روایت هجدهم
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ أَرَانِي أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي» [1]
عمرو أهوازى گويد: امام حسن عسگرى علیه السلام پسرش را به من نشان داد و فرمود: اين است صاحب شما بعد از من.
منابع روایت:
- کلینی در کافی، ج1، ص328
- شیخ مفید در ارشاد، ص 349 و 351
- ابو الصلاح حلبی در تقریب المعارف، ص 427
- شیخ طوسی در الغیبه، ص 234
- طبرسی در إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 414
- اربلی در كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج3، ص239
- عاملى نباطى، (م. 877 ) در الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج2، ص240 و 271
- شيخ حر عاملى( م. 1104 ) در إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ص441 و 506 و 586
- بحرانی در حلیة الابرار، ج5، ص 195
- مجلسى در بحار الأنوار، ج52، ص60
- معجم احادیث الامام المهدی، ج6، ص 46
- قندوزی در ینابیع الموده، ج3، ص 324
بررسی سندی روایت هجدهم
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ…»
بیان علامه مجلسی
ایشان در مورد این روایت می فرماید: «ضعيفٌ على المشهور» [2]
* البته، مرحوم مجلسی بیان نکرده است که روایت به چه خاطر ضعیف است؟ آیا مشکل به خاطر جعفر بن محمد کوفی است؟ او مهمل است.
فرزند مرحوم مامقانی در مورد او می فرماید:
« و إن کان المعنون – جعفر بن محمد کوفی – لم یصرح الأعلام بوثاقته أو حسنه، إلا أن المطمأن به أنه حسن»[3]
* جعفر بن محمد کوفی در روایت، مهمل(در کتب رجالی، نامی از او به میان نیامده است) است.
* بنده(آیت الله طبسی)، نامی از او در کتب رجالی نیافتم.
نتیجه: کثرت نقل روایت، شاید شاهدی بر تلقی به قبول روایت باشد؛ ضمن اینکه روایات اثبات ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه متواتر معنوی است؛ لذا اگر چند روایت مشکل سندی هم داشته باشد، باز اشکالی به اصل موضوع وارد نمی شود.
روایت نوزدهم
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ لِي قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِه»[4]
حمدان قلانسى گويد: به عمرى (بفتح عين نامش عثمان بن سعيد است و او اولين شخص از نواب أربعه امام زمان است) گفتم: امام حسن عسگرى علیه السلام درگذشت؟ به من گفت: او درگذشت، ولى جانشينى در ميان شما گذاشت كه گردنش به اين حجم است- و با دست اشاره كرد.
بررسی سندی روایت نوزدهم
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ»
مرحوم مجلسی، در مورد این روایت می فرماید:
«ضعيفٌ على المشهور، مختلف فيه لأن حمدان القلانسي ذمّه النجاشي، و روى الكشي توثيقه عن العياشي»
و القلانسي: بياع القلنسوة، فروشنده کلاه بود. بیشتر روایان حدیت، تاجر بودند)و العمري بفتح العين و سكون الميم هو أول السفراء الأربعة بين الحجة7 و هو أبو عمر و عثمان بن سعيد، و ثانيهم ابنه أبو جعفر محمد بن عثمان، و ثالثهم أبو القاسم الحسين بن روح النوبختي، و رابعهم أبو الحسن علي بن محمد السمري، فلما حضرته الوفاة سئل أن يوصي فقال: لله أمر هو بالغه، و مات رحمه الله سنة تسع و عشرين و ثلاثمائة فوقعت الغيبة الكبرى التي نحن فيها، و نسأل الله تعجيل الفرج و كشف الغمة عن هذه الأمة»[5]
بررسی شخصیت قلانسی
قلانسی، کسی است که مرحوم کلینی از او روایت نقل می کند و کشی به نقل از عیاشی، تصریح به وثاقت او دارد. نجاشی در مورد او می گوید: مضطرب الحدیث است.[6] مضطرب الحدیث بودن به این معناست که گاهی از ثقات و گاهی از ضعفا روایت نقل می کند که [ به نظر ما] این مساله منافاتی با ثقه بودن او ندارد. ابن غضائری هم قلانسی را ضعیف دانسته است که به این حرف هم توجه نمی شود؛ زیرا ما (آیت الله طبسی) در نسبت کتاب به غضائری شک داریم و از طرفی عیاشی تصریح به وثاقتش دارد.
بیان مرحوم خویی
«حمدان القلانسي : = حمدان بن أحمد القلانسي = محمد بن أحمد بن خاقان = حمدان النهدي. كوفي، فقيه، ثقة خير، وهو محمد بن أحمد النهدي، ذكره الكشي ( 397 ) ( 405 ). روى عن علي بن محمد الحضيني، وروى عنه محمد بن يحيى. كامل الزيارات : الباب 99 في ثواب زيارة قبر أبي الحسن موسى بن جعفر ومحمد بن علي الجواد 8 ببغداد، الحديث 13، ويأتي في محمد بن أحمد بن طبقته في الحديث وقع بهذا العنوان في إسناد جملة من الروايات تبلغ خمسة عشر موردا. فقد روى عن إسحاق بن بنان، وأيوب بن نوح، وعلي بن راشد، وعلي بن محمد الحضيني، ومحمد بن الوليد، ومعاوية بن حكيم، والعمري. وروى عنه أحمد بن محمد الكوفي، والحسين بن محمد، وعلي بن محمد، ومحمد ابن يحيى»[7]
بیان فرزند مامقانی
ایشان در پاورقی تنقیح المقال می فرماید:
« التامل فی روایات المترجم و من روی عنه و رووا عنه و توثیق محمدبن مسعود و وروده فی سند کامل الزیارات و عمل الفقهاء العظام بروایاته و الفتیا بمدلولها… و قرائن اخری توجب الجزم بوثاقته. نعم! حیث لم یتقید فی روایته عن الثقات لابد من التثبت فی أسانید ما یرویه و هذا لا یختص به» [8]
نتیجه: حمدان قلانسی ثقه است، پس روایت از نظر سند هم مشکلی ندارد.
روایت بیستم
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ لِي قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِه» [9]
حمدان قلانسى گويد: به عمرى گفتم: امام حسن عسگرى علیه السلام درگذشت؟ به من گفت: او درگذشت، ولى جانشينى در ميان شما گذاشت كه گردنش به اين حجم است- و با دست اشاره كرد.
توضیحاتی در مورد روایت بیستم
بیان ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی
مرحوم مازندرانی در مورد «عمری» در سند روایت، می فرماید:
« الظاهر أنه أبو عمر و عثمان بن سعيد ثقة من أصحاب أبي جعفر الثانى و الهادى و الحسن عسگری و الصاحب عليهم السلام، و فى ربيع الشيعة عند ذكر أبواب الناحية المقدسة كان ابو عمرو عثمان بن سعيد العمرى قدس اللّه روحه بابا لابيه وجَده عليهما السلام من قبل و ثقة لهما ثم تولى البابية من قبله و ظهر المعجزات من يده»
ظاهر این است که وی، ابوعمرو عثمان بن سعید از اصحاب امام جواد و امامین عسگریین و امام زمان علیهم السلام میباشد. صاحب کتاب ربیع الشیعه[10] هنگام نقل سفرای امام زمان، ابوعمرو عثمان بن سعید را، قبل از نائب امام زمان، سفیر امام حسن عسگری و امام هادی علیهم السلام می داند که مورد وثوق آن دو بزرگوار بوده است. سپس ابوعمرو عثمان بن سعید متولی سفارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه می گردد که دارای معجزاتی هم بوده است.
«و يحتمل أن يكون ابنه محمد بن عثمان و هما كانا وكيلين فى خدمة صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و من السفراء الاربعة بين الصاحب و شيعته أولهم عثمان بن سعيد ثم ابنه محمد بن عثمان ثم أبو القاسم الحسين بن روح بن أبى بحير النوبختى ثم أبو الحسن على بن محمد السمرى رضى اللّه عنهم» [11]
و احتمال هم دارد که منظور از «عمرو» فرزندش محمد بن عثمان باشد و [در هر صورت] هر دو از وکلای امام زمان عجل الله تعالی فرجه بوده اند که جزو نواب اربعه می باشند.
* معنای عبارت «مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِه»
مرحوم مازندرانی در مورد این قسمت از روایت، می فرماید:
«قوله (من رقبته مثل هذه و أشار بيده) الرقبة العنق و قد يراد بها الشخص كله تسمية للشىء باسم جزئه كما صرحوا به، و لعل المراد بها المعنى الثانى و الاشارة باليد لبيان طول قامته 4 و يبعد أن يكون المراد بها تحديد طول عنقه أو حجمه و اللّه أعلم»[12]
رقبه به معنای گردن می باشد و گاهی در معنای شخص – از باب نام بردن چیزی به جزئی از آن – می باشد. و شاید معنای دوم مراد باشد که در این صورت، بلندی قامت حضرت مراد است و بعید است که منظور از «عنق» ضخامت و حجم گردن باشد.
بیان مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در مرآة العقول در مورد این فقره از روایت می فرماید:
« و أشار بيده» أي فَرَّج من كل من يديه إصبعيه الإبهام و السبابة و فرج بين اليدين كما هو الشائع عند العرب و العجم في الإشارة إلى غلظ الرقبة، أي شاب قوي رقبته هكذا، و يؤيده أن في رواية الشيخ[13]: و أومأ بيده، و في رواية أخرى[14]رواه: قال: قد رأيته عليه السلام و عنقه هكذا، يريد أنه أغلظ الرقاب حسنا و تماما»
مراد از « و أشار بيده» در روایت، باز کردن دو دست و باز نمودن انگشتان ابهام و سبابه هر دو دست می باشد. و این گونه نشان دادن در عرب و عجم برای بیان حجم گردن مرسوم است. و معنای آن این است که جوانی قوی و قدرتمند است و گردنش هم قوی است. و مؤید برای این معنا، روایتی است که شیخ طوسی در کتاب الغیبه خود بیان می کند و در روایتی دیگر که شیخ بیان داشته، همین معنا اراده شده است.
و قال أكثر الشارحين لعدم أنسهم بمصطلحات الحديث و عدم سماعه من أهله المراد بالرقبة القد و القامة، و أشار إلى طول قامته تسمية للكل باسم الجزء، و قال بعضهم: طول الرقبة يعبر به عن الاستقلال و الاستبداد بالأمر. (و بیشتر شارحین – به جهت مأنوس نبودنشان با اصطلاحات حدیثی و نشنیدن از اهلش – رقبه را به معنای بلندی قد و قامت گرفته اند و گفته اند که از باب تسمیه کل به اسم جزء است و بعضی رقبه را به معنی استقلال – زیر بار کسی نرفتن و بیعت شخصی را عهده دار نشدن – اخذ نمودهاند.)
«أقول: و يخطر بالبال معنى آخر و هو أنه أشار إلى رقبة نفسه كما ورد في بعض روايات إكمال الدين[15] و أشار بيده إلى رقبته، و في هذا الخبر أيضا هكذا و أشار بيديه جميعا إلى عنقه، و إن احتمل في هذا أيضا إرجاع الضمير إلى الإمام، لكنه بعيد»[16]
علامه مجلسی می فرماید: و معنای دیگری که به ذهن خطور می کند این است که امام عسگري علیه السلام اشاره به گردن خودش نمود – این معنا، در بعضی از روایات شیخ صدوق در کمال الدین هم اراده شده است – و همچنین احتمالی است که ضمیر در «رقبته» به امام علیه السلام برگردد، هرچند این هم بعید است.
* باید توجه داشت که چنین بیانی – مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِه – از امام معصوم صادر نشده است؛ بلکه فرمایش یکی از سفیران حضرت است؛ البته چنین کلامی به معنای عدم پذیرش سخن نمی باشد.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[1] – کلینی، كافي، ج1،ص 328 ، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ
[2] – مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص 2
[3] – پاورقی تنقیح المقال، ج16، ص 39.
[4] – کلینی، كافي، ج1، ص 329
[5] – مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص 2
[6] – رجال نجاشی، ص 341
[7] – خوئي ، معجم رجال الحديث، ج 7 ، ص 266 – 267
[8] – پاورقی تنقیح المقال، ج 24، ص 141
[9] – کلینی، كافي، ج1، ص 329
[10] – آقا بزرگ طهرانی در الذریعه (ج10، ص75 و 76 ) در مورد کتاب ربیع الشیعه می فرماید:
«ربيع الشيعة المنسوب إلى السيد رضى الدين بن طاوس مؤلف « ربيع الألباب » المذكور الذي توفى( 664 ) لكنه موافق بعينه ومتحد مع كتاب « إعلام الورى » تأليف امين الاسلام الطبرسي المفسر المتوفى ( 548 ) كما فصلناه في ( ج 2 ‹ صفحه 76 › ص 340 ) تحت عنوان « إعلام الورى وذكرنا منشأ هذه النسبة وخلوها عن الصحة» ( ربیع الشیعه که منسوب به ابن طاووس است مانند کتاب اعلام الوری طبرسی می باشد و ما این مساله را در جلد دوم بیان کردیم و منشأ چنین نسبتی را بازگو نمودیم. [ استاد: با اینکه فاصله بین این دو بزرگوار حدود یک قرن است ولی دو کتاب از تمام جهات یکسان است و به همین جهت بعضی قائلند که این کتاب از ابن طاووس نمی باشد.)
«ورأيت النسخة المصرح فيها باسم «ربيع الشيعة » مع النسبة إلى ابن طاوس في موقوفة ( الطهراني بكربلا ) وكانت عند السيد عبد المجيد الكتبي الحائري ، وقابلناها مع « إعلام الورى» للطبرسي المطبوع ( 1312 ) فوجدناها طبق «إعلام الورى » عينا الا في الخطبة والاسم المذكور فيها وبعض خصوصيات لفظية وبعض اختصارات» ( و من نسخه ای از ربیع الشیعه را در کربلا دیدم و آن را با کتاب اعلام الوری، مقابله نمودم که از تمام جهات – غیر از تفاوت کمی – با هم یکسان بودند.)
«ولذلك قال العلامة المجلسي في أول مجلدات « البحار » عند ذكر مآخذه وبعد ذكر تصانيف السيد ابن طاوس [ . . وقد تركت النقل عن « ربيع الشيعة » لموافقته لكتاب «إعلام الورى » في جميع الأبواب والترتيب وهذا مما يقضى منه العجب . . ] »(علامه مجلسی از ربیع الشیعه نقل نکرده است؛ زیرا که در تمام ابواب مانند کتاب اعلام الوری است و علامه از کتاب اعلام الوری نقل کرده است.) ( أقول ) انه لم يبق عجب بعد ما مر من بيان وجه النسبة في ( ج 2، ص 340 )
[11] – ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج6، ص 209
[12]– ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج6، ص 209.
[13] – شیخ طوسی، الغیبه، ص251 («أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِي نُعَيْمٍ نَصْرِ بْنِ عِصَامِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الْفِهْرِيِّ الْمَعْرُوفِ بِقَرْقَارَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ الْمَرَاغِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ 7 عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَشَارَ بِيَدِهِ أَي إِنَّهُ حَيٌ غَلِيظُ الرَّقَبَة»
[14] – شیخ طوسی، الغیبه، ص355 («وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَجَجْنَا فِي بَعْضِ السِّنِينَ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ 7 فَدَخَلْتُ عَلَى أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فَرَأَيْتُ أَبَا عَمْرٍو عِنْدَهُ فَقُلْتُ إِنَّ هَذَا الشَّيْخَ وَ أَشَرْتُ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ وَ هُوَ عِنْدَنَا الثِّقَةُ الْمَرْضِيُّ حَدَّثَنَا فِيكَ بِكَيْتَ وَ كَيْتَ وَ اقْتَصَصْتُ عَلَيْهِ مَا تَقَدَّمَ يَعْنِي مَا ذَكَرْنَاهُ عَنْهُ مِنْ فَضْلِ أَبِي عَمْرٍو وَ مَحَلِّهِ وَ قُلْتُ أَنْتَ الْآنَ مِمَّنْ لَا يُشَكُّ فِي قَوْلِهِ وَ صِدْقِهِ فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِحَقِّ الْإِمَامَيْنِ اللَّذَيْنِ وَثَّقَاكَ هَلْ رَأَيْتَ ابْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ الَّذِي هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ ع فَبَكَى ثُمَّ قَالَ عَلَى أَنْ لَا تُخْبِرَ بِذَلِكَ أَحَداً وَ أَنَا حَيٌّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ قَدْ رَأَيْتُهُ 7 وَ عُنُقُهُ هَكَذَا يُرِيدُ أَنَّهَا أَغْلَظُ الرِّقَابِ حُسْناً وَ تَمَاماً قُلْتُ فَالاسْمُ قَالَ نُهِيتُمْ عَنْ هَذا»
[15] – شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص435 («حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ قَالَ نَعَمْ وَ لَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِهِ»
[16] – مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص2