نگارش پیمان نامه به دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام

چرخ روزگار سلمان فارسی حکیم را به غلامی کشاند. او غلام یک یهودی به نام عثمان بن اشهل بود. سلمان در همان روزهای نخست اسلام، مسلمان شد. و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز پس از چندی وی را آزاد کرد.

در منابع تاریخی ذکر شده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله عقد مکاتبه[۱] سلمان را املاء کرد و علی علیه‌السلام نیز آن را نگاشت. یعنی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از طرف سلمان متعهد شد تا در ازای آزادی وی فدیه پرداخت کند و علی علیه‌السلام نیز جزو شهاد آن قرار گرفت. این پیمان در سال اول هجرت نگاشته شد.

ما متن این پیمان را مفصلاً در کتاب الصحیح شرح و بررسی کرده‌ایم. و در اینجا تنها دو نکته را گوشزد می‌کنیم.

  1. در این پیمان تصریح شده است که خود شخص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با عثمان بن اشهل یهودی (صاحب سلمان فارسی) مکاتبه کرده است. پس فرض این است که پرداخت کننده فدیه نیز خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است. چراکه متن پیمان مکاتبه صراحتاً چنین امری را بیان می‌کند.
  2. همانا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ولاء[۲] سلمان را برای خود و اهل بیت خود قرار داد. و ایشان اصلاً تصریح نکرد که ولاء سلمان به زنانشان نیز اختصاص دارد. آیا چنین چیزی خود دلیل مبرهنی بر این نیست که بگوییم ولاء سلمان مختص اهل بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده و به هیچ وجه به زنان ایشان صلی‌الله‌علیه‌وآله تعلق نداشته است؟!

مال المکاتبه

نکته حائز اهمیت جریان آزادی سلمان، مالی است که وی به خاطرش آزاد شد. فدیه سلمان کاشت سیصد نخل بارور و نیز چهل اوقیه[۳] طلا بود. که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  همه آن را متکفل شد. چنانچه گویند: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  خودش به کمک علی علیه‌السلام نخل‌ها را می‌کاشت. و نیز به سلمان دستور داده بود که در کاشتن نخل‌ها کناره بگیرد و به هیچ چیز دست نزند. این شد که سرانجام همه آن نخل‌ها در همان سال بارور شدند.[۴]

همچنین پس از چندی یکی از اصحاب چیزی شبیه تخم مرغ را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  داد که رنگش طلایی بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را به سلمان داد تا مال الکتابه‌اش را پرداخت کند. سلمان نیز آن را گرفت و وزنش کرد. و مقدار طلای معهود را به صاحبش داد.[۵]

همچنین برخی از روات نیز گفته‌اند: عمر بن خطاب زمانی که دید پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هسته‌های خرما را با دست خود می‌کارد و علی علیه‌السلام نیز به ایشان کمک می‌کند، در کاشتن یکی از نخل‌ها دخالت کرد. اما آن نخل نگرفت. وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله متوجه ماجرا شد، آن هسته را درآورد و آن را با دست مبارک خود کاشت. سپس آن نخل گرفت و باردار شد.[۶]

شاید نیاز باشد در این باره توضیح بیشتری را ارائه کنیم.

عمر کاشت یا سلمان

گذشت که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  خود به کاشت نخل مشغول شد و در این کار از علی علیه‌السلام نیز کمک گرفت. همچنین ایشان به سلمان امر کرد که در این کار دخالت نکند.

اما از طرفی روایتی وجود دارد که بیان می‌کند سلمان در این امر دخالت کرد که در نهایت کارش هیچ ثمری نداشت! به نظر ما بی‌تردید این روایت کذب محض است. چراکه زندگانی سلمان بیانگر آن است که او هیچگاه از فرمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سرپیچی نکرده است.

اگر هم چنین پندار غلطی را نیز تصور کنیم، باز هم می‌توانیم کار وی را توجیه نماییم و بگوییم: سلمان می‌خواست هرچند به اندازه کاشت یک نخل به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کمک کند تا از مقداری شرمندگی خود را بکاهد. اما سؤال آنجاست که چه طور از میان صحابه تنها عمر بود که به این کار مبادرت کرد؟ هیچ توجیهی برای کار وی وجود ندارد مگر اینکه بگوییم او می‌خواست با این کار، خودی از خود نشان بدهد تا شاید کرامت و معجزه به دست او نیز – همانند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و علی علیه‌السلام- ، نمایان شود. او می‌خواست برای ادعای واهی خود صحه‌ گذاشته باشد. چنانچه او می‌گفت:« من همکار محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله  هستم!»[۷]

اما اراده الهی ناموس نبوت را حفظ کرد. چه آنکه سرانجام همه نخل‌ها غیر از نخل عمر بن خطاب  بارور شد. به طوری که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  بازگشت و با دست خود دوباره آن را کاشت تا برکات، کرامات، آیات و دلائل الهی بر همگان مبین گردد.

منبع: الصحیح من سیره الامام علی علیه‌السلام، ج۳، ص۳۰۵-۳۱۳


[۱]. عقد مکاتبه عقدی است که بین بنده و مولای خودش نوشته می‌شود که بر اساس آن بنده و یا شخصی از سوی او باید کاری را انجام دهد تا در ازای آن آزاد شود.

[۲]. ولاء حقی است که بین فرد آزادشده و فرد آزادکننده ایجاد می‌شود که بر اساس آن در شرایط خاص، آن دو از یکدیگر ارث می‌بردند.

[۳]. اوقیه [ اَ قی ی َ ] وزنه ای معادل هفت مثقال .(لغت نامه دهخدا)

[۴]. الثقات لابن حبان ج۱ ص۲۵۶ و ۲۵۷ ؛ تاریخ بغداد ج۱ ص۱۶۹ و ۱۶۳ و۱۶۴ ؛ دلائل النبوه لأبی نعیم (ط لیدن) ص۲۱۳ ـ ۲۱۹ ؛ السیره النبویه لابن هشام ج۱ ص۲۲۸ _ ۲۳۶ ؛ أسد الغابه ج۲ ص۳۳۰ ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ج۴ ص۱۹۷ _ ۱۹۹ عن أبی یعلى ؛ المصنف للصنعانی ج۸ ص۴۱۸ و ۴۲۰ ؛ مجمع الزوائد ج۹ ص۳۳۵ و ۳۳۷ و ۳۴۰ ؛ قاموس الرجال ج۴ ص۴۲۷ و ۴۲۸ ؛ أنساب الأشراف (سیره النبی «صلى الله علیه وآله») ج۱ ص۴۸۶ و ۴۸۷ ؛ بحار الأنوار ج۲۲ ص۲۶۵ و ۳۶۷ و ۳۹۰ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۸ ص۳۵ و ۳۹ ؛ الإستیعاب (بهامش الإصابه) ج۲ ص۵۷ ؛ مسند أحمد ج۵ ص۴۳۸ و ۴۳۹ و ۴۴۰ و ۴۴۱ و ۴۴۴٫

[۵]. الطبقات الکبرى لابن سعد ج۱ ص۱۸۵ ؛ سیر أعلام النبلاء ج۱ ص۵۱۱ ؛ البدایه والنهایه (ط دار إحیاء التراث العربی) ج۲ ص۳۸۳ ؛ الدرجات الرفیعه ص۲۰۴ ؛ مسند أحمد ج۵ ص۴۴۳ ؛ مجمع الزوائد ج۹ ص۳۳۶ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ج۶ ص۲۲۶ ؛ دلائل النبوه للأصبهانی ج۱ ص۳۶۳ ؛ السیره النبویه لابن هشام (ط مکتبه محمد علی صبیح) ج۱ ص۱۴۵ ؛ عیون الأثر ج۱ ص۹۱ ؛ السیره النبویه لابن کثیر ج۱ ص۳۰۲ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۱ ص۱۰۹ وج۹ ص۵۰۴ ؛ السیره الحلبیه (ط دار المعرفه) ج۱ ص۳۱۱

[۶]. مسند أحمـد ج۵ ص۳۵۴ ؛ مجمـع الزوائـد ج۹ ص۳۳۷ عن أحمـد، والبـزار و رجاله رجال الصحیح ؛ نصب الرایه ج۶ ص۱۸۷ ؛ السنن الکبرى للبیهقی ج۱۰ ص۳۲۱ ؛ الشمائل المحمدیه للترمذی ص۲۸ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج۲۱ ص۳۹۵ و۴۰۳ ؛ تاریخ الإسلام للذهبی ج۱ ص۳۵۷ ؛ إمتاع الأسماع ج۵ ص۱۸۳ / ج۶ ص۳۳۸ ؛ عیون الأثر ج۱ ص۹۱ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۱ ص۱۰۹ / ج۹ ص۵۰۲ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۸ ص۳۵ ؛ الإستیعاب (بهامش الإصابه) ج۲ ص۵۸ / (ط دار الجیل) ج۲ ص۶۳۵ ؛ التمهید لابن عبد البر ج۳ ص۹۸ ؛ قاموس الرجال ج۴ ص۲۲۷ ؛ تهذیب تاریخ دمشق ج۶ ص۱۹۸ و ۱۹۹؛ المستدرک لحاکم ج ص۱۶ ؛ السیره الحلبیه (ط دار المعرفه) ج۱ ص۳۱۲٫

[۷]. تاریخ الأمم والملوک (ط مؤسسه الأعلمی وط الإستقامه) ج۳ ص۲۹۰ و ۲۹۱ ؛ الفایق فی غریب الحدیث للزمخشری ج۱ ص۴۰۰ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۲ ص۱۲۱ ؛ الجواهر ج۳۰ ص۱۴۶ ؛ الغدیر ج۶ ص۲۱۲ ؛ المیزان ج۴ ص۲۹۸ ؛ غریب الحدیث لابن قتیبه ج۱ ص۲۶۳٫