در ابتدا گفتنى است: اگر چه شيطان از فرمان خداوند روگردانى كرده، اما در هر صورت آفريده خداست و در جهان هستى نقشى دارد. برخى از بزرگان عرفان و حكمت، شيطان را به سگ آموزش ديده تشبيه كرده اند كه بيگانگان را آزار مى دهد و به خودى ها كارى ندارد.
قرآن مجيد نيز درباره كسانى كه سزاوار وسوسه و آزارهاى شيطانى اند؛ مى گويد: «أَ لَمْ تَرَ أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤزُّهُمْ أَزًّا»؛[1] «آيا ندانستى كه ما شيطان ها را بر كافران گماشته ايم، تا آنان را [به گناهان] تحريك كنند؟» و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»[2] «تسلّط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به او [خدا] شرك مى ورزند».
از اين آيات به خوبى آشكار مى شود: كسانى كه با سوء اختيار خود، از ولايت الهى روى گردان شده اند، سزاوار اسارت شيطانى اند؛ اما درباره پاكان و انسان هايى كه بهره مند از الهامات رحمانى اند، مى فرمايد: «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ »[3] «در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نيست، مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند».
حال در اين پرسش سه موضوع (خداوند، انسان و شيطان) مطرح است. گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در اينجا جداگانه به بررسى آنها مى پردازيم.
الف. خداوند
1 – هدف خداوند از خلقت انسان، به كمال رساندن او است؛ يعنى، هدف به فعل خدا مربوط مى شود، نه به فاعل؛ زيرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمى توان غايت و هدفى براى ذات او تصوّر كرد.
2 – تبلور كمال انسان، «معرفت الهى» است و شناخت نيز در گرو عبادت او است. از اين رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛[4] «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم». با عبادت و معرفت ذات كامل على الاطلاق (خداوند)، كمال انسان تحقّق مى يابد.
3 – انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان در حال حركت به سوى كمال برين به حساب آورد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب نمايد؛ نه آنكه مانند فرشتگان، به صورت تكوينى عبادت كند و قدرت بر عصيان و نافرمانى خدا نداشته باشد: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون».[5]
جلوه اى كرد رُخش، ديد ملك عشق نداشت
غرق در غيرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
از اين رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختيار او قرار داد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»؛[6] «ما راه را به انسان نشان داديم؛ خواه شاكر باشد يا ناسپاس».
4 – از اينجا است كه مسئله امتحان به عنوان يكى از اهداف واسطه اى خلقت انسان مطرح مى شود. امتحان، تبلور اختيار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، طرح اين مسئله به گونه هاى مختلف مشاهده مى شود: «إِنَّا خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه»؛[7] «ما انسان را از نطفه اى اخلاط آفريديم تا او را بيازماييم».[8]
5 – برقرارى يك امتحان واقعى، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر يك از دو طرف خير و شرّ، توسط انسان ميسر است. خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبريك گفته است: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِين».[9] از اين رو در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد:
الف. آفرينش او بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها».[10]
ب. ورود خداوند به صحنه، براى كمك به هدايت انسان: «قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ».[11]
ج. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان، به منظور گزينش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».[12]
د. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند، در نهاد انسان: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُم».[13]
ه . يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا».[14]
و. گشودن راه هاى هدايت به تناسب تلاش انسان: «اَلَّذينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين».[15]
6 – با وجود اين همه امكانات در جانب خير، وجود نيرويى در جانب شرّ نيز لازم بود تا مسئله اختيار و امتحان واقعى محقّق شود. اين نيروها در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه مى كنند تا او در ميان دو دعوت، خود مسيرى را انتخاب و با عوامل گرايش به شرّ مبارزه و مجاهده كند و با اين مجاهدت به عالى ترين درجات كمال اختيارى دست يازد. از اين رو به منظور تحقق هدف الهى از خلقت انسان، آفرينش چنين نيروهايى در كل نظام هستى لازم بود، تا امكان تشخيص خير از شر، زيبا از زشت و خوب از بد و مجاهده و مبارزه در راه حق وجود داشته باشد.
7 – با نافرمانى ابليس و رانده شدن از درگاه خداوند و تقاضاى او براى مهلت داشتن، به منظور اغواى انسان، خداوند او را بهترين گزينه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضايش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت كرد تا در مقابل عوامل هدايت الهى، وسوسه گر انسان به جانب شرّ باشد. اما بيش از اين به او قدرت نداد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غيرمؤمنان عمل كند: «وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤمِنُ بِالاْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ».[16]
ب. انسان
1 – انسان موجودى دو بعدى و تركيبى از جان و تن است. او به مقتضاى جان خود ـ كه نفخه اى از روح الهى است[17] ـ ميل به سوى كمال و حركت به سوى هدف آفرينش خود دارد. قرآن اين مسئله را با اين آيه بيان كرده است: «يا أَيُّهَا الاْءِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيه»؛[18] «اى انسان تو كوشنده به سوى پروردگارت هستى كه او را ملاقات خواهى كرد». انسان به مقتضاى تن خود ـ كه از خاك و گل آفريده شده است ـ ميل به عالَم پايين و طبيعت مادى دارد.
ميل جان اندر ترقى و شرف
ميل تن، در كسب اسباب و علل
2 – از آنچه گذشت، معلوم مى شود در نهاد انسان، دو نيرو وجود دارد: نيرويى كه او را به سمت بالا مى كشاند و نيرويى كه او را به ورطه سقوط سوق مى دهد كه گاهى از آن با تعبير نفس امّاره (نفس امر كننده به بدى) ياد مى شود: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّى».[19]
3 – دو نيروى فوق، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مى دهد تا در بين دو گزينه خير و شرّ، يكى را انتخاب كند. از اينجا است كه مى توان مسئله امتحان را با تحليل ذات انسانى به خوبى درك كرد.
4 – نيروى درونى راهنماى خير، از سوى نيروهاى بيرونى با امكانات فراوان حمايت مى شود. در بخش قبلى به حمايت هاى ويژه خداوندى اشاره شد. در اين جا به ذكر نمونه اى ديگر از اين حمايت ها (كمك ويژه فرشتگان) اشاره مى گردد. خداوند اين نيروها را به يارى استقامت گران در مسير حق مى فرستد: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ».[20]
5 – در مقابل مى بايست نيروى درونى متمايل به شرّ، از سوى نيروى بيرونى حمايت مى شد؛ پس شيطان بهترين گزينه براى اين مأموريت تشخيص داده شد.
6 – نتيجه آنكه شيطان گرچه دعوت كننده به سوى شرّ است؛ اما وجود آن در كلّ نظام هستى، امرى خير محسوب مى شود؛ زيرا ناخودآگاه باعث رسيدن انسان هاى كمال جو، به عالى ترين مدارج كمال ـ در كشاكش جدال درونى ميان حق و باطل ـ مى شود.
ج. شيطان
1 – شيطان كه توصيف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اوليه اش در «ابليس» بود كه به تصريح قرآن، از جنيان به شمار مى رفت: «كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه».[21]
2 – جنّ همانند انسان، موجودى مختار است كه هدف از آفرينش او، رسيدن به كمال از راه معرفت و عبادت است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون».[22] بنابراين آفرينش شيطان براى وسوسه گرى و گمراهى نبوده؛ بلكه گزينش اين مسير براساس سوء اختيار خودش بوده است. خداوند نيز در اين جهت او را مانند هر موجود مختار ديگر، مأذون داشته است.
3 – ابليس با اختيار خود، مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جايى كه خداوند او را در ميان فرشتگان قرار داد. حضرت على (علیه السلام) اين مدت را شش هزار سال مى داند كه معلوم نيست آيا از سال هاى دنيوى است يا اخروى[23] كه هر روز آن، برابر با هزار سال دنيوى است: «فِى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون».[24]
4 – شيطان با سوء اختيار خود و به دنبال قياسى باطل (اينكه خداوند او را از آتش آفريده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اويم)[25] تكبر ورزيد و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپيچى كرد. اين فرمان، خود نوعى امتحان براى او بود و با اختيار مسير شرّ، اين موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط افتاد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پايين رانده شد تا به همگان نشان داده شود كه لازمه اختيار آن است كه مختار هميشه در حالت بيم و اميد، به سر برد و هيچ گاه از خود مطمئن نباشد و هميشه از ذات اقدس الهى استمداد كند.
5 – خداوند عادل است و ذره اى ظلم روا نمى دارد و اجر عمل هر كس را زيادتر از استحقاقش مى دهد. ابليس نافرمانى كرد و از در مقابله با خداوند در آمد و روشن است كه چنين موجودى، نمى تواند در بهشت جاى گيرد. اما از سوى ديگر او مقدار زيادى عبادت كرد و خداوند به مقتضاى عدلش، بايد پاداشى براى آن در نظر گيرد. اين پاداش طبيعتاً پاداشى دنيوى است و چه عادلانه است كه اين پاداش، خواسته خود شيطان باشد كه در راستاى بهره گيرى او در رسيدن به هدفش – كه همانا اغوا و فريب نوع آدم است – مورد نياز او است. درخواست باقى ماندن و طلب امكاناتى براى به گمراهى كشاندن انسان ها نيز از خواسته هاى او بود كه در روايات به آن اشاره شده است.[26]
6 – با اجابت خواسته هاى شيطان از سوى خداوند؛ او تهديدهاى خود را بيان كرد و سخن از فريب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقيم الهى و كشاندن انسان ها به بيراهه را داد![27] خداوند در مقابل تهديد كرد كه جهنم را از او و پيروان او پر خواهد كرد. «لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِين»[28] و از شيطان خواست تا هر چه در توان دارد، به كار گيرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَعِدْهُم».[29]
در پايان توجه به دو نكته لازم است:
يكم. شيطان تنها قدرت فريب كسانى را دارد كه با اختيار خود ولايت او را بپذيرند و تحت سرپرستى او درآيند: «كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِير»[30] و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ».[31] او به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هيچ تسلطى ندارد: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».[32]
خداوند نيز در آيات متعدد اين سخن را تأييد كرده و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه هاى شيطانى به دور دانسته است: «انّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»؛[33] زيرا اين بندگان با اختيار خود، مسير الهى را انتخاب كرده و با اتكا به وعده هاى الهى، خود را از وسوسه ها و فريب ها و وعده هاى شيطانى به دور نگه داشته اند.
دوم. شيطان هيچ گونه تسلّط تكوينى بر انسان ندارد؛ زيرا موجودى هم عرض و چه بسا فروتر از انسان است. خداوند نيز به او قدرت تسلط تكوينى نداده است. طبق آيات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است كه آن را از راه هايى همچون وعده هاى دروغين و وسوسه براى كشاندن انسان به فحشا «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ»[34] و زينت دادن كارهاى زشت «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْض»[35] انجام مى دهد.
جالب است كه پس از آن كه انسان با وعده هاى او فريب خورد، شيطان از او بيزارى جسته، او را به جاى خود رها مى كند «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلاْءِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِى ءٌ مِنْك».[36]
جالب تر اينكه در روز قيامت، پيروان شيطان او را به سبب فريب خود، مورد ملامت قرار مى دهند؛ ولى او به صراحت اعلام مى دارد تنها كار من وعده هاى خلاف واقع بود كه شما آن را باور كرديد و به وعده هاى الهى اطمينان نكرديد. بنابراين شما حق ملامت مرا نداريد و بايد خود را سرزنش كنيد. در اينجا نه من مى توانم فريادرس شما باشم و نه شما مى توانيد كمكى به من كنيد. «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلا تَلُومُونِى وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ».[37]
به همين جهت خداوند كيد و مكر شيطان را در مقابل ريسمان هاى محكم الهى، ضعيف شمرده است: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفًا».[38]
ولى انسان نيز موجودى ضعيف است. «وَ خُلِقَ الاْءِنْسانُ ضَعِيفًا»[39] و جز با اتكال به قدرت الهى، در انتخاب مسير خير و حركت در آن، راه به جايى نمى برد.
نكته پايانى اينكه وسوسه گرى شيطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و كسانى كه با اختيار و انتخاب خود، كفر ورزيده و قابليت محبت و همراهى با پاك ترين انسان هاى روى زمين را از دست داده اند، سزاوار آن هستند كه به وسوسه هاى شيطانى گرفتار شوند. اين نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤزُّهُمْ أَزًّا»؛[40] «آيا ندانستى كه ما شيطان ها را بر كافران گماشته ايم، تا آنان را شديداً تحريك كنند».
پرسش و پاسخ ها «راز آفرینش» / مؤلف:حمیدرضا شاکرین
دفتر نشر معارف
پی نوشت ها
[1] – مريم 19، آيه 83 .
[2] – نحل 16، آيه 100 .
[3] – حجر 15، آيه 42 .
[4] – ذاريات 51، آيه 56 – 51.
[5] – انبياء26، آيه 21 و 27.
[6] – انسان 76، آيه 3.
[7] – انسان 76، آيه 2.
[8] – همچنين مراجعه شود به محمد 31 🙂 47؛ انبياء) 35 🙂 21؛ بقره) 155 🙂 2؛ كهف) 7 🙂 18؛ انعام) 165 🙂 6؛ هود) 7 🙂 11؛ ملك) 2 🙂 67، فجر) 15 🙂 89 و…
[9] – مؤمنون 23، آيه 114.
[10] – روم 30، آيه.
[11] – يونس 10، آيه 35.
[12] – شمس 91، آيه 28.
[13] – حجرات 49، آيه 7.
[14] – مؤمن 40، آيه 56 ؛ با استفاده از الميزان، ج 12، ص 159.
[15] – ابراهيم 14، آيه 12.
[16] – سبأ 34، آيه 21.
[17] – «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى»؛ ص (38، آيه 72.
[18] – انشقاق 84، آيه 6.
[19] – يوسف 12، آيه 54.
[20] – سجده 32، آيه 31.
[21] – كهف 18، آيه 50.
[22] – ذاريات 51، آيه 51 و 56.
[23] – نهج البلاغه، خطبه 192.
[24] – سجده 32، آيه 5.
[25] – «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؛ ص 38، آيه 76.
[26] – الميزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسير قمى از امام صادق (علیه السلام) .
[27] – اعراف 7، آيه 16 و 17؛ حجر (15)، آيه 40.
[28] – اعراف 7، آيه 18.
[29] – اسراء 17، آيه 67.
[30] – حج 22، آيه 3.
[31] – نحل 16، آيه 100.
[32] – ص 38، آيه 84 و حجر (15)، آيه 39.
[33] – حجر 15، آيه 42.
[34] – بقره 2، آيه 272.
[35] – حجر 15، آيه 39.
[36] – حشر 59، آيه 16.
[37] – ابراهيم 27، 14 و 28.
[38] – نساء 4، آيه 76.
[39] – نساء 4، آيه 28.
[40] – مريم 19، آيه 83.