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء بجلی کوفی، قال أبو عمرو: ویکنى بأبی محمد الوشاء وهو ابن بنت الیاس الصیرفی خزاز من أصحاب الرضا علیه السلام وکان من وجوه هذه الطائفه.
حسن بن على بن زیاد وشاء بجلى،‌ اهل کوفه است. ابو عمرو کشى گفته است: کنیه او ابو محمد وشاء و پسر دختر الیاس صیرفى خزاز از اصحاب امام رضا علیه السلام مى‌باشد. او از چهره‌هاى سرشناس وبزرگان شیعه بود.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۳۹، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.
علامه حلى نیز در خلاصه‌الاقوال این عبارات را آورده است:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء، بجلی، کوفی. قال الکشی: یکنى بابی محمد الوشاء، وهو ابن بنت الیاس الصیرفی، خیر من أصحاب الرضا (علیه السلام)، وکان من وجوه هذه الطائفه.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۱۰۴، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

 


۴ – عبد الکریم بن عمرو خثعمی:

چهارمین راوى، عبد الکریم بن عمرو خثعمى است. نجاشى او را موثق مى‌داند:
عبد الکریم بن عمرو بن صالح الخثعمی مولاهم ، کوفی ، روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام ، ثم وقف على أبی الحسن [ علیه السلام ] ، کان ثقه ثقه عینا، یلقب کراما.
عبد الکریم بن عمرو بن صالح خثعمى از اهل کوفه است که از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام است. سپس در امامت امام کاظم علیه السلام توقف کرد. این شخص ثقه و ثقه و آقا بود و لقب او کرام است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۲۴۵، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.
نمازى شاهرودى در مستدرکات علم الرجال مى‌نویسد:
عبد الکریم بن عمرو بن صالح الخثعمی الملقب بکرام : …
وبالجمله عدوه من أصحاب الکاظم والصادق صلوات الله علیهما. وکان ثقه ثقه عینا کما قاله النجاشی وغیره . وقالوا : إنه واقفی . ولذلک عده جمع من الموثقین. واعتقد المامقانی عدم وقفه لنقل المولى الوحید روایات صریحه فی قوله بإمامه الرضا والأئمه الاثنی عشر صلوات الله علیهم.
عبد الکریم بن عمرو بن صالح خثعمى ملقب به کرام … و خلاصه این‌که علماء او را از اصحاب امام کاظم و امام صادق علیهما السلام شمرده اند. همانگونه که نجاشى و دیگران گفته اند: او ثقه، ثقه و آقا بود. گفته اند:‌ او واقفى بود. به خاطر ثقه دانستن نجاشى، گروهى او را از جمله موثقان دانسته اند. علامه مامقانى اعتقاد دارد بر این‌که او واقفى هم نبوده؛ زیرا روایاتى که در امامت امام هشتم و دوازده ائمه از او نقل شده است.
الشاهرودی، الشیخ علی النمازی (متوفای۱۴۰۵هـ)، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۴۵۸، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
آقاى خویى مى‌گوید: شیخ مفید در رساله عددیه کرام خثعمى را از جمله فقهایى مى‌داند که هیچ طعنى براى آنان نیست و هیچ راهى براى مذمت هیچ یکى از آنان وجود ندارند و مسائل حلال و حرام را از آنان گرفته شده است:
وعد الشیخ المفید فی رسالته العددیه الکرام الخثعمی من الفقهاء الاعلام والرؤساء المأخوذ منهم الحلال والحرام الذین لا یطعن علیهم ولا طریق لذم واحد منهم .
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۱، ص۷۱، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م

 


۵ – فضیل بن یسار نهدی

آخرین راوى دراین روایت، ‌فضیل بن یسار نهدى است.
نجاشى ایشان را از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام و موثق معرفى کرده است:
الفضیل بن یسار النهدی أبو القاسم عربی ، بصری ، صمیم، ثقه ، روى عن أبی جعفر وأبی عبد الله علیهما السلام ، ومات فی أیامه.
فضیل بن یسار نهدى کنیه اش ابو القاسم، از جهت نسب عرب و از اهل بصره و ثقه است که از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت نقل کرده و در زمان امام صادق علیه السلام از دنیا رفته است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۳۰۹، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.
شیخ طوسى نیز مى‌نویسد:


الفضیل بن یسار النهدی، مولى، أصله کوفی، نزل البصره، مات فی حیاه أبی عبد الله علیه السلام.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۲۶۹، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
ابو منصور حلى توثیق ایشان را با عبارات «ثقه عین، جلیل القدر» بیان کرده است:
الفضیل بن یسار – بالسین المهمله بعد الیاء المنقطه تحتها نقطتین – النهدی أبو القاسم، عربی صمیم، بصری، ثقه عین، جلیل القدر، روى عن الباقر والصادق (علیهما السلام)، ومات فی أیام الصادق (علیه السلام).
فضیل بن یسار (با سین بدون نقطه بعد از یاى که زیرش دو نقطه است) نهدى کنیه اش ابو القاسم عربى الاصل از اهل بصره و موثق، آقاى قوم و جلیل القدر است که از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت کرده و در زمان امام صادق علیه السلام از دنیا رحلت کرده است.

 


الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۲۲۸، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
در رجال کشى،‌ روایات بسیارى در مدح او و این‌که ایشان یکى از افراد مورد اعتماد و توجه امام صادق علیه السلام بوده نقل کرده که نقل یک روایت در ستایش او کافى است:
حدثنا حمدویه وإبراهیم ، قالا : حدثنا محمد بن عیسى ، عن إبراهیم ابن عبد الله ، قال : کان أبو عبد الله علیه السلام إذا رأى الفضیل بن یسار قال : بشر المخبتین من أحب أن ینظر رجلا من أهل الجنه فلینظر إلى هذا .
ابراهیم بن عبد الله مى‌گوید: امام صادق علیه السلام زمانى که فضیل بن یسار را دید فرمود:‌ فروتنان پاکدل را بشارت ده،‌ هر که دوست دارد به یکى از مردان بهشتى نگاه کند، به سوى این شخص نگاه کند.
الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج۲، ص۴۷۳، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍
طبق روایت دیگر امام صادق علیه السلام در پایان روایت در باره او فرموده است:
… وکان یقول: إن فضیلا من أصحاب أبی، وأنی لأحب الرجل أن یحب أصحاب أبیه.

امام صادق مى‌فرمود: همانا فضیل،‌ از یاران پدرم مى‌باشد،‌ همانا من شخصى را دوست دارم که اصحاب پدرم را دوست داشته باشد.
الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج۲، ص۴۷۳، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍
با توجه به بررسى سند، روایت موثق (بنابراین که عبد الکریم بن عمرو را واقفى بدانیم) است.

 


روایت دوم:
ما اهل بیت، برای ظهور وقت تعیین نمی‌کنیم
در روایت موثق دیگر نیز امام صادق علیه السلام مى‌فرماید:‌ کسانى‌که براى ظهور وقت تعیین مى‌کنند دروغ‌گویند و از جانب ما اهل بیت براى این امر وقتى معین نشده است:
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ علیه السلام فَقَالَ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ.
ابو بصیر مى‌گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد امام قائم علیه السلام پرسیدم، فرمود: وقت‏گذاران دروغگویند، ما خانواده‏ای هستیم که تعیین وقت نمی کنیم‏.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۸، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

 


روایت سوم
مرحوم کلینى بعد از نقل روایت سوم،‌ این روایت را نیز با همان سند آورده است:
أَحْمَدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ: أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِینَ.
احمد باسناد خود گوید: آن حضرت فرمود: خداوند چنین اراده کرده که با زمان تعیین کنندگان وقت، مخالفت کند (پس هر که براى ظهور آن حضرت وقتى معین کند، بر خلاف واقع و حقیقت و زمانى است که خدا آن را در نظر گرفته است).
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۸، ح۴، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

 


روایت چهارم
امر ظهور با شتاب بندگان جلو نمی‌افتد
روایت دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: امر غیب پایانى دارد که با فرا رسیدن پایان آن، نه جلو مى افتد و نه به تأخیر انجام مى‌شود:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْأَنْبَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ذَکَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوکَ آلِ فُلَانٍ فَقَالَ: إِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَهِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَایَهً یَنْتَهِی إِلَیْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ یَسْتَقْدِمُوا سَاعَهً وَلَمْ یَسْتَأْخِرُوا.
مهزم پدر ابراهیم گوید: خدمت امام صادق علیه السلام از سلاطین آل فلان (بنى عباس) سخن به میان آوردیم، حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى این امر هلاک گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان، شتاب نمى‌کند، براى این امر پایانى است که باید به آن برسد، و اگر مردم به آن پایان رسیدند ساعتى پیش و پس نیفتند.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۹، ح۷، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.


روایت پنجم
تعیین وقت ظهور،مشارکت در علم خدا وادعای اطلاع براسرار او است:
صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات (حسن بن سلیمان حلی) روایتى را از مفضل بن عمر که یکى از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام است نقل کرده و حضرت در این روایت تصریح فرموده است وقت ظهور مهدى ما از اسرار خداوند است و کسى که تعیین وقت ظهور را ادعا کند، (یعنى بگوید فلان وقت آقا ظهور مى‌کند)، گویا در علم خدا خود را شریک دانسته و ادعاى اطلاع بر اسرار خدا را کرده است:


عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَعَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ علیه السلام هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ علیه السلام مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَلِمَ ذَاکَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» الْآیَهَ. وَهُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها». وَقَالَ «عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ» وَلَمْ یَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَقَالَ «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها» الْآیَهَ وَقَالَ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَقَالَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیباً- یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَیَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ» قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى یُمَارُونَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَمَنْ رَأَى وَأَیْنَ یَکُونُ وَمَتَى یَظْهَرُ وَکُلُّ ذَلِکَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَشَکّاً فِی قَضَائِهِ وَدُخُولًا فِی قُدْرَتِهِ‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا الدُّنْیَا وَإِنَّ لِلْکَافِرِینَ لَشَرَّ مَآبٍ قُلْتُ: أَ فَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: یَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللَّهَ تَعَالَى فِی عِلْمِهِ وَادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ سِرٍّ إِلَّا وَقَدْ وَقَعَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ الْمَعْکُوسِ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ خَبَرٍ إِلَّا وَهُمْ أَخَصُّ بِهِ لِسِرِّهِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ وَإِنَّمَا أَلْقَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ لِیَکُونَ حُجَّهً عَلَیْهِمْ ….

 


مفضل بن عمر مى‌گوید: از آقایم حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا مأموریت مهدى منتظر وقت معینى دارد که باید مردم بدانند کى خواهد بود؟ فرمود: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طورى معین کند که شیعیان ما آن را بدانند. عرض‌کردم: آقا براى چه؟ فرمود: زیرا وقت ظهور او همان ساعتى است که خداوند میفرماید:
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها؛ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً. و نیز این همان ساعتى است که خدا فرموده: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها و هم فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ یعنى: علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آیه دیگر فرمود: فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها و نیز فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و هم فرمود: ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِى السَّاعَهِ لَفِى ضَلالٍ بَعِیدٍ.

 


عرض‌کردم: معنى «یمارون» چیست؟ فرمود: یعنى مردم مى‌گویند قائم کى متولد شده و کى او را دیده، و حالا کجاست و چه وقت آشکار مى‏شود؟ اینها همه عجله در امر خدا و شک در قضاى الهى و دخالت در قدرت اوست اینان کسانى هستند که در دنیا زیان مى‏برند و پایان بد از آن کافران است.
عرض‌کردم: آیا وقتى براى آن تعیین نشده؟ فرمود: اى مفضل! نه من وقتى بر آن معین مى‌کنم و نه هم وقتى براى آن تعیین شده است! هر کس براى ظهور مهدى ما وقت تعیین کند، خود را در علم خداوند شریک دانسته و (به ناحق) ادعا کرده که توانسته است بر اسرار خدا آگاهى یابد! در صورتى که خداوند هر سرى دارد براى این مخلوق که از خدا و اولیاء خدا برگشته‏اند واقع شده است، هر خیرى خدا داشته باشد اختصاص به بندگانش دارد که باید بآن برسند. زیرا که خدا همه وقت با بندگانش است. آن اسرار که بآنها مى‌دهد براى این است که بر آنها حجت باشد.
الحلی، الحسن بن سلیمان (متوفای قرن نهم)، مختصر بصائر الدرجات، ص۱۷۹، ناشر: منشورات المطبعه الحیدریه – النجف الأشرف، چاپ: الأولى۱۳۷۰ – ۱۹۵۰ م

 


روایت ششم
پیامبر (ص) تعیین کنندگان وقت ظهورا دروغگو دانسته است:
محمد بن ابراهیم نعمانى در کتاب «الغیبه» روایتى آورده است که امام صادق علیه السلام به ابو بصیر فرمود:‌ پیامبر خدا تعیین کنندگان وقت ظهور را دروغگو دانسته است:
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه السلام؟ فَقَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَقَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ …
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده گوید: «به آن حضرت عرض کردم:
فدایت گردم خروج قائم علیه السّلام چه زمانى خواهد بود؟ فرمود: اى ابا محمّد ما خاندان هرگز وقتى را معیّن نمى‏کنیم، زیرا محمّد صلّى اللَّه علیه و آله فرموده است: تعیین وقت کنندگان دروغ مى‏گویند» …
النعمانی، أبی عبد الله محمد بن ابن إبراهیم بن جعفر الکاتب المعروف ب‍ ابن أبی زینب النعمانی (متوفای۳۶۰ه‍ـ)،‌الغیبه،‌ ص۲۹۰، تحقیق: فارس حسون کریم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى۱۴۲۲

 


روایت هفتم
از دروغ انگاشتن خبر دهندگان وقت ظهور نترسید:
نعمانى در کتاب «الغیبه» ۱۵روایت را در باب «ماجاء‌ فى المنع عن التوقیت» آورده که برخى روایات را در اینجا ذکر مى‌کنیم:
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَبَّاسِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَخْبَرَکَ عَنَّا تَوْقِیتاً فَلَا تَهَابَنَّ أَنْ تُکَذِّبَهُ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.
محمّد بن مسلم مى‌گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اى محمّد هر کس از جانب ما تعیین وقت را به تو خبرداد نگران نباش از این‌که او را دروغ پندارى؛ زیرا ما براى احدى وقتى را تعیین نمى‏کنیم.
النعمانی، أبی عبد الله محمد بن ابن إبراهیم بن جعفر الکاتب المعروف ب‍ ابن أبی زینب النعمانی (متوفای۳۶۰ه‍ـ)،‌الغیبه،‌ ص۲۸۹، تحقیق: فارس حسون کریم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى۱۴۲۲

 


روایت هشتم
ما زمانی را برای ظهور معین نکرده ایم:
در روایت دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: ما براى ظهور زمانى را معین نکرده‌ایم:
‏ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی جَمِیلَهَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر.
ابو بکر حضرمىّ گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام مى‏فرمود: «ما زمانى را براى (ظهور) این امر معیّن نمى‏کنیم‏.
النعمانی، أبی عبد الله محمد بن ابن إبراهیم بن جعفر الکاتب المعروف ب‍ ابن أبی زینب النعمانی (متوفای۳۶۰ه‍ـ)،‌الغیبه،‌ ص۲۸۹، تحقیق: فارس حسون کریم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى۱۴۲۲

 


روایت نهم
ما نه در گذشته برای ظهور وقت تعیین کرده‌ایم و نه در آینده تعیین خواهیم کرد.
شیخ طوسى در کتاب الغیبه روایتى دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل کرده،‌ که آن حضرت به صراحت بیان کرده است که ما اهل بیت نه در گذشته براى ظهور وقت تعیین کرده‌ایم و نه در آینده تعیین خواهیم کرد:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِیمَا مَضَى وَلَا نُوَقِّتُ فِیمَا یَسْتَقْبِل‏.
آن کس که وقتی تعیین کند دروغ گفته است… ما در گذشته وقتی تعیین نکرده ایم و در آینده نیز هرگز وقتی برای آن تعیین نخواهیم کرد.


الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۶، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه : الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


روایت دهم
امر ظهور به دست خدا است و تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگویند:
شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» آورده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَتْ فِی التَّوْقِیعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام ‏أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَثَبَّتَکَ …
وَأَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَکَذَبَ الْوَقَّاتُونَ …
اسحاق بن یعقوب مى‌گوید: از محمّد بن عثمان عمرى درخواست کردم نامه‏اى را که مشتمل بر مسائل دشوارم بود برساند و توقیعى به خط مولاى ما صاحب الزّمان علیه السّلام چنین صادر شد:
خداوند تو را ارشاد کند و پایدار بدارد، ..
و امّا ظهور فرج، آن با خداى تعالى است و تعیین‏کنندگان وقت دروغ مى‏گویند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص۴۸۴، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

 


روایت یازدهم
ظهور حضرت همانند روز قیامت، تنها برای خدا آشکار است
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا آورده است که امام هشتم به دعبل خزاعى بعد از این‌که از خروج حضرت مهدى علیه السلام خبر داد، فرمود: ظهور او، همانند روز قیامت است که جز خدا کسى دیگر نمى‌داند و ناگهانى ظهور مى‌کند:
حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه قال: حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه عن عبد السلام بن صالح الهروی قَالَ: سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ یَقُولُ أَنْشَدْتُ مَوْلَایَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام قَصِیدَتِیَ ….
خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَهَ خَارِجٌ یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَکَاتِ‏
یُمَیِّزُ فِینَا کُلَّ حَقٍّ وَبَاطِلٍ وَیُجْزِی عَلَى النَّعْمَاءِ وَالنَّقِمَاتِ‏
بَکَى الرِّضَا علیه السلام بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ لِی: یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ الْبَیْتَیْنِ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَمَتَى یَقُومُ؟ فَقُلْتُ: لَا یَا مَوْلَایَ إِلَّا أَنِّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْکُمْ یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَیَمْلَؤُهَا عَدْلًا فَقَالَ: یَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِی مُحَمَّدٌ ابْنِی وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَبَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّهُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِی‏ ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَأَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَلَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ الصَّلَاهُ وَالسَّلَامُ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه وآله قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى یَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَهِ لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً.
هروى مى‌گوید از دعبل شنیدم که مى‌گفت: قصیده ام را در محضر امام رضا علیه السلام خواندم تا به این دو بیت رسیدم: امامى خروج مى‌کند که خروجش حتمى است به اسم خدا و برکات قیام مى‌کند بین ما ، میان حق باطل تمیز مى‌دهد و بر نعمتها و بدیها جزا میدهد.

 


پس حضرت رضا علیه السلام به شدت گریستند سپس سرشان را بلند کرده و فرمودند: اى خزاعى، روح القدس این دو بیت را بر زبان تو جارى ساخت آیا مى‌دانى آن امام کیست و کى ظاهر مى‌شود؟ عرض کردم: نه، مگر این‌که شنیده ام امامى از شما خاندان ظهور مى‌کند و روى زمین را پاک ساخته و با عدالت پر مى سازد همچنان که از ظلم پر شده باشد. پس فرمود : اى دعبل، بعد از من پسرم محمد و بعد از پسرش على و بعد از على پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت قائم که در غیبت او انتظارش را مى‌کشند و هنگام ظهورش باید اطاعت شود، اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز خداوند آن روز را آنقدر طولانى گرداند تا او ظهور کرده و زمین را با عدالت پر سازد همچنان که از ظلم پر شده باشد و اما این‌که کى ظهور مى‌کند ، پدرم از پدرش از اجدادش از على علیه السلام روایت مى‌کند که آن حضرت فرمود: به رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم گفته شد که کى قائم شما ظاهر مى‌شود؟ فرمودند:
مثل او مانند زمان قیامت است که بر کسى آشکار نیست مگر خداوند و خبر مشکلى است بر آسمانها و زمین و نمى‌آید مگر به طور ناگهانى.
القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا (ع) ج۱، ص۲۹۷، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
همچنین در بسیارى از روایات،‌ سخن از غیبت طولانى حضرت به میان آمده و پیامبر و امامان علیهم السلام غیبت و پایان آن را اسرار خداوند دانسته و تأکید کرده اند که بر این امر کسى آگاهى ندارند. به چند روایت در این زمینه اشاره مى‌کنیم:

 


روایت دوازدهم
غیبت و ظهور از اسرار خدا و به دور از محدوده علم بندگان است
در روایت دیگرى که آن را سید بن طاووس و دیگران نقل کرده به نقل ابن عباس رسول خدا به جابر فرمود:‌ غیبت قائم منتظر، از امور الهى و اسرار اوست که بندگان خدا به آن آگاهى ندارند:
الْحَافِظُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّطَنْزِیُّ مِنْ کِتَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُقْرِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه‏ صلی الله علیه وآله إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِمَامُ أُمَّتِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَمِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً إِنَّ الثَّابِتِینَ عَلَى الْقَوْلِ فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ فَقَامَ إِلَیْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: وَلِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِکَ غَیْبَهٌ؟ قَالَ: إِی وَرَبِّی وَیُمَحِّصُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقُ الْکافِرِین‏. یَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِیَّاکَ وَالشَّکَّ فِیهِ فَإِنَّ الشَّکَّ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ کُفْرٌ.


ابن عباس مى‌گوید: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: على بن ابى طالب امام امت من و جانشین من بر آنها مى‌باشد، قائم منتظر از فرزندان اوست که زمین را پس از ظلم و جور از عدل و داد پر خواهد کرد، به خداوندى که مرا به راستى برانگیخت معتقدین به امامت وى در زمان غیبتش از کبریت احمر گران ‏بها تر هستند، در این هنگام جابر بن عبد اللَّه انصارى برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه قائم که از فرزندان شما خواهد بود غیبت خواهد کرد؟ فرمود: آرى به خداوند سوگند پروردگار مؤمنین را به غیبت او آزمایش خواهد کرد و کافرین را از بین مى‌برد، اى جابر غیبت وى سرى از اسرار خداوند است که علم آن از مردم مخفى شده است اینک در خود شکى راه نده زیرا که شک و حیرت در این باره کفر است.
ابن طاووس الحلی،‌ السید رضی الدین علی (متوفای۶۶۴هـ)، الیقین باختصاص مولانا علی (علیه السلام) بإمره المؤمنین،‌ ص۴۹۴، تحقیق: الأنصاری،‌ ناشر: مؤسسه دار الکتاب (الجزائری)، چاپ: الأولى۱۴۱۳

 


روایت سیزدهم
غیبت طولانی حضرت مهدی (ع) از اسرار خداوند است:
در روایت دیگر احمد بن اسحاق اشعرى قمى،‌ خدمت امام حسن عسکرى مى‌رسد و از جانشینش سؤال مى‌کند، حضرت فرزندش حضرت مهدى را به او نشان داده و از غیبت طولانى او خبر مى‌دهد:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ …
قُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَإِنَّ غَیْبَتَهُ لَتَطُولُ؟ قَالَ إِی وَرَبِّی حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَکْثَرُ الْقَائِلِینَ بِهِ وَلَا یَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَایَتِنَا وَکَتَبَ فِی قَلْبِهِ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه‏ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَاکْتُمْهُ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ تَکُنْ مَعَنَا غَداً فِی عِلِّیِّین.‏
… گفتم: اى فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا آنجایى که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقى نماند مگر کسى که خداى تعالى عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحى از جانب خود مؤیّد کرده باشد.

 


اى احمد بن اسحاق! این امرى از امر الهى و سرّى از اسرار ربوبى و غیبى از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیّین باشى.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص۳۸۵، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

 


روایت چهاردهم
غیبت از اسرار خدا و ما خداوند را در کارهایش حکیم می‌دانیم:
شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» از عبد الله بن فضل هاشمى نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود:‌ ظهور از امور متعلق به خدا و رازى از رازهاى اوست:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی‏ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَهً لَا بُدَّ مِنْهَا یَرْتَابُ فِیهَا کُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ وَلِمَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: لِأَمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنَا فِی کَشْفِهِ لَکُمْ…
یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ وَمَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَکِیمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ کُلَّهَا حِکْمَهٌ وَإِنْ کَانَ وَجْهُهَا غَیْرَ مُنْکَشِف‏.

 


عبد الله بن فضل هاشمى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «براى صاحب الامر ناگزیر، غیبتى است که هر باطل جویى در آن به شکّ مى‌افتد». گفتم: «فدایت شوم! براى چه؟» فرمود: «به سبب امرى که ما اجازه نداریم آن را هویدا کنیم…. اى پسر فضل! این امر، امرى از امرهاى الهى و رازى از رازهاى خدا و غیبى از غیب هاى پروردگار است. چون می‏دانیم خداوند بزرگ مرتبه، حکیم است، تصدیق می‏کنیم همه کارهاى او از روى حکمت است؛ گرچه علت‏ آن ‏کارها بر ما روشن‏ نباشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص۴۸۲، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.
در این سه روایت، غیبت حضرت مهدى از اسرار خداوند دانسته شده معنایش این است که از مدت غیبت آن حضرت جز خدا کسى با خبر نیست. بنابراین، هنگام ظهورش را نیز جز خداوند کسى دیگر هم نمى‌داند.

 


نتیجه:
با توجه به روایاتى که برخى آنها موثق مى‌باشد به دست مى‌آید که امر ظهور امام زمان به دست خدا و به اراده اوست. هرزمانى که مصلحت بداند حجت خودش را براى برچیدن ظلم و بى‌عدالتى و گسترش عدل و اقامه دین ظاهر مى‌سازد و تعیین وقت ظهور نیز به دست خدا است و با توجه به فرمایش امام صادق به مفضل بن عمر: لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ،‌ تا هنوز براى ظهور از جانب خدا وقتى معین نشده و این یکى از اسرارى است که ویژه خداوند مى‌باشد
و با توجه به عبارات: إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ در روایت دوم و ششم،‌ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً. در روایت هفتم،‌ إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر در روایت هشتم،‌ ائمه اهل بیت نیز براى هیچ کسى از وقت ظهور سخن نگفته اند.
بنابراین کسانى‌که براى ظهور به هر نحوى وقت تعیین مى‌کنند، طبق فرمایشات رسول خدا و ائمه هدى علیهم السلام دروغگویند.
حکمت و فلسفه تعیین نشدن وقت ظهور از سوى امامان معصوم علیهم السلام این است که راه هرگونه سوء استفاده براى دیگران بسته شود.

 


شیخ طوسى در کتاب الغیبه بعد از نقل روایاتى که ما آن را در اینجا آوردیم مى‌گوید:
وأما وقت خروجه علیه السلام فلیس بمعلوم لنا على وجه التفصیل، بل هو مغیب عنا إلى أن یأذن الله بالفرج.
هنگام ظهور امام زمان علیه السلام به طور تفصیل براى ما معلوم نیست؛ بلکه او از نظر ما تا هنگامى‌که خداوند اجازه دهد، غایب است.

 


الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۵، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


بررسی روایات بیانگر تعیین وقت ظهور
در مقابل روایاتى که تعیین وقت ظهور را از ناحیه خداوند و ائمه نفى کرده، روایات دیگرى نیز وجود دارد که برخى تعیین وقت ظهور را از آنها استفاده کرده اند. این روایات نیز به دو دسته تقسیم مى‌شود:
الف: روایات تأخیر ظهور از وقت معین
دسته‌اى از روایات که در کتاب شریف کافى و کتاب «الغیبه» شیخ طوسى نقل شده، صراحت دارند که زمان‌هاى مشخصى براى ظهور امام زمان علیه السلام معین بوده،‌ اما این امر به تأخیر افتاده است.

 


روایت اول:
مرحوم کلینى از طریق ابى حمزه ثمالى از امام باقر علیه السلام نقل کرده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى قَدْ کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَمِائَهٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ فَکَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَلَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَیَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ قَالَ أَبُو حَمْزَهَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِکَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ قَدْ کَانَ کَذَلِک.

 


ابوحمزه ثمالى گفت: از امام محمّد باقر شنیدم، فرمود: اى ثابت، خداوند، زمان این امر را در سال ۷۰ هجرى تعیین کرده بود، زمانى که امام حسین علیه السلام کشته شد، امّا غضب خداوند شدّت یافت و آن را به سال۱۴۰ به تأخیر انداخت، هنگامى‌که ما در مورد آن با شما سخن مى‌گوییم شما آن را منتشر و فاش مى‌کنید و پرده و نقاب را برمى‌دارید و به همین دلیل، خداوند پس از آن، زمانى را نزد ما معین نفرموده است. ابوحمزه مى‌گوید: در مورد آن با امام جعفر صادق علیه السلام سخن گفتم و ایشان فرمود: «درست است، این‌گونه بوده است».
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۸، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.
نظیر همین روایت از طریق عمار صیرفى از امام صادق علیه السلام نیز نقل شد‌ه‌است:
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۲۹۲، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


روایت دوم:
شیخ طوسى در کتاب الغیبه از ابو بصیر آورده است:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ‏: قُلْتُ لَهُ: أَ لِهَذَا الْأَمْرِ أَمَدٌ نُرِیحُ إِلَیْهِ أَبْدَانَنَا وَنَنْتَهِی إِلَیْهِ؟ قَالَ: بَلَى وَلَکِنَّکُمْ أَذَعْتُمْ فَزَادَ اللَّهُ فِیه.
ابو بصیر مى‌گوید: به حضرت (امام صادق) عرض‌کردم: این امر (ظهور ولى عصر) را وقت معینى هست که با دانستن آن بدنهاى خود را از غم هجران و درد انتظار آسوده گردانیم؟ فرمود: آرى ولى چون شما آن را فاش کردید خداوند بر مدت آن افزود. ‏
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۷، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


روایت سوم:
روایت سوم امام صادق علیه السلام فرمود:‌ ظهور این امر در باره من بود؛‌ اما خداوند آن را به تأخیر انداخت:
الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی یَحْیَى التَّمْتَامِ السُّلَمِیِّ عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: کَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَیَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاء.
عثمان نوا گفته است: از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى‌فرمود: این امر (ظهور دولت آل محمد) را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخیر انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره ذریه‏ام عملى مى‌سازد.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۹، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


روایت چهارم:
در روایت دیگر امام صادق علیه السلام به ابو اسحاق فرمود: این امر دو بار به تأخیر افتاد:
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ‏ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا أَبَا إِسْحَاقَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ قَدْ أُخِّرَ مَرَّتَیْن‏.
اسحاق بن عمار مى‌گوید: امام صادق)علیه السّلام به من فرمود: اى ابا اسحاق این کار دو بار بتأخیر افتاده است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۲۹۳، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.
حال اگر این روایات درست باشند، در مقابل روایات چهاردگانه فوق قرار مى‌گیرند که براى ظهور حضرت وقتى مشخصى را معین نکرده و تعیین کنندگان وقت را نیز دروغگو مى‌دانند.

 


توجیه شیخ طوسی از این روایات
مرحوم شیخ طوسى عقیده دارد این روایات بر تعیین و قت ظهور و تأخیر آن از وقت معین شده، دلالت دارد؛ از این رو، در صدد توجیه بر آمده و فرموده است:‌ هیچ مانعى نیست از این‌که بگوییم خداوند براى ظهور وقتى را معین فرموده؛ اما با تغییر مصلحت، وقت ظهور به تأخیر افتاده و این وقت معین، مشروط به عدم تغییر مصلحت بوده است:
فالوجه فی هذه الأخبار أن نقول – إن صحت – إنه لا یمتنع أن یکون الله تعالى قد وقت هذا الامر فی الأوقات التی ذکرت، فلما تجدد ما تجدد تغیرت المصلحه واقتضت تأخیره إلى وقت آخر، وکذلک فیما بعد، ویکون الوقت الأول، وکل وقت یجوز أن یؤخر مشروطا بأن لا یتجدد ما یقتضی المصلحه تأخیره إلى أن یجئ الوقت الذی لا یغیره شئ فیکون محتوما.
وعلى هذا یتأول ما روی فی تأخیر الاعمار عن أوقاتها والزیاده فیها عند الدعاء [والصدقات] وصله الأرحام، وما روی فی تنقیص الاعمار عن أوقاتها إلى ما قبله عند فعل الظلم وقطع الرحم وغیر ذلک، وهو تعالى وإن کان عالما بالامرین، فلا یمتنع أن یکون أحدهما معلوما بشرط والآخر بلا شرط، وهذه الجمله لا خلاف فیها بین أهل العدل.

 


برفرض صحت این روایات،‌ توجیه آن‌ها این است: هیچ مانعى وجود ندارد از این‌که براى این امر،‌ وقتى را (در زمانهاى که ذکر شد،) معین کند؛ اما هنگامى‌که مصلحت جدید در میان آمد، اقتضاى او تأخیر ظهور در هنگام دیگر است. و این وقت نخست و هر وقتى که قابل تأخیر باشد،‌ مشروط به این است که پاى مصلحت جدیدى در میان نباشد تا آن هنگامه‌ى تغییر ناپذیر و حتمى فرا رسد.
با توجه به این مطلب، روایاتى که در باره تأخیر عمرها و زیادى آن با دعا، صدقه و صله ارحام حاصل مى‌شود و یا به واسطه ظلم و قطع رحم و غیر آن، عمر از وقت معینش کمتر مى‌شود،‌ تأویل خواهد شد. و خداوند متعال هردو امر را مى‌داند. پس ممتنع نیست از این‌که یکى از دو امر در نزد خدا با شرط و دیگرى بدون شرط معلوم باشد و در این مطلب میان اهل عدل اختلافى نیست.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۲۹، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.

 


جواب میرزا محمد تقی اصفهانی از روایات
میرزا محمد تقى اصفهانى صاحب کتاب «مکیال المکارم» بر عکس شیخ طوسى، عقیده دارد که این روایات بیانگر تأخیر وقت ظهور امام زمان علیه السلام نیست تا آنها را توجیه کنیم؛ بلکه این روایات از ظهور دولت حق به دست ائمه اطهار علیهم السلام و غلبه مؤمنان قبل از ظهور حضرت حجت ارواحناه فداه صحبت مى‌کند. بنابراین، مراد از ظهور امر، در این روایات، ظهور دولت حق در زمانهاى فوق به دست امامان معصوم و در زمان آنها است.
مرحوم محمد تقى موسوى اصفهانى بعد از نقل روایات فوق مى‌گوید:
یقول مصنف هذا الکتاب، المعتصم بحبل الله المتین ولایه الأئمه الطاهرین محمد تقی الموسوی الأصفهانی عفی عنه: لا تنافی بین هذه الأحادیث وما سبق، إذ لا صراحه ولا ظهور فی هذه الأحادیث بکون المراد بهذا الأمر ظهور الإمام الثانی عشر عجل الله تعالى فرجه، بل لا یمکن أن یکون المراد به ظهوره (علیه السلام)، لأن السبعین وأربعین ومائه کانتا قبل ولادته وهکذا الحدیث الثالث نص على ما ذکرناه.

 


فالمراد به استیلاء الأئمه (علیهم السلام) وظهور دوله الحق وغلبه المؤمنین على المخالفین وهذا غیر مقید بظهوره (علیه السلام) بحسب هذه الروایات ولیست منافیه لترتیب الإمامه وکون عددهم اثنی عشر والظاهر من هذه الأحادیث أن ظهور دوله الحق وغلبه الأئمه وشیعتهم، واستیلائهم على أهل الباطل وبسطهم العدل فی الدنیا کانت مقدره فی السبعین بشرط اتفاق الناس على نصره الحسین (علیه السلام) فإن ذلک کان تکلیفا على عامتهم کما ورد فی أحادیث سنذکر بعضها إن شاء الله تعالى فلما فسقوا عن أمر ربهم وقعدوا عن نصره ولیهم، اشتد غضب الله تعالى علیهم فأخر نجاتهم، واستخلاصهم من أیدی أعدائهم، وبسط العدل فیهم، إلى أربعین ومائه سنه وهذا یوافق زمن الصادق (علیه السلام) کما صرح به فی الروایه الثالثه. فلما خالف الشیعه أمر الأئمه فی کتمان أسرارهم، وأذاعوا ما أمروا بکتمانه وستره، وکان هذا کفرانا لما أنعم الله به علیهم، جاز أهم الله تعالى بتأخیر نجاتهم وخلاصهم کما نطق به الحدیث قال الله عز وجل: (ذلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازی إلا الکفور).

 


مصنف این کتاب مى گوید: میان این روایات،‌ و روایات گذشته منافاتى وجود ندارد؛ زیرا این روایات، صراحت و ظهور در این ندارد که مراد از «امر»، ظهور امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشریف باشد؛ بلکه اصلاً اراده این معنا ممکن نیست؛‌ زیرا سالهاى هفتاد و صد و چهل، قبل از ولادت آن حضرت بوده است.
پس مراد از آن، استیلاء ائمه علیهم السلام و ظهور دولت حق و غالب شدن مؤمنان بر مخالفان است و این مطلب طبق این روایات، مقید به ظهور آن حضرت نیست و از طرفى، با ترتیب ائمه و این‌که عدد آنان دوازده تن مى‌باشند،‌ نیز منافاتى ندارد. ظاهر روایات این است که ظهور دولت حق و غالب شدن ائمه و شیعیانش و چیره شدن آنان بر اهل باطل و گسترش عدالت در عالم، در سال هفتاد مقدور و مشروط به این بود ‌که همه مردم امام حسین علیه السلام را یارى مى‌کردند؛ زیرا یارى آن حضرت یک تکلیف بر تمام مردم بود (برخى روایاتى را در این باره ذکر خواهیم کرد)؛ اما هنگامى‌که مردم از امر خداوند سرپیچى کردند و از یارى ولى شان دست کشیدند،‌ غضب خداوند بر آنان شدت یافت و نجات آنان از چنگال دشمنان و گسترش عدل در میانشان تا سال صدو چهل به تأخیر افتاد همانگونه که روایت سوم بازگو مى‌کند این سال،‌ مطابق با امامت امام صادق علیه السلام بود.

 


پس هنگامى‌که شیعیان در کتمان اسرار امر ائمه مخالفت کردند و آنچه را که مأمور به نگهداشتن آن بود،‌ فاش کردند، این خودش کفران نعمت هاى خداوند بود، خداوند متعال نیز با تأخیر نجات آنها، آنان را مجازات کرد، چنانکه روایات از این مطلب سخن مى‌گوید. خداوند متعال فرموده است: این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم و آیا جز کفران کننده را کیفر مى‏دهیم‏.
الموسوی الأصفهانی، میرزا محمد تقی (متوفای۱۳۴۸هـ)، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه السلام)، ج۲، ص۳۱۲، تحقیق العلامه السید علی عاشور، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت – لبنان، الطبعه الأولى۱۴۲۱ ه‍ – ۲۰۰۱ م
به نظر مى‌رسد این روایات و جملات صدر روایت نخست که صحبت از تعیین وقت مى‌کنند، اصلاً ربط به تعیین وقت ظهور امام زمان علیه ندارد، و مراد از ظهور امر همان ظهور دولت حق به دست ائمه قبل از امام زمان علیه السلام است و سخن مرحوم اصفهانى معقول و به جا است.

 


نکته مورد توجه در این روایات به ویژه در روایت نخست این است‌که روایات فوق مى‌تواند مستند و دلیل کسانى که در بحث وقت ظهور قائل به بداء هستند، قرار بگیرد؛‌ زیرا این روایات ثابت مى‌کنند که آمادگى و استقبال مردم نقش مستقیم در ظهور دولت حق در زمان ائمه دارد. پس اگر مردم آمادگى آن را نداشته باشند و براى ظهور تلاش و کوشش نکنند و زمینه را فراهم نسازند، امر ظهور به تأخیر خواهد افتاد.

 


ب: روایات تعیین سال و روز مشخص برای ظهور
برخى از روایات که در منابع روایى شیعه آمده، دقیقاً سال فرد و روز شنبه یا روز جمعه را، زمان ظهور آن یگانه منجى عالم بشریت ذکر کرده اند:

 


روایت اول: ظهور امام زمان در سال فرد:
شیخ مفید در کتاب ارشاد،‌ آورده است که امام صادق علیه السلام فرمود: امام زمان علیه السلام دریکى از سالهاى طاق ظهور مى‌کند:
رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ‏ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ علیه السلام إِلَّا فِی وَتْرٍ مِنَ السِّنِینَ سَنَهَ إِحْدَى أَوْ ثَلَاثٍ أَوْ خَمْسٍ أَوْ سَبْعٍ أَوْ تِسْعٍ.‏
به روایت ابو بصیر امام صادق علیه السلام فرمود: سالى که امام زمان علیه السلام در آن ظهور مى‌کند، طاق است از قبیل یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه‏.

 


الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج‏۲، ص۳۷۹، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م.
روایت دوم: قیام حضرت در روز شنبه مصادف با روز عاشورا
در روایت دیگر امام صادق علیه السلام روز عاشورا را روز قیام حضرت بیان کرده است:

 


الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یُنَادَى بِاسْمِ الْقَائِمِ علیه السلام فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَعِشْرِینَ وَیَقُومُ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام لَکَأَنِّی بِهِ فِی یَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ قَائِماً بَیْنَ الرُّکْنِ وَالْمَقَامِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَنْ یَدِهِ الْیُمْنَى یُنَادِی الْبَیْعَهَ لِلَّهِ فَتَصِیرُ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لَهُمْ طَیّاً حَتَّى یُبَایِعُوهُ فَیَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْرا.

 


امام صادق علیه السلام فرمود: در شب بیست و سوم به نام مبارک قائم خوانده مى‌شود و در روز عاشورا که در آن روز حسین بن على علیه السلام به تیغ بیداد شهید شده قیام مى‌کند. گویا مى‏بینم در روز شنبه که مصادف با عاشورا است قائم آل محمد ظهور کرده و در میان رکن و مقام ایستاده و جبرئیل در طرف راست او قرار گرفته مى‌گوید (البیعه للَّه) بیائید براى خدا با قائم آل محمد بیعت نمائید، شیعیان او از اطراف زمین به طى الارض خود را به حضور انور او مشرف ساخته و با وى بیعت مى‏نمایند و خداى متعال ببرکت وجود اقدس او زمین را پر از عدل و داد کرده چنانچه مملو از ظلم و جور گردیده است.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج‏۲، ص۳۷۹، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م.

 


روایت سوم: ظهور حضرت در روز شنبه
نظیر این روایت را شیخ صدوق در کمال الدین از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام با آدرس ذیل نقل کرده‌اند:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ‏ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: یَخْرُجُ الْقَائِمُ علیه السلام یَوْمَ السَّبْتِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام.‏
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص۶۵۴، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

 


روایت چهارم: ظهور حضرت در روز شنبه
طبق نقل شیخ طوسى روایت با این سند نقل شده است:
الفضل ، عن محمد بن علی ، عن محمد بن سنان ، عن حی [حسین] بن مروان عن علی بن مهزیار [مهرام] قال : قال أبو جعفر علیه السلام : کأنی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن والمقام ، بین یدیه جبرئیل علیه السلام ینادی : البیعه لله، فیملاها عدلا کما ملئت ظلما وجورا.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، کتاب الغیبه، ص۴۵۳، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسه

 

المعارف الاسلامیه، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱هـ.
روایت پنجم، قیام حضرت در روز جمعه:
در روایت مرسل، که شیخ صدوق رحمه الله علیه آن را نقل کرده، روز جمعه را روز قیام و ظهور حضرت دانسته است:
وروى أنه «ما طلعت الشمس فی یوم أفضل من یوم الجمعه … وقیام القائم علیه السلام یکون فی یوم الجمعه،…»
از معصوم روایت شده است که فرمود:‌ آفتاب در روزى که بهتر از روز جمعه باشد، طلوع نکرد است. (کنایه از این‌که روز جمعه برترین روزهاى هفته است) … و ظهور قائم آل محمد علیه السلام در روز جمعه مى‌باشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۲، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
بنابرآنچه در این روایات آمده،‌ دو سؤال در ذهن به وجود مى‌آید:


۱ – اگر در سال فرد یا روز جمعه و شنبه، حضرت حجت علیه السلام ظهور مى‌کند، معنایش این است که نباید در سال هاى زوج یا روزهاى غیر از جمعه و شنبه متنظر ظهور آن حضرت بود.


۲ – این روایات،‌ با روایات چهارده گانه‌اى که تعیین وقت ظهور را نفى مى‌کردند و جایز نمى‌شمردند تنافى دارند.

پاسخ:
این روایات،‌ مشکل سندی دارند:
نقد روایت اول:
این روایت را شیخ مفید با عبارت‌ »روی الحسن بن محبوب» بدون واسطه از حسن بن محبوب نقل کرده،‌ در حالى‌که بین وفات حسن بن محبوب و تولد شیخ مفید تقریباً یک قرن فاصله است و مطمئناً‌ راویان دیگر در سند افتاده است.
شیخ طوسى و دیگران تاریخ وفات حسن بن محبوب را سال۲۲۴ هجرى مى‌داند:
ومات الحسن بن محبوب فی آخر سنه أربع وعشرین ومأتین…
الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج۲، ص۸۵۱، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ه‍
آقا بزرگ تهرانى در کتاب «الذریعه» مى‌گوید:
و ” مشیخه ” الحسن بن محبوب المتوفى سنه۲۲۴
آقا بزرگ الطهرانی(متوفای ۱۳۸۹هـ)، الذریعه إلى تصانیف الشیعه، ج۲، ص۱۳۲، الطبعه الثانیه، دار الأضواء بیروت.
و مرحوم شیخ مفید در سال ۳۳۶ متولد شده است. بنابراین شیخ مفید چگونه مى‌تواند بدون واسطه از حسن بن محبوب روایت نقل کند. در نتیجه این روایت مرسل خواهد بود و مورد اعتماد نیست.

 


نقد روایت دوم:
در روایت دوم،‌ محمد بن على کوفى قرار دارد و علماى رجال گفته اند:‌ ایشان همان محمد بن على صیرفى ابو سمینه مى‌باشد که ضعیف است.


علامه مامقانى مى‌گوید:
محمد بن علی الکوفی هو الصیرفی ابو سمینه المتقدم.
مامقانی،‌ عبدالله،‌ تنقیح المقال فی علم الرجال،‌ ‌ ص۱۵۹، ناشر:‌ المکتبه‌المرتضویه‌،‌ نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
ایشان در باره ابو سمینه نظر داده است که ذیلاً‌ نظر ایشان را نقل کرده ایم.
شیخ طوسى در ترجمه أبو سمینه محمد بن على الصیرفى آورده است:
قال حمدویه، عن بعض مشیخته: محمد بن علی رمى بالغلو … وذکر الفضل فی بعض کتبه: الکذابون المشهورون أبو الخطاب ویونس بن ظبیان ویزید الصایغ ومحمد بن سنان وأبو سمینه أشهرهم.
حمدویه از برخى استادانش نقل کرده، محمد بن على متهم به غلو است.. فضل بن شاذان در برخى کتابهایش آورده است: دروغگویان مشهور ابو الخطاب، یونس بن ظبیان، یزید صایغ و محمد بن سنان هستند که مشهورترین آنان ابو سمینه است.
الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج۲، ص۸۲۳، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ه‍

 


صاحب معالم در تحریر طاوسى نیز همین عبارت را نقل کرده‌است:
الشیخ حسن بن زین الدین صاحب المعالم (متوفای۱۰۱۱هـ)، التحریر الطاووسی،‌ ص ۵۱۵، تحقیق: فاضل الجواهری،‌ ناشر : مکتبه آیه الله العظمى المرعشی النجفی،‌ إشراف: السید محمود المرعشی / التحریر الطاووسی المستخرج من کتاب حل الإشکال للسید أحمد بن موسى آل طاووس (وفاه ۶۷۳)، مطبعه سید الشهداء (ع) – قم،۱۴۱۱
علامه مامقانى، گرچه اتهام غلو را بر ابو سمینه وارد نمى‌داند؛ اما شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن او، وارد مى‌داند و مى‌گوید:


الا ان رد شهاده‌ الفضل بکونه من الکذابین مشکل وعمل المفید (ره) وامثاله بخبره لیس عملاً‌ بالخبر فی الحقیقه لتقیدهم العمل بان لایکون ما تضمنه الخبر تخلیطاً او غلواً‌ او تدلیساً او ینفرد به او لایعرف من غیر طریقه فان ما جمع من اخباره لهذه القیود لایکون العمل به عملاً بالخبر فی الحقیقه بل عملاً بخبر من شارکه فی الروایه کما لایخفی.
رد نمودن شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن ابوسمینه، مشکل است. و عمل نمودن شیخ مفید و امثال ایشان به روایت ابو سمینه در حقیقت عمل به خبر او نیست؛ زیرا آنان عمل شان را مقید به این کرده اند که خبر متضمن تخلیط، غلو، تدلیس نباشد یا آن به تنهایى نقل نکرده نباشد. تمام اخبار ابو سمینه که این قیود را دارا باشد عمل به خبر او به تنهایى نیست؛ بلکه عمل به خبر کسانى است‌که با او در روایت شریک است.

 


مامقانی،‌ عبدالله،‌ تنقیح المقال فی علم الرجال،‌‌ ص۱۵۷، ناشر:‌ المکتبه‌المرتضویه‌،‌ نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
علامه حلى نیز در خلاصه مى‌گوید:
وکان محمد بن علی یلقب أبا سمینه – بضم السین المهمله ، والنون بعد الیاء المنقطه تحتها نقطتین – ضعیف جدا فاسد الاعتقاد ، لا یعتمد فی شئ.
محمد بن على که لقب او ابو سمینه است، جداً ضعیف، فاسد الاعتقاد است که نمى‌توان او را مورد اعتماد دانست.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۳۹۸، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
در نتیجه محمد بن على کوفى ضعیف و این روایت نیز مورد اعتماد نیست.


نقد روایت سوم:
در روایت سوم، حسین بن أحمد بن إدریس مجهول است. آقاى خویى در المفید من معجم رجال الحدیث مى‌گوید:
الحسین بن أحمد بن إدریس: روى عنه محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، رجال الشیخ – مجهول‌–.
الجواهری، محمد (معاصر)، المفید من معجم الرجال الحدیث، ص۱۶۲، الناشر: المحلاتی،‌ المطبعه: العلمیهقم- الطبعه الثانیه ۱۴۲۴ ه‍ – ق


نقد روایت چهارم:
در این رواین نیز «محمد بن على کوفی» قرار دارد که تضعیف او در روایت دوم ثابت شد.


نقد روایت پنجم
روایت پنجم نیز با عبارت «روی» به صورت مرسل نقل شده است.


نتیجه:
با توجه به نقد سندى که انجام شد؛
اولاً: این روایات با روایات گذشته تنافى ندارند؛
ثانیاً: همه سالها و همه روزها، ایام انتظار براى دلدادگان ظهور آن حضرت است که با اراده خداوند در هر روز و هر سالى که مصلحت ایجاب نماید، چهره از پشت پرده غیبت نمایان کند و جهانى را که به انتظار اوست آکنده از عدل و داد سازد.
پیامدهای تعیین وقت ظهور، توسط بشر
به راستى چرا براى ظهور حضرت وقت مشخصى را نمى‌توان در نظر گرفت. آیا تعیین وقت، پیامدهایى بدى را به دنبال دارد؟ روایات ذیل برخى از مهمترین پیامدهاى تعیین وقت ظهور را بر مى‌شمارد:

 


۱ – خلف وعده الهی:

یکى از پیامدهاى تعیین وقت براى ظهور امام زمان علیه السلام این است که در صورت تعیین وقت، و ظهور نکردن آن حضرت در آن وقت تعیین شده، خلف وعده الهى لازم میاید. امام باقر علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود: تعیین کنندگان وقت دروغگویند. بعد از این سخن، حضرت به پیامد تعیین وقت این‌گونه اشاره مى‌کند:
إِنَّ مُوسَى علیه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلَاثِینَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا.
همانا موسى علیه‏ السلام چون (در طور سینا) به پروردگار خود براى پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز داد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده کرد، و کردند آنچه کردند (یعنى گوساله پرست شدند).
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۶۹، ح۵، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.
منظور امام علیه السلام از بیان این مطلب در باره حضرت موسى علیه السلام این است که اگر براى ظهور حضرت مهدى علیه السلام وقت مشخصى تعیین مى‌شد و به هر علتى وقت ظهور به تأخیر مى‌افتاد،‌ خلف وعده مى‌شد و مردم مى‌گفتند:‌ چرا در این موعد مقرر حضرت ظهور نکرد در حالى که رسول خدا و ائمه اطهار به صورت قطعى از ظهور آن حضرت به فرمان خداوند خبر داده اند. همچنانکه حضرت موسى علیه السلام به قومش وعده داده بود که بعد از سى روز به سوى آنان باز خواهد گشت؛ ولى خداوند متعال، ده روز دیگر را بر این مدت اضافه کرد و حضرت ده روز دیر تر در میان قومش بازگشت. مردم در اثر خلف این وعده، گوساله پرست شدند.

 


۲ و ۳ : قساوت قلب ؛ برگشت مردم از اسلام:

این دو پیامد، در روایت ذیل بیان شده است.
على بن یقطین یکى از شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم علیه السلام است. او با توجه به روایتى که از مولایش حضرت موسى بن جعفر شنیده بود،‌ در پاسخ پدرش که چرا وقت ظهور معین نشده، پیامد آن را قساوت قلب و برگشت مردم از اسلام در صورت محقق نشدن ظهور در موعد مقرر بیان کرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام: الشِّیعَهُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِیِّ مُنْذُ مِائَتَیْ سَنَهٍ: قَالَ وَقَالَ یَقْطِینٌ لِابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ مَا بَالُنَا قِیلَ لَنَا فَکَانَ وَقِیلَ لَکُمْ فَلَمْ یَکُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ إِنَّ الَّذِی قِیلَ لَنَا وَلَکُمْ کَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَیْرَ أَنَّ أَمْرَکُمْ حَضَرَ فَأُعْطِیتُمْ مَحْضَهُ فَکَانَ کَمَا قِیلَ لَکُمْ وَإِنَّ أَمْرَنَا لَمْ یَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِیِّ فَلَوْ قِیلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَکُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَیْ سَنَهٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَهِ سَنَهٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَلَرَجَعَ عَامَّهُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَلَکِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَمَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَتَقْرِیباً لِلْفَرَج‏.

 


على بن یقطین گوید: حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: دویست سال است که شیعه با آرزوها تربیت مى‏شود: (چون على این خبر را براى پدرش نقل کرد) یقطین که در دستگاه سفاح و منصور خدمت مى‌کرد) به پسرش على بن یقطین گفت: چرا آنچه در باره ما گویند (از پیشرفت دولت بنى عباس) واقع شود و آنچه در باره شما گویند (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ على به پدرش گفت: آنچه در باره ما و شما گفته شده از یک منبع است، (و آن منبع وحى است که به توسط جبرئیل و پیغمبر و ائمه علیهم السلام به مردم مى‌رسد) جز این‌که امر شما چون وقتش رسیده بود، مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولى امر ما وقتش نرسیده است، لذا با آرزوها دلگرم گشته‏ایم. اگر به ما بگویند: این امر (ظهور دولت حق) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمى‌شود، دلها سخت شود و بیشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مى‌گویند: چقدر زود مى‏آید، چقدر به شتاب مى‏آید، براى اینکه دلها گرم شود و گشایش نزدیک گردد.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج‏۱، ص۳۶۹، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.
نا امیدى توده هاى در اثر عدم اتفاق ظهور، بى‌اعتقادى افراد نسبت به اصل ظهور به دلیل عدم تحقّق مصداق هاى تطبیق شده، استهزاء و تکذیب باور مهدویّت در نتیجه‌ى محقق نشدن ظهور از طرف دشمنان اسلام، برخى دیگر از پیامدهاى تعیین وقت ظهور است.

 


نتیجه:
طبق چهارده روایتى که برخى از آنان از نظر سند موثق بود، براى ظهور حضرت حجت بن الحسن علیه السلام وقتى معین نشده و تعیین وقت ظهور نیز از هر راهى که باشد، درست نیست؛ زیرا وقت ظهور از اسرار خداوند است که تنها او بر این امر آگاهى دارد و اگر کسى با تعیین مصداق ها و … وقت مشخصى را براى ظهور تعیین کند دروغگو است و ادعاى شرکت در علم و اسرار خداوند را نموده‌است.

 

 

منبع:پرسمان