اي در رُخت جمال خداوند آشكار

اي آفرين به حسن تو از آفريده گار

قرآن گرفته از نفست عمرِ جاودان

 ايمان به دوستِّي تو گرديده استوار

احمد نهاده لب به لبان تو بارها

حيدر گرفته از دهنت بوسه بي شمار

غير از تو و حسين كه او هست، تو، تو، او

هرگز كسي نگشته به دوش نبي سوار

مرد كريم بر كرمش فخر مي كند

تو كيستي كه كرده كردم بر تو افتخار

آل رسول جمله كريمان عالم اند

تو خود كريم آل رسولي به روزگار

دشنام را به لطف و كرامت دهي جواب

دشمن شود زكثرت جود تو شرمسار

هم صحبت خدايي و هم سفرهي فقير

در فرش، يار خلقي و در عرش، شهريار

حور و ملك به خاك قدومت نهاده رو

جنّ و بشر به باب بقيعت اميدوار

در حلم و در سكوت به پاي تو چشمِ صبر

در صلح و در نبرد به دست تو اختيار

جنگ تو جنگ خيبر و فتح تو فتح بَدر

دست تو دست حيدر و تيغ تو ذوالفقار

از صبر تو چراغ هدايت دهد فروغ

با صلح تو خزان ولايت شود بهار

نام تو در كنار معاويه كي رواست

تو بهتر از گُل استي و او خوارتر زخار

تو نجل پاك فاطمه او بوده پور هند

تو از بهشت نوري و او از جحيم نار

سوگند مي خورم به حسين و به نهضتش

اسلام شد ز صلح و زصبر تو پايدار

صبر نبي ز صلح تو جوشيد در سكوت

رزم علي ز دست تو آيد به كارزار

والله بود صلح تو از جنگ سخت تر

 با آن شجاعت و شرف و عزّ و اقتدار

بالله بوَد همين و جز اين نيست يا حسن

دين را بود زصلح و قيام تو اعتبار

گر آگه از جلال تو و ننگ خويش بود

مي كشت خصم شوم تو خود را هزار بار

در صلح و در نبرد، امامت از آن تو است

در صبر و در نبرد تويي اختيار دار

والله از نتيجهي صلح و قيام توست

گر نخل انقلاب حسيني گرفت بار

يك عمر بود قاتل  زهرا برابرت

او را سرور بود و تو را چشم اشكبار

با ديدن مغيره به هر صبح و ظهر و شام

سر مي كشيد از جگرت بر فَلَك شرار

وقتي كه دست ثاني در كوچه شد بلند

گويي كه بود بهر تو هنگام احتضار

از جدّ اطهر تو گرفتند انتقام

بر گوش مادر تو شكستند گوشوار

مادر چو رفت در غم مظلومي پدر

صبح سپيد گشت به چشمت چو شام تار

برغربت تو ماهي دريا گريسته

از بس كه ديده اي غم و اندوه بي شمار

صبر تو كرد خون به دل شيعيان تو

يك لحظه، اي غريب وطن نالهاي برآر

با لحظه لحظه درد و غمت عمر گشت طي

وز لخته لخته خونِ دلت طشت، لاله زار

آن تيرها كه بربدنت ريخت فوج فوج

كردند بهر زخم تنت گريه، زار زار

باريد تا كه تير جفا بر جنازه ات

شمشير گشت در كف عبّاس بي قرار

يك بار نه، كه خصم، تو را كُشت بارها

اي لحظه لحظه جانِ جهان در رهت نثار

دردا كه دشمنان تو در روضة البقيع

نگذاشتند بوسه بگيرم از آن مزار

يك لحظه دوستّي شما را نمي دهد

يك عمر اگر رود سر«ميثم» فراز دار

 

شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *