شكست و ناکامى قريش در جهت نابود ساختن مسلمانان کاملاً روشن بود، ولى جاهليت و سرکشى و پافشارى بر کفر، آن ها را بر اين داشت تا يك بار ديگر براى وارد ساختن ضربه اى کارى بر مسلمانان تدارك جنگى ببينند. اين بار مشرکان با ديگر قبايل جاهلى و نيز يهوديان هم پيمان گشته و تعدادشان به ١٠ هزار تن رسيد و فرماندهى آن ها را ابوسفيان بر عهده گرفت[1]، وقتى مشرکان باشيوه دفاعى و تاکتيك جنگى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)با مشورت يارانش اتخاذ نموده و سلمان فارسى به حفر خندق اشاره کرده بود، روبرو شدند، خشم و کينه آن ها فزونى يافت، ولى بى پروايى و هيجان و غرور ساز و برگ و تعداد نيرو، بر احزابى که براى جنگ بامسلمانان و نابودى کامل اسلام گرد آمده بودند، سخت حكمفرما بود.

برخى از جنگ آوران سواره نظام دشمن با عبور از ناحيه کم عرض خندق توانستند با مسلمانان در يك رديف قرار گيرند که اين خود، بر بيم و هراس مسلمانان افزود. در اين لحظه على بن ابى طالب(عليه السلام) به اتفاق تنى چند از مسلمانان به حرکت در آمد و گذرگاهى راکه دشمن قادر بر عبور دادن اسبان خود از آن شده بودند بر آنان بستند.

عمر بن عبدود، مسلمانان را به مبارزه طلبيد و مسلمان ها در برابر عربده هاى او مهر سكوت بر لب زده، گويى پرنده بر سرشان نشسته بود. هر يك در انديشه خود بودند و رويارويى با اين جنگجو را فوق العاده دشوار تلقى مى کردند.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: « آيا هماوردى برايش وجود دارد » على(عليه السلام) حضور وى رسيد و عرضه داشت: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) هماوردش منم. پيامبر به او دستور نشستن داد، عمرو بار دوّم و سوّم مبارز طلبيد و جز على کسى به او پاسخ مثبت نداد و در هر بار رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به نشستن وى دستور داد[2]. ولى سرانجام به وى اجازه ميدان داد و عمامه خود را بر سرش نهاد و شمشيرش را حمايل وى ساخت و زره خويش را براندام حضرت پوشاند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:

«اللهم إنك اخذت عبيدة يوم بدر، و حمزه يوم احد و هذا عليّ أخي، و ابن عمّي فلا تذرني فرداً و انت خير الوارثين»؛[3]

پروردگارا! عُبيده را در روز بدر و حمزه را در اُحد از من گرفتى، اکنون اين على برادر و پسر عموى من است، تو که بهترين وارثان هستى، مرا تنهامگذار.

على(عليه السلام) به ميدان شتافت و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در حق او فرمود:

«برز الإيمان آُلُه، إلى الشركِ کُلّهِ»[4]

اکنون تمام ايمان در برابر تمام شرك قرار گرفت.

على(عليه السلام) با دلى سرشار از اطمينان به يارى و حمايت الهى به سمت عمرو روانه شد. عمرو، از رويا رويى ناگهانى با على(عليه السلام) در نبرد با خود به ترديد افتاد. امام على(عليه السلام)به عمرو فرمود: «تو در دوران جاهليت مى گفتى هرکس سه خواسته از من بخواهد آن ها را برآورده خواهم ساخت.

گفت: آرى;

امام(عليه السلام) فرمود: «نخست تو را دعوت مى کنم به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)گواهى دهى و تسليم پروردگار جهانيان گردى.»

عمرو گفت: از اين خواسته بگذر.

حضرت فرمود: «اگر اين خواسته را بپذيرى به خير و صلاح توست، ولى عمرو پذيرا نشد.»

امام على (عليه السلام) در بيان دومين خواسته فرمود: از همين راهى که آمدى بازگرد.

عمرو گفت: دوست ندارم زنان قريش اين ماجرا را همواره براى يكديگر باز گو کنند.

امام(عليه السلام)در پيشنهاد سوّم فرمود از اسب پايين آيى تا باهم نبرد کنيم.

عمرو از اين سخن برآشفت و از اسب به زير آمد و آن را پى کرد و سپس به على(عليه السلام) رو آورد و با يكديگر درگير شدند. عمرو باشمشير ضربتى بر حضرت وارد ساخت که امام(عليه السلام) با سپر خود آن را دفع کرد ولى شمشير سپر را شكافت و به سر مبارك حضرت اصابت کرد و آن گاه على(عليه السلام) چنان ضربتى بر کتف او نواخت که نقش برزمين شد و در خون خود غلطيد و حضرت تكبير گفت و مسلمانان نيز در پى او نداى تكبير سر دادند. با فرو نشستن گرد و غبار ميدان، جنازه عمرو پديدار شد و هوادارانش از بيم صحنه اى که مشاهده کردند پا به فرار گذاشته و على(عليه السلام) به تعقيب آنان پرداخت با فرار دشمن نوفل بن عبد الله در خندق سقوط کرد و حضرت پايين رفت و او را به قتل رساند. [5]

ضربه کارى که احزاب در اين جنگ دريافت نمودند برايشان فوق العاده شگفت آور و حيرت انگيز بود; زيرا تصور نمى کردند کسى جرأت برابرى با عمرو بن عبدود را داشته باشد. از اين رو، ترس و وحشت آن ها را فراگرفت و هيچ يك جرأت تكرار چنين حرکتى را به خود ندادند، ولى هم چنان مدينه را مدتى در محاصره قرار دادند تا سرانجام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)براى نبرد با آنان به شيوه ديگرى متوسل شد و خداوند آن ها را به شكست واداشت.

على(عليه السلام)از تمام کسانى که در جنگ خندق حضور يافته بودند، امتيازاتى برتر داشت از جمله:

١ . اقدام به حفظ و مراقبت از گذرگاهى که عمرو و يارانش از آن عبور کرده بودند توسط امام(عليه السلام)عملى شد که اين خود، دليل بر عزم و اراده و بى پروايى حضرت در رويارويى با حوادث ناگهانى در ميدان کارزار تلقى مى شد.

٢ . هما وردى با عمرو و کشتن وى که مسلمانان در برابرى با او دچار ترديد شده و هيچ کس جرأت هماوردى با وى را به خود نداد و رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) باتأکيد بر اهميت عملكرد على(عليه السلام) فرمود:

رو يارويى على بن ابى طالب در روز خندق با عمرو بن عبدود از عبادت امتم تا قيامت، برتر

بود. [6]

٣ . شجاعت و قدرت فوق العاده اى که طى اين نبرد از آن بزرگوار به ظهور رسيد زمانى بود که حضرت سواران شكست خورده اى را که با عمرو از خندق عبور کرده بودند، پياده تعقيب نمود.

٤ . امام (عليه السلام) به فضائل بلند اخلاقى آراسته بود که در عرصه هاى گوناگون نمودار و در آن ها عظمت رسالت و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را به نمايش گذاشت، از جمله از بر داشتن زره عمرو که از مرغوب ترين نوع زره عرب به شمار مى آمد، خود دارى کرد.

٥ . امام (عليه السلام) با کشتن عمرو و نوفل و تعقيب نيروهاى شكست خورده دشمن، موجب باز گشت اعتماد به نفس مسلمانان شد زيرا مسلمانان با مشاهده جمعيت انبوه قريش و هم پيمانان آن ها اعتماد به نفس خويش را از دست داده بودند از سويى اين حرکت امام (عليه السلام) در کنار باد شديد و سرمايى که نصيب مشرکان گشت، سبب شكست آن ها گرديد و ترس و بيمى در آنان ايجاد کرد که ديگر بار هوس جنگ را در سر نپرورانند .

٦- از جايگاه بلند و با عظمتى که در پى گواهى دادن رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) باجمله «برز الايمان کلهُ الى الشرك کله»[7] نصيب على(عليه السلام) شد، مى توان ياد کرد.

    منبع: کتاب پیشوایان هدایت 2 – اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[1]– سیره حلبی 2/ 63.

[2]– سیره ابن هشام 3/ 224، تاریخ طبری 3/ 173، کامل 2/ 180، سیره حلبی 2/ 318.

[3]– موسوعة التاریخ الاسلامی 2/ 491 و 492. به نقل از شرح نهج البلاغه 19/ 61، به مناقب خوارزمی 144، سیره حلبی 2/ 318 مراجعه شود.

[4]– شرح نهج البلاغه 19/ 61، ینابیع المودة، باب 23. به نقل از ابن مسعود. میلانی آن را در کتاب قائتنا 2/ 108 به نقل از دمیری در حیاة الحیوان 1/ 348 و از فضل بن روز بهان روایت کرده که این روایت صحیح است و جز انسان بد اندیش و سست ایمان آن را منکر نمی‌شود ولی نمی‌تواند دلیل بر امامت باشد.

[5]– تاریخ دمشق 1/ 150 و نیز به موسوعة التاریخ الاسلامی 2/ 495.

[6]– مستدرک حاکم 3/ 32 به نقل از حاشیه تاریخ دمشق 1/ 155، فرائد السمطین 1/ 255 حدیث 197.

[7]– شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 19/ 61.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *