روایت شانزدهم

«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَهِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه‏»[۱]

محمد بن على بن بلال گوید: از جانب امام حسن عسگرى علیه السلام، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد. بار دیگر سه روز پیش از وفاتش پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.

 

بررسی سندی روایت شانزدهم

اختلاف در محمد بن على بن بلال است. جهت اختلاف در محمد بن على بن بلال، انحراف وی می باشد.

البته مضمون چنین روایتی، روایات بسیاری است که ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند، ضمن اینکه آیا احتمال ندارد که «ابن بلال» این روایت را در حالی که منحرف نبوده است، گفته باشد؟ ضمن این که این روایت، بر علیه خودش( ابن بلال) می باشد، زیرا ایشان ادعای بابیت کرده است.

مرحوم مجلسی در مرآه العقول بعد از نقل همین حدیث، می فرماید:

«مختلف فیه، لأن ابن بلال وثقه الشیخ فی الرجال، و قال فی کتاب الغیبه أنه من المذمومین»

یعنی در  کلام شیخ طوسی، تعارض در مورد محمد بن على بن بلال وجود دارد.

«و قال الطبرسی فی إعلام الورى و السید بن طاوس فی ربیع الشیعه أما غیبه الصغرى منهما فهی التی کانت فیها سفراؤه موجودین و أبوابه معروفین، لا تختلف الإمامیه القائلون بإمامه الحسن بن علی علیهما السلام فیهم، فمنهم أبو هاشم الجعفری، و محمد بن علی بن بلال، إلى آخر ما قالا»[۲]

بیان مرحوم خوئی در مورد محمد بن على بن بلال

مرحوم خویی پس از این‌که به طور مفصل در مورد محمد بن على بن بلال بحث می کند، ایشان را ثقه می داند و قائل است که انحراف در اعتقاد با وثاقت جمع می شود.

والمتلخص من جمیع ما ذکرنا، أن الرجل کان ثقه مستقیما، وقد ثبت انحرافه وادعاؤه البابیه، ولم یثبت عدم وثاقته، فهو ثقه، فاسد العقیده، فلا مانع من العمل بروایاته، بناء على کفایه الوثاقه فی حجیه الروایه، کما هو الصحیح.[۳]

بیان مرحوم تستری در مورد محمد بن على بن بلال:   

مرحوم تستری، پس از اینکه نظرات رجالیون را در مورد محمد بن على بن بلال، ذکر می کند، می‌فرماید:

«وهو الأصح والصواب : أن الرجل کان مستقیما ثم زاغ (منحرف شده است)، ففی الغیبه : روى الحسین بن روح عن أبی طاهر بن بلال فی حال استقامته (حسین بن روح قید می کند که نقل روایت از او در حالت استقامتش بوده است.)».[۴]

* پس در مورد محمد بن على بن بلال، باید قائل به تفصیل شد. [ روایات منقول از وی در حال استقامت، قابل پذیرش می باشد] و یا طبق مبنای مرحوم خویی، معتقد شویم که انحراف در اعتقاد با وثاقت جمع می شود. مرحوم خویی می فرماید:

«والمتلخص من جمیع ما ذکرنا، أن الرجل کان ثقه مستقیما، وقد ثبت انحرافه وادعاؤه البابیه، ولم یثبت عدم وثاقته، فهو ثقه، فاسد العقیده، فلا مانع من العمل بروایاته، بناء على کفایه الوثاقه فی حجیه الروایه، کما هو الصحیح.».[۵]

 

داستان محمد بن على بن بلال در بیان مرحوم خوئی

مرحوم خوئی جریانی را در مورد محمد بن على بن بلال، از شیخ طوسی نقل می کند.  

«ثم قال الشیخ :  وحکى أبو غالب الزراری، قال : حدثنی أبو الحسن محمد ابن محمد بن یحیى المعاذی، قال : کان رجل من أصحابنا قد انضوى إلى أبی طاهر ابن بلال بعد ما وقعت الفرقه ثم إنه رجع عن ذلک و صار فی جملتنا» شیخ طوسی می گوید که ابوغالب رازی برایم گفت که از معاذی شنیدم که یکی از رفقایش، تحت تاثیر حرف های ابن بلال قرار گرفت و این جریان زمانی بود که بین ما و ابن بلال جدایی افتاده بود. پس از مدتی رفیق ما از ابن بلال فاصله گرفت و به جمع ما پیوست.

فسألناه عن السبب قال : کنت عند أبی طاهر بن بلال یوما، وعنده أخوه أبو الطیب  وابن حرز وجماعه من أصحابه» ما از رفیقمان علت روگردانی از ابن بلال را پرسیدیم. او گفت: روزی نزد ابن بلال بودم، در حالی که برادرش و جماعتی از یارانش هم نزد او بودند.

إذ دخل الغلام، فقال : أبو جعفر العمری على الباب ففزعت الجماعه لذلک وأنکرته للحال التی کانت جرت» غلام ابن بلال وارد شد و به او گفت که عمری [نائب امام زمان] پشت در است. جماعت پس از شنیدن این پیام حیران شدند.

وقال : یدخل، فدخل أبو جعفر، فقام له أبو طاهر و الجماعه و جلس فی صدر المجلس، وجلس أبو طاهر کالجالس بین یدیه» ابن بلال گفت: داخل شود. پس عمری داخل شد. در این هنگام ابوطاهر و یارانش به احترام او ایستادند و او را در بالای مجلس جای دادند و خود ابوطاهر بن بلال مؤدبانه مقابل او نشست.

 فأمهلهم إلى أن سکتوا، ثم قال : یا أبا طاهر نشدتک بالله ألم یأمرک صاحب الزمان علیه السلام بحمل ما عندک من المال إلیه؟ عمری پس از اینکه مجلس آرام شد به ابن بلال گفت: ای اباطاهر تو را قسم به خدا می دهم که آیا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه تو را فرمان نداده است که اموالی که نزدت است، برگردانی؟

 فقال : اللهم نعم، فنهض أبو جعفر ( رضی الله عنه ) منصرفا ووقعت على القوم سکته » ابن بلال گفت: بله. در این هنگام، نماینده امام بلند شد و رفت و سکوتی بر مجلس حاکم شد.

فلما تجلت عنهم قال له أخوه أبو الطیب : من أین رأیت صاحب الزمان فقال أبو طاهر : أدخلنی أبو جعفر( رضی الله عنه ) إلى بعض دوره، فأشرف علی من علو داره فأمرنی بحمل ما عندی من المال إلیه» وقتی سکوت برطرف شد؟ برادرش به او گفت؟ تو کی امام را دیدی؟ ابو طاهر گفت: همراه ابوجعفر عمری وارد خانه هایی شدیم که در طبقه بالای یکی از خانه ها امام را دیدم، پس او مرا فرمان به برگرداندن اموال نمود.

فقال له أبو الطیب : ومن أین علمت أنه صاحب الزمان ؟ قال : قد وقع علی من الهیبه له، ودخلنی من الرعب منه ما علمتُ أنه صاحب الزمان علیه السلام، فکان هذا سبب انقطاعی عنه»[۶] برادرش گفت:  از کجا دانستی که او صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه است؟ ابوطاهر گفت: بر من هیبتی وارد شد و سراسر وجودم را وحشتی گرفت که دانستم او صاحب الزّمان است. [رفیق ما گفت: این جریان] سبب جدایی من از ابن بلال شد.

بیان طبرسی در مورد محمد بن على بن بلال

«روى أصحابنا أن أبا محمد الحسن السریعی کان من أصحاب أبی الحسن علی بن محمد علیه السلام و هو أول من ادعى مقاما لم یجعله الله فیه من قبل صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و کذب على الله و حججه : و نسب إلیهم ما لا یلیق بهم و ما هم منه براء ثم ظهر منه القول بالکفر و الإلحاد» أصحاب براى ما نقل کرده‏اند که أبو محمّد حسن شریعى ابتدا از أصحاب امام هادى سپس امام حسن عسگری عجل الله تعالی فرجه بود، و او نخستین فردى بود که ادّعاى مقامى نمود که خداوند براى او از جانب صاحب الزّمان قرار نداده و شایسته آن هم نبود و چیزهایى به آنان نسبت داد که شایسته مقام والاى آنان نبود و آنان از آن بیزار بودند، سپس مطالبى از کفر و الحاد از او ظاهر و آشکار گشت.

و کذلک کان محمد بن نصیر النمیری من أصحاب أبی محمد الحسن ع فلما توفی ادعى البابیه لصاحب الزمان ففضحه الله تعالى بما ظهر منه من الإلحاد و الغلو و التناسخ و کان یدعی أنه رسول نبی أرسله علی بن محمد ۷ و یقول بالإباحه للمحارم‏» و همچنین محمّد بن نصیر نمیرى ابتدا از أصحاب امام حسن عسگری  علیه السلام بود، و پس از شهادت  آن حضرت، ادّعاى نیابت صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه را نمود، و خداوند به جهت الحاد و غلوّ و عقیده تناسخى که از او ظاهر شد، وى را رسوا و مفتضح فرمود و او مدّعى شده که پیغمبر است و امام هادى  علیه السلام او را فرستاده است و معتقد به خدایى امام هادى علیه السلام بود، و نزدیکى با محارم را جایز و مباح مى‏ دانست.

«و کان أیضا من جمله الغلاه أحمد بن هلال الکرخی و قد کان من قبل فی عدد أصحاب أبی محمد علیه السلام ثم تغیر عما کان علیه و أنکر بابیه أبی جعفر محمد بن عثمان فخرج التوقیع یلعنه من قبل صاحب الأمر و الزمان و بالبراءه منه فی جمله من لعن و تبرأ منه» و همچنین از افراد غالى یکى: احمد بن هلال کرخى است. او قبلًا از جمله أصحاب امام هادى علیه السلام بود، سپس عقیده‏اش تغییر یافته و منکر نیابت أبو جعفر محمّد بن عثمان شد، در پى این حرکت توقیعى از صاحب الأمر مبتنى بر لعن و برائت او در میان افراد دیگرى که لعن شده بودند، صادر شد.

و کذا کان أبو طاهر محمد بن علی بن بلال و الحسین بن منصور الحلاج و محمد بن علی الشلمغانی المعروف بابن أبی العزاقری لعنهم الله فخرج التوقیع بلعنهم و البراءه منهم جمیعا على ید الشیخ أبی القاسم الحسین بن روح ; و نسخته عَرِّفْ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاکَ وَ عَرَّفَکَ اللَّهُ الْخَیْرَ کُلَّهُ»[۷]

و همچنین بود أبو طاهر محمّد بن علىّ بن بلال، و حسین بن منصور حلّاج، و محمّد بن على شلمغانى معروف به ابن ابى العزاقر- لعنهم اللَّه-، براى تمام اینان توقیعى بر لعن و برائت از همه آنان به دست شیخ أبو القاسم حسین بن روح رحمه اللَّه بدین مضمون صادر شد: «خداوند عمر تو را طولانى گرداند و همه خوبیها را به تو بشناساند و سرانجام تو را به نیکى کامل گرداند

نتیجه : پس روایت ابن بلال قابل پذیرش است.

 

منابع روایت شانزدهم:

  • مرحوم کلینی در کافی، ج۱، ص ۳۲۸ ( بَابُ الْإِشَارَهِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ)
  • ابو الصلاح حلبی در تقریب المعارف، ص ۴۲۶ (اول روایت را نقل می کند)
  •  شیخ مفید در ارشاد، ص ۳۴۹
  •  طبرسی در  إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۱۳
  •  اربلی در کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۳، ص۲۳۸.[۸]
  •  الفصول المهمه
  •  شیخ حر عاملى (۱۱۰۴) در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳، ص ۴۴۰
  •  بحرانی در حلیه الابرار، ج۵، ص ۱۹۵
  •  مجلسى در بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۳۳۱
  •  صافی در منتخب الاثر، ص۲۲۹
  • شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص ۴۹۹، روایت در کمال الدین این‌گونه است:

« قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْکِنْدِیُّ قَالَ قَالَ [۹] لِی أَبُو طَاهِرٍ الْبِلَالِیُّ التَّوْقِیعُ الَّذِی خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ  علیه السلام فَعَلَّقُوهُ فِی الْخَلَفِ بَعْدَهُ وَدِیعَهٌ فِی بَیْتِکَ فَقُلْتُ لَهُ أُحِبُّ أَنْ تَنْسَخَ لِی مِنْ لَفْظِ التَّوْقِیعِ مَا فِیهِ فَأَخْبَرَ أَبَا طَاهِرٍ بِمَقَالَتِی فَقَالَ لَهُ جِئْنِی بِهِ حَتَّى یَسْقُطَ الْإِسْنَادُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فَخَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ  علیه السلام قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ بَعْدَ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَهِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِذَلِکَ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَحَدَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ حُقُوقَهُمْ وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیرا»[۱۰]

بیان علامه مجلسی در ذیل روایت

«بیان قوله قال أبو عبد الله کلام سعد بن عبد الله و کذا قوله فقلت له و ضمیر له راجع إلى الحسین و کذا المستتر فی قوله فأخبر و الحاصل أن الحسین سمع من البلالی أنه قال التوقیع الذی خرج إلیَّ من أبی محمد ع فی أمر الخلف القائم هو فی جمله ما أودعتک فی بیتک و کان قد أودعه أشیاء کان فی بیته فأخبر الحسین سعدا بما سمع منه فقال سعد للحسین أحب أن ترى التوقیع الذی عنده و تکتب لی من لفظه فأخبر الحسین أبا طاهر بمقاله سعد فقال أبو طاهر جئنی بسعد حتى یسمع منی بلا واسطه فلما حضر أخبره بالتوقیع و یؤید ما وجهنا به هذا الکلام أن الکلینی روى هذا التوقیع عن البلالی»[۱۱] یعنی: حسین بن اسماعیل از بلالی شنیده: توقیع و نامه‌ای که از امام عسکری راجع به امام زمان عجل الله تعالی فرجه (جانشینی پس از خود) برایم رسیده آن را نزد تو به ودعیه و امامت سپردم ـ‌ ضمن امانات دیگر. حسین بن اسماعیل این جریان را به وی ـ سعد بن عبدالله ـ بازگو کرد. سعد گفت: دلم می‌خواهد که این نامه را شخصاً ببینیم و آن را برایم نسخه‌برداری کنی چون خبر به ابوطاهر بلالی رسید. گفت سعد را نزد من بیاور تا شخصاً برای او نقل کنم و واسطه‌ای در نقل بیان من و سعد نباشد.

* پس امکان دارد که نامه دو طریق داشته باشد، ۱- حسین بن علی اسماعیل کندی ۲- سعد بن عبدالله

 

روایت هفدهم

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ ع جَلَالَتُکَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِکَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ فَقَالَ سَلْ قُلْتُ یَا سَیِّدِی هَلْ لَکَ وَلَدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ بِالْمَدِینَه»[۱۲]

ابو هاشم جعفرى گوید: به امام حسن عسگرى  علیه السلام عرض کردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش باز مى‏دارد، اجازه مى‏فرمائید از شما سؤالى کنم؟ فرمود: بپرس! عرض کردم: آقاى من! شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى. عرض کردم: اگر براى شما پیش آمدى کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه.

منابع روایت:

  • کلینی در کافی، ج۱، ص۳۲۸
  • شیخ مفید در ارشاد، ص ۳۴۲
  • ابو الصلاح حلبی در تقریب المعارف، ص۴۲۶
  • شیخ طوسی در الغیبه، ص۳۳۳
  • فتال نیشابوری (م. ۵۰۸) درروضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج۲، ص۲۶۲
  • طبرسی در إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۴۱۳
  • اربلی درکشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۳، ص۲۳۹
  • عاملى نباطى (م. ۸۷۷) در الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج۲، ص۱۷۱
  • شیخ حر عاملى، ( م. ‏۱۱۰۴ ) درإثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج۳، ص ۴۴۱
  • بحرانى، سید هاشم بن سلیمان‏ (م. ۱۱۰۷) درحلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار، ج۵، ص۱۹۵
  • مجلسى در بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۱۶۱
  • معجم احادیث الامام المهدی، ج۶، ص ۳۸

 

بررسی سندی روایت هفدهم

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ»

بیان علامه مجلسی:

علامه مجلسی که نقاد بحث و خریت فن است، بدون تأمل این روایت را صحیح می داند. ایشان درباره عبارت «قَالَ بِالْمَدِینَه» در روایت هم توضیحی می فرماید:

«” قال بالمدینه”  أی الطیبه المعروفه، و لعله  علیه السلام علم أنه یدرکه (امام علیه السلام به علم غیب می دانست که ابوهاشم، حضرت را در مدینه درک می کند) أو خبرا منه فی المدینه، (یا در مدینه خبری از حضرتش دریافت می‌کند) و قیل: اللام للعهد، و المراد بها سر من رأى یعنی أن سفراءه من أهل سر من رأى یعرفونه فسلهم عنه»[۱۳] و گفته شده مراد از مدینه همان شهر سامراء است و لام عهد است.

  بیان ملا صالح مازندرانی

مرحوم مازندرانی در شرح اصول کافی، از روات روایت به عظمت یاد می کند. ایشان می فرماید:

«قوله ( عن أحمد بن إسحاق ) أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک الأحوص الأشعری أبو علی القمی کان وافد القمیین (بزرگ قمییون بوده) روى عن الجواد والهادی : وکان من خاصه أبی محمد علیه السلام ورأى صاحب الزمان ویحتمل أن یراد أحمد بن إسحاق الرازی وهو من أصحاب الهادی علیه السلام وکان ثقه (و ممکن است که منظور، احمد بن اسحاق رازی باشد که او هم از اصحاب امام هادی علیه السلام می باشد و مورد وثوق است) وکان له اختصاص بالجهه المقدسه (یعنی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه).

 قوله ( عن أبی هاشم الجعفری ) کنیه لداود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبی طالب (نوه حضرت زینب۳)من أهل بغداد جلیل القدر عظیم المنزله عند الأئمه : قد شاهد الجواد والهادی والعسکری وصاحب الأمر : وقد روى عنهم کلهم وله منزله عظیمه وموقع جلیل عندهم، وفی ربیع الشیعه أنه من السفراء والأبواب المعروفین الذین لا یختلف الشیعه القائلون بإمامه الحسن بن علی فیهم، کذا ذکره بعض أئمه الرجال. قوله ( قال بالمدینه ) لعل المراد بالمدینه مدینه الرسول  صلّی الله علیه و آله وفیه دلاله على أن إقامته (امام) حال الغیبه فیها (مدینه منوره) أکثر، وقد نقل أن أبا هاشم رآه (شاهد همان مدینه منوره باشد و دلالت بر آن دارد که امام زمان اکثراً در اینجا هستند و نقل شده که ابوهاشم جعفری حضرتش را در آنجا ملاقات کرده.)  ویحتمل أن یراد بالمدینه سر من رأى (یعنی الف و لام در کلمه مدینه برای عهد باشد) والله أعلم»[۱۴]

نتیجه : سند روایت هیچ مشکلی نداشته و روات آن از اجلاء می باشند.

 

منبع: اقتباسی از درس خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی


[۱]کلینی، کافی، ج‏۱، ص ۳۲۸   

[۲]مجلسی، مرآه العقول ، ج۴، ص ۱

[۳]  – معجم رجال الحدیث، السید الخوئی ، ج ۱۷ ، ص ۳۳۵

[۴]شیخ محمد تقی التستری، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۴۳۰ ۴۳۲.

[۵]مرحوم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۳۳۵

[۶]مرحوم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۳۳۳ ۳۳۴

[۷]طبرسی، احتجاج، ج۲، ص ۴۷۴

[۸]علامه امینی در مورد اربلی می فرماید: مرزبان اعتقادات شیعیان است.

[۹]ظاهرا یک اسم جا افتاده است؛ یعنی قال در عبارت منظور:  سعد بن عبدالله اشعری یا علان کلینی

[۱۰]ابو عبد اللَّه حسین بن اسماعیل کندى گوید: ابو طاهر بلالى به من گفت: آن توقیعى که از ابو محمّد ۷ براى من صادر شده و آن را به جانشین پس از او ارجاع داده اند، ودیعه‏اى از جانب من در بیت توست، و من ( سعد بن عبدالله) به حسین بن اسماعیل گفتم: دوست دارم عین لفظ توقیع را برایم استنساخ کنى.  حسین بن اسماعیل کندى حرف مرا برای ابو طاهربلالی نقل کرد. پس ابوطاهر گفت: سعد را نزد من بیاور [ تا خودم برای او نقل کنم] و نیازی به سند نباشد.[ سعد بن عبدالله به نزد ابوطاهر بلالی آمد و او برایش گفت] توقیعى از ابو محمّد ۷دو سال قبل از درگذشت او برایم صادر شد و مرا از جانشین پس از خود با خبر کرد و سه روز پس از درگذشت او نیز توقیعى به دستم رسید که مرا از آن خبر داده بود: پس لعنت خدا بر کسانى باد که حقوق اولیاء خدا را منکرند و مردمان را بر دوش آنان سوار مى‏کنند و الحمد للَّه کثیرا.

[۱۱]مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۱، ص۳۳۵

[۱۲]کلینی، کافی، ج‏۱، ص۳۲۸ ، بَابُ الْإِشَارَهِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ.

[۱۳]مجلسی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏۴، ص ۲ ؛ علامه طباطبایی می فرمودند: برای فهمیدن مقامات علمی علامه به مرآه العقول وی مراجعه کنید. مرحوم مجلسی از ۱۶۰۰۰  روایت در کافی شریف، فقط ۵۰۰۰ روایت را تعبیر به صحیح و ۱۵۰ موثق و تعدادی به همین اندازه  حسن و ۹۰۰۰ تعبیر به ضعیف (طبق مبنای خودشان) می نماید؛ ولی با این حال این روایت را صحیح می داند.

[۱۴]مولی محمد صالح المازندرانی، شرح أصول الکافی ، ج ۶ ، ص ۲۲۶ ۲۲۷