گریه در نخلستان

«آرزو دارم شهید بشوم؛ نه به خاطر این که از زندگی خسته‌ام؛ بلکه به خاطر این که می‌خواهم با ریختن خون خود، قدری انجام وظیفه کرده باشم و در راه امام حسین (علیه السّلام) قدم برداشته باشم.» جمله‌ی بالا، یک قسمت از وصیت‌نامه‌ی اوست. تا جایی که یاد دارم، یدالله، همیشه در آرزوی شهادت بود. […]

شب سرد و مناجات با خدا

باد سردی می‌وزید. سرما بیداد می‌کرد. همه کنار هم، در سنگر خوابیده بودیم. پس از مدتی، یک به یک بیرون رفتیم و وضو گرفتیم و بازگشتیم تا برای خواندن نماز شب، وضو داشته باشیم. حاج یدالله کلهر هم در میان ما بود. او از ناحیه‌ی یک دست و به طور کلی یک سمت بدن، آسیب […]

هنوز در سجده بود

او پایبند حلال و حرام بود. از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمی‌ورزید. با دعا و قرآن انس دیرینه داشت. نماز شبش در جبهه ترک نمی‌شد. یکی از همرزمانش می‌گوید: شبی با بچّه‌ها داشتیم از خاطرات شهدا تعریف می‌کردیم و شهید کلهر هم نشسته بود. دیر وقت بود، گفت:«بچّه‌ها بروید بخوابید که […]