السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».[۲]

اموال و ثروت‌ها و پست‌ها و مسئولیت‌ها و سرمایه‌های انسانی و فرهنگ‌ها و میراث‌های تاریخی امانت‌های الهی هستند که در دست ابناء بشر قرار می‌گیرند و همگی در برابر حفظ این امانت‌ها مکلّف هستند و مسئول هستند، و برای اینکه هر کسی در آنچه در اختیار دارد احساس آرامش کند، نگران تعرّض و تجاوز نباشد، قانون لازم است، و اگر قانونی برای تعیین حدود و ثغور اشخاص تشریع و تصویب شد، در اجرای قانون، حفاظت از قانون، حکومت لازم است و حکومت هم عرصه‌های مختلفی دارد.

یک: محدوده‌ی اجرائی است، دو: محدوده‌ی تقنینی است، به این معنا که حوادثی که پیدا می‌شود، به تعبیر وجود مبارک امام عصر ارواحنا فداه «حوادث واقعه»، این «حوادث واقعه» رخدادهاست، با مرور زمان موضوعات جدیدی رخ می‌دهد و قانون برای این موضوعات جدید و حوادث نو لازم است.

لذا گروهی برای رصد موضوعات حادث و رخدادهای جدید لازم است، حال می‌خواهد تحت عنوان پارلمان باشد یا هیأت افتاء یا مجتهدین جامع الشرایط باشد، کار این‌ها بررسی احکام موضوعات جدید و رخدادهای تازه است.

ولی اگر قوه مجریه‌ای بود، قوه مقننه‌ای بود، تشریع بود، حاکم اجرایی بود، چه کسی هست که ضامن حفظ قانون است؟ هم از سنگرهای حکمرانی حفاظت کند، که آن‌ها در چارچوب قانون باقی بماند، و هم به آحاد مردم نظارت داشته باشد که همه امین باشند و به امانت‌ها تعرّض و افراط و تفریطی واقع نشود.

این امر به ولایت قضائی نیاز دارد، که در این آیه کریمه، در ابتدا امانت‌ها را مطرح فرموده است، بعد «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» را، یعنی وقتی امانت از تعرّض محفوظ می‌ماند که یک دیدبان دقیق و یک ممیز کارآمد وجود داشته باشد که هم پیشگیری کند و هم اگر کسی تخلف کرد او را سر جای خودش بنشاند.

فرمود: «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، این فرمان خداست، این دستور حق است، یک توصیه و موعظه و دلسوزی خاص نیست بلکه دستور است، حاکم عالم و قدرت مطلقه از موضع اقتدار و مولویت فرمان صادر کرده است که وقتی بین مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید. حال برداشت‌های مختلف از عدل صورت می‌گیرد، تلقّی‌های گوناگون که با یکدیگر منافات هم ندارند ولی هر کدام در یک جایی کاربرد دارد.

عرض شد که عدل از نظر فلسفی و حکمی دو قلمرو دارد، یک قلمروی حکمت است، که عدل و حکمت با یکدیگر ملازمه دارند، حکمت از همان احکام و اتقان گرفته شده است، هر کاری که محکم است، کاری که حساب شده است، کاری که به این سادگی نمی‌شود در آن خدشه وارد کرد، این کار کارِ حکیمانه است، کاری که به موقع انجام می‌شود، از اهل آن صادر می‌شود، در جای مناسب و زمان مناسب قرار می‌گیرد و بر اساس اقتضاء و نیاز در آن زمان و مکان و شرایط با محاسبات ریاضی انجام می‌شود، این کار کار حکیمانه است، چون هم پیشبینی‌های لازم شده است، با رعایت زمان و مکان و مصالح و اقتضائات بوده است و موانع هم برطرف شده است و کار با یک اراده‌ی حسابگرانه واقع شده است، وضع الشیء فی موضعه شده است است، هر چیزی در جای خودش قرار گرفته است، مغز جای خودش را دارد و بیشترین مسائل لازم برای حفاظت از مغز رعایت شده است، و تا ناخن انگشت پا، هر کدام از این‌ها کاربردی دارد و خالق جای لازم خودش را دیده است و در آنجا قرار داده است و جابجایی آن هم بهم زدن بدن است و تخریب است و ایجادِ فساد، چون هر چیزی به جای خویش نیکوست، هر چیزی واقعا در جای خودش قرار گرفته است.

عالم هم «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ»، همه چیز با محاسبه ریاضی در جای خودش است.

مطلب بعدی این بود که هر چیزی استحقاق چیزی را دارد، او بر اساس استحقاق و استعداد و خواهش و طلب و ظرفیت، به آن توجّه بشود، که بتواند ظرفیت آن را پر کند و بتواند به جایی که بناست برسد برسد.

این دو کاربرد عدل در دو قلمرو، که هر دو هم با مسئله‌ی قضاوت تناسب دارد. قاضی باید سعی کند وضع ید کند، برای کسی که استحقاق آن مال را دارد، رفع ید کند برای کسی که نابجا در ملک و مال کسی تصرّف کند. کار قاضی این است که هر چیزی را در جای خودش برگرداند، این جابجایی‌هایی که صورت گرفته است و فساد و بی‌نظمی و ناهنجاری ایجاد شده است، این هنر قضاوت و قاضی است که هنجارها را و جایگاه‌ها را می‌شناسد و ایجادِ نظم و نظام واقعی، هر چیزی با حکم او دقیقاً در جای خودش قرار می‌گیرد.

از نظر استحقاق هم کسی که مالی را بدست آورده است، خدای متعال حاصل کار هر کسی را برای خود او خواسته است و هر کسی صنع و کاری دارد، مالک صنع و هنر و نقش خودش هست. لذا مسئله مال در اسلام، مالکیت یک اصلی است و این مالکیت منشأ دارد، اگر کسی مالی را از منشأ مشروع خودش بدست آورد استحقاق و اولویت مال خود اوست که از آن استفاده کند.

در امور اعتباری هم همینطور است، کسی سواد و هنری دارد و باید در یک جایگاهی قرار بگیرد و قانوناً باید در آنجا پذیرفته بشود، اگر عدواناً جلوی استعداد و ترقّی و رشد او گرفته بشود، این قانون است که وضع را روشن می‌کند که چه کسی استحقاق دارد و چه کسی استحقاق ندارد، و این قاضی است که هر مستحقی را به چیزی که باید به او داده بشود با قدرت به او می‌رساند.

ما یک اصطلاح اخلاقی هم در عرف خودمان داریم که عدل و ظلم، عادل و ظالم در اذهان عرف و توده‌ها یک امر روش و بیّنی است، اگر کسی در رفتار خودش متانت لازم را دارد، حرکات ناموزون ندارد، هرزگی ندارد، سبکسری ندارد و کارهای نابجا نمی‌کند، هنجارها را رعایت می‌کند، به حقوق دیگران احترام می‌گذارد، هرگز به حق کسی تعرّض و تجاوز نمی‌کند، با دروغ گفتن امنیت اخلاقی جامعه را تخریب نمی‌کند، با ریختن آبروی این و آن حیثیت دیگران را از بین نمی‌برد، چنین کسی که سلامت زندگی می‌کند، حرف سالم می‌زند، قدم سالم برمی‌دارد، می‌گویند فلانی عادل است، و اگر اینطور نباشد، آدمی است که انضباط اجتماعی و خانوادگی و حقوقی و قانونی ندارد، خوردن مال مردم برای او سهل و آسان است، زور گفتن، دست بلند کرد، آبروریزی، مردم می‌گویند چنین کسی ظالم است و ظلم می‌کند، به جامعه و خانواده‌اش ظلم می‌کند.

یک امر شناخته شده در فطرت‌ها و در اذهان توده‌ها هست که همه‌ی فطرت‌ها در همه‌ی عالم به عدل گرایش دارند و هر کسی هم در محیط خودش اموری را در مسئله عدل التزام می‌کند، هر کسی ملتزم به هنجارهای اجتماعی هنجارهای دینی و هنجارهای سیاسی نبود، او را انسان متجاوز و متجاسر و ظالم بحساب می‌آورند.

عدل در فقه تعریف شده است و عدالت در امور مختلفی شرط شده است، در مسئله طلاق باید دو شاهدی که… این‌ها امور بازدارنده‌ای است که شارع مقدس برای تحکیم نظام خانواده قرار داده است، طلاق در میان امور جایز و مشروع، مشروعِ مبغوض خدای متعال است، خدای متعال طلاق را دوست ندارد، ولی ضرورت است، مانند خوردن مردار است، مسلّماً خوردن مردار گندیده بر خلاف طبع و فطرت است، ولی اگر قحطی بود و جز این هم چیزی نبود، در حال ضرورت اجازه داده شده است که کسی از مردار استفاده کند. مسئله‌ی طلاق هم جزو ضرورت‌هاست، اگر همه‌ی درها بسته شد و هیچ راهی برای سازش بین زوجین باقی نماند و ادامه‌ی زندگی برایشان ظلم و عوارض دارد، آنجا باید طلاق را معطل نکرد. در چنین شرایطی که باید طلاق گرفته شود، آن مجری طلاق باید در محضر دو عادل این امر را قرار بدهد. در مسئله‌ی شاهد طلاق هم عدالت ظاهری کفایت نمی‌کند و باید عادل واقعی باشد.

لذا ما در یاد داریم که در مدرسه فیضیه مرحوم شیخ فضل اللهی بود که به او طلاق واگذار می‌کردند، او بین طلبه‌ها می‌آمد و در عین حال درخواست می‌کرد… هر کسی در خودش گناهی دارد استغفار کند، با یک توبه‌ای این فسق را از خودش دور کند و با عدالت در محضر مجری طلاق حاضر باشد.

در امامت جماعت عدل لازم است، امام جماعت باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، حاکم که رهبری جامعه را در اختیار دارد و مجتهدی که می‌خواهد دیگران از او تقلید کنند باید عادل باشد.

اینکه فقهای ما در کتب فقهی خودشان می‌گویند که شاهد طلاق باید عادل باشد، شاهد در محکمه، کسانی که بعنوان شاهد می‌آیند و در محکمه قضائی به نفع کسی و بر علیه کسی شهادت می‌دهند، باید قوام بالقسط باشند، باید عادل باشند. این عدالتی که در شاهد محکمه و شاهد طلاق و امامت جماعت و جمعه و در امامت مسلمین شرط شده است، و در خود قاضی… عدالت برای قاضی شرط لازم است اما شرط کافی نیست، باید عدل داشته باشد، اگر قاضی عادل نباشد قضاوت او حرام است، وقتی قضاوت او حرام بود حقوقی که برای این امر دریافت می‌کند حرام است، احکامی را که صادر کرده است، این احکام قابل اجراء نیست.

عدالت در فقه به چه معناست؟ فقهای بزرگوار ما گفته‌اند عدالت یک ملکه‌ای است، قالباً ملکه می‌دانند، ولی ظاهراً حضرت امام رضوان الله تعالی علیه ملکه نمی‌دانند، اگر کسی واجبات خود را انجام می‌دهد، تعهد دارد به اجرای فرائض، نسبت به محرّمات پرهیز دارد، از گناهان کبیره اجتناب می‌کند و بر گناه صغیره هم اصرار نمی‌کند، ترک کبائر و عدم اصرار بر صغائر، یک چیز دیگری هم که جزو ظرایف فقهی ما در عدالت است این است که می‌گویند باید کسی بر خلاف شأن انجام ندهد، لباس شهره نپوشد، کارهایی که مناسب شخصیت یک انسان مؤمن است را انجام ندهد. اگر این نوع مسائل را رعایت کرد، که این حفظ شئون در آداب القضاء خیلی مهم است، اگر کسی کارهای سبکی کند که در شأن یک فرهیخته و قاضی دادگرِ معتمد مردم نیست، شرکت کردن در مجالس لهو و لعب، حضور پیدا کردن در هر گروه تفریحی، انجام دادن کارهایی که مردم آن‌ها را عرفاً زشت می‌دانند، فرض بفرمایید ساندویچی در دست بگیرد و جلوی جمع، آن هم در مسیر حرکت بخورد، اموری برای هر عرفی فرهنگ است، شایستگی‌ها و بایستگی‌هایی دارند، اگر این شخص در عرف مردم کاری که در شأن نیست را انجام بدهد از عدالت ساقط می‌شود.

بنابراین انجام واجبات و ترک محرّمات و ترک کبائر و عدم اصرار بر صغائر و انجام ندادنِ خلاف شأن، این مجموعه‌ای از امور است که عدالت فقهی را ایجاب می‌کند. اگر کسی این امور را داشته باشد می‌شود پشت سر او نماز خواند، می‌شود در محکمه شهادت او را پذیرفت، اگر شرط علمی و شم قضائی را هم داشته باشد و در آزمون‌های روانشناسی از آرامش لازم برخوردار باشد می‌شود قاضی بشود، این عدالت فقهی است و آن عدالت اخلاقی و عرفی است و آن هم عدالت فلسفی و عقلانی است که فلاسفه با دقت گفته‌اند.

ولی همه‌ی این‌ها می‌توانند مصداق واحد داشته باشند، قاضی هم ترک محرّمات می‌کند، ترک حرام جابجا کردن است، حرام کاری است که نباید انجام بشود، اگر کسی کاری را که نباید انجام بشود را انجام می‌دهد، پس شیء را در جای خودش قرار نداده است.

انسان استحقاق بهشت دارد، ما برای بقاء آفریده شده‌ایم، قیمت بدن‌های شما بهشت است، باید این بدن را در مسیر بهشت هزینه و خرج کنید تا بهشت بدست بیاورید.

خدای متعال ما را با فطرتی آفریده است که از خوبی‌ها خوشمان می‌آید و از بدی‌ها بدمان می‌آید، این مسائلی که در قرآن کریم آمده است، «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»،[۳] معروفی که امر به آن معروف برای همگان واجب است، آن چیزهایی است که وجود انسان، تکوین انسان، فطرت انسان، عقل انسان آن‌ها را می‌شناسد، برای او یگانه و خودی است، امانت با فطرت ما همدم و هماهنگ است، همه امانت را از خودشان می‌دانند، امر بیگانه‌ای نیست، همه بدنبال این هستند که امانت را به خانه‌ی خودشان بیاورند، صداقت و عدالت و محبّت و احسان همینطور است، این‌ها برای فطرت انسان سالم شناخته شده است، لذا معروف است، معروف است یعنی شناخته شده است. اما بردن آبرو و تعرّض و اذیت و جفا و دورویی منکر هستند، یعنی عقل و فطرت آن را به رسمیت نمی‌شناسد، «وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ»،[۴] خدای متعال یک هدایت تکوینی و فطری در مورد ما اعمال فرموده است، به ما عقل و فطرت و وجدان اخلاقی داده است. خدای متعال به ما قدرت تشخیص و تمیز داده است، فطرت و خمیره و سرشت ما سازگار با عدل و امن و احسان و ایثار و نثار و ارزش‌هاست، خدای متعال جاذبه‌ی این‌ها را در جبلّت و خمیره‌ی ما قرار داده است و نسبت به مقابله‌ی با آن‌ها یک نوع نفرتی در انسان ایجاد می‌شود. بعلاوه وجدان اخلاقی. این سه پیغمبر پیغمبرِ درونی است که خدای متعال برای هر کسی سه پیامبر درونی و سه حجّت در باطن قرار داده است، عقل و فطرت و وجدان اخلاقی است، که در سوره مبارکه قیامت فرمود: «لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ * وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»،[۵] این نفس لوامه‌ای که خدای متعال به آن قسم یاد کرده است یک نیرویی است، این حکمت عملی است، وقتی انسان نسبت به بدی‌ها اراده می‌کند، اینکه معاذالله یک دروغی بگوید، یک خیانتی کند، در درون او یک نیرویی هست که گویا فریاد می‌زند که این کار را نکن. اگر انسان اعتناء نکرد و وقعی به نظارت این ناظر حساس نگذاشت و بی‌اعتنایی کرد و کار خلاف را انجام داد، بعد از ارتکاب خلاف یک حالت ندامت و شکست خوردگی در انسان پیدا می‌شود، انسان خودش را مغلوب و وامانده می‌بیند، نزد خودش رسوا شده است، یک شرمندگی باطنی در خودش احساس می‌کند.

اینکه خدای متعال این زمینه‌ها را در وجود آدمی قرار داده است، از این جهت آنچه مصلحت دنیوی و اخروی انسان را، مصلحت فرد را، مصلحت خانواده را، مصلحت جامعه‌ی بشری را، و مصلحت آخرت انسان را تأمین می‌کند، این‌ها معروف‌هایی است که آنقدر مصلحت قوی دارد که ترک آن یک خسارت بزرگی است، از دست دادن سرمایه است، لذا واجب فرموده است، فرمود: «مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ اَلنَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ وَ أَمَرْتُکُمْ بِهِ»،[۶] هیچ چیزی شما را به کمال مطلق که خدای متعال باشد نزدیک نمی‌کند مگر اینکه ما آن را به شما امر کرده‌ایم، یعنی واجبات و دستورات الزامی شرع تأمین کننده‌ی مصالح فردی و جسمی و روحی و اخلاقی و خانوادگی و شهروندی و بین المللی است، دنیوی و اخروی است، آنچه که برای بشر در ابعاد مختلف مصلحت قوی داشته است خدای متعال بصورت دستور در اختیار ما قرار داده است و آنچه که ما را از کمال و رشد و سعادت محروم می‌کند را بصورت محرّمات برای ما بیان کرده است، که واجبات معروف هستند و محرّمات منکر هستند.

چرا واجبات معروف هستند؟ برای اینکه سه راهنما و سه معلّمی که خدای متعال در باطن ما با جان ما آمیخته است، این سه معلّم فلش قرار داده‌اند و گفته‌اند این راه یک طرف است، باید این را بروید تا به مقصد برسید، این آدرس سعادت و کمال و رسیدن به آرزوی حقیقی انسان است.

نسبت به منکرات، چون مفسده دارد، ضایعات جبران ناپذیر دارد، خدای متعال این‌ها را حرام کرده است و بصورت منکر معرّفی کرده است، یعنی آن سه راهنمایی که در داخل شما هست این‌ها را خارج از مرز می‌دانند و اگر بخواهد بیاید قاچاق است و باید جلوی آن را گرفت و راه نداد، این دزد است، این تروریست است و باید جلوی او را گرفت، تروریست ناشناخته و بیگانه است، قاچاق ناشناخته و بیگانه است و باید جلوی آن را گرفت.

بنابراین عدل یعنی ملتزم بودن به اموری که عقل و فطرت و وجدان اخلاقی و شرع انور که اکتشاف می‌کند، هم عقل را، هم فطرت را و هم وجدان اخلاقی را، هم اکتشاف می‌کند و هم آنجاهایی که ممکن است یک قاطی برای این‌ها پیش بیاید را استحصال می‌کند، این دین است، این پیغمبران هستند، می‌آیند و با تربیت صحیح فطرت را در مسیر درست خودش، وجدان اخلاقی را در جایگاه خاص خودش و عقل را هم در مسیر علم و دانش به پیش می‌برند.

این چهار امر با یکدیگر همکاری و همراهی و هم‌افزایی دارند. حجّت بیرونی پیغمبر است، امام معصوم است، قرآن کریم است، سفرای الهی و مقرّبان خدای متعال هستند، حجّت باطنی هم سه راهنمای خیلی خوبی هستند. وقتی این چهار حجّت دست به دست یکدیگر می‌دهند و یک چیزی را حرام معرّفی می‌کنند، دیگر انسان باید نسبت به آن حساس باشد و بداند که این مفسده‌ای غیرقابل جبران است، اگر چیزی را واجب معرّفی می‌کنند باید بدانیم که این هنجار است، این هماهنگی با عالم است، این سیر صعودی است و رفتن به سوی قله‌ی سعادت.

بنابراین این مسئله‌ی عدل هم در تکوین، هم در تشریع، هم در اخلاق، هم در فقه، هم در عقل، و هم اگر کسی اهل شهود باشد تناسب واجبات و کارهای خیر و عدل را شهود می‌کند، در وجودش خودش که آینه‌ی الهی است ظلمت ظلم را می‌بیند و نور عدل را تماشا می‌کند.

وجود مقدّس مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌فرمایند که من نور وحی را مشاهده می‌کردم و می‌دیدم و بوی نبوّت را هم استشمام می‌کردم.

این آینه‌ی زلال خدانما و حق‌نما و وحی‌نماست، لذا رؤیت می‌کند.

آیه‌ای مربوط به قضاوت را در پیش داریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، آنچه را ما می‌گوییم، آنچه را ما بصورت قانون اعتبار می‌کنیم و تصویب می‌کنیم خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشان می‌داد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مصلحت واقعی را می‌دیدند، عدل را می‌دیدند، ظلم را می‌دیدند، مشهود وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم که تربیت‌شده‌ی دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، ایشان هم همین را می‌دیدند.

بزرگانی هم که مسیر شهود را طی کرده‌اند، این‌ها هم حالاتی داشتند که نسبت به منکر حالت دافعه وجودی داشتند.

قرآن کریم در مورد حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام دارد که «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ»،[۷] نمی‌گوید یوسف خودش را از بدی نگه داشت، می‌گوید بدی نتوانست دور یوسف بگردد، اصلاً نتوانست خودش را به یوسف نزدیک کند، این یک حریمی از نورانیت و پاکیزگی دارد که کار بد و آدم بد نمی‌تواند در او نفوذ کند، نمی‌تواند به او نزدیک بشود.

ای کاش حضرت آدم رعایت می‌کرد، «لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ»،[۸] نفرمود نخور، فرمود به آن نزدیک نشو.

لذا انسان‌های اهل معنا که تربیت صحیح در مسیر بندگی برایشان پیش آمده است، هم عقلشان که برایشان حکمت ایجاد می‌کند، برهانی هستند، مستدل حرف می‌زنند، مستند حرف می‌زنند، مستدل قضاوت می‌کنند، مستند رأی می‌دهند، و هم از نظر باطنی و شهودی معروف و منکر را، معروف را در یک نورانیتی در وجود خودش جذب می‌کند، از منکر را هم با یک حساسیت تکوینی گریزان است.

بنابراین از خدای متعال بخواهیم که به همه قضات ما و به همه‌ی کسانی که به سوی قضاوت حرکت می‌کنند عادل به معانی مختلف قرار بدهد، هم هر حرفی را در جای خودش بزنند، هر حکمی را در جای خودش حکم کنند، هر قدمی را در جای خودش بردارند، هر کسی را آنگونه که هست ببینند و حق و باطل را در جای خودش ببینند و اعمال عدل به این معنا کنند که وضع الشیء فیما وضع له، همینطور استحقاق قانونی و اخلاقی و شرعی را تشخیص بدهند، و به هر کسی آنچه را که استحقاق دارد اعطاء کنند، و هم از نظر عرفی و اجتماعی آدم‌های فرهیخته و فرزانه و وارسته و سالم و صالح و دلپذیر باشند، کار بدی که عدالت آن‌ها را در عرف مخدوش می‌کند را انجام ندهند، و هم از نظر فقهی عادل باشند، عالم و عامل به واجبات باشند، عالم و تارکِ منکرات باشند، نسبت به کبائر و صغائر یا علم استنباطی داشته باشند یا لااقل در حد یک مقلد فرهیخته از مرجع تقلید خودشان واجبات و محرّمات را دقیق یاد گرفته باشند.

به نظر می‌رسد بر هر قاضی در هر شرایطی که هست ضروری است که یک دوره فقه را مرور کند، این قانون مدنی از فقه اتخاذ شده است، قوانین دیگری هم که الآن در کشور، در پارلمان تصویب می‌شود به نظر فقها می‌رسد و فقهای شورای نگهبان بر مشروعیت قوانین نظارت می‌کنند.

اگر ما در کنار قانون‌دانی مسئله‌دان باشیم، فقه بدانیم، فقه مصباح و سراج و راه و راهنما و سبک زندگی ماست، همه جای زندگی ما باید زیر چتر فقاهت باشد، زیرا همه‌ی اعمال ما، هم فعل‌ها و هم ترک‌ها محکوم به یک حکمی از احکام خمسه است، ما هر کاری که می‌کنیم یا نمی‌کنیم یا واجب است یا حرام است یا مکروه است یا مستحب است و یا مباح است، ما هیچ امری نداریم که در این پرتو نباشد، امر ارادی ما در پرتو فقه مسیر خودش را روشن می‌کند، و قاضی اگر بخواهد عادل باشد باید عالم باشد. باید در قدم اول سعی کند که به سوی اجتهاد حرکت کند و کارشناس مسائل دینی باشد، و در قدم دوم این احکام را تقلیداً از مرجع شایسته‌ای بگیرد. آنوقت می‌تواند یک قاضی وارسته‌ی عادلِ عدالت‌گسترِ ظلم ستیز باشد و پناه و ملجأ قابل اعتمادی برای توده‌های مردم باشد و در جامعه هم بدبینی نسبت به قضات پیش نیاید.

ان شاء الله خدای متعال به محمد و آل محمد علیهم السلام به همه‌ی شما توفیق و بصیرت و نورانیت بدهد و ان شاء الله ما را هم از خوبان جدان نکند و مسیر خوبی‌هایی که ما را با خدا دوست می‌کند و عشق خدا را در دل ما زیاد می‌کند، خدای متعال توفیق آن را به همه‌ی ما عنایت بفرماید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۸

[۳] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)

[۴] سوره مبارکه بلد، آیه ۱۰

[۵] سوره مبارکه قیامت، آیات ۱ و ۲

[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۱۷۱ (مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنِ اِبْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی خُطْبَتِهِ فِی حَجَّهِ اَلْوَدَاعِ : أَیُّهَا اَلنَّاسُ اِتَّقُوا اَللَّهَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ اَلنَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ وَ أَمَرْتُکُمْ بِهِ .)

[۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴ (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ)

[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۵ (وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ)