دلایلِ غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه

فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم ارتباط تنگاتنگی داشته. پیدایش و ظهور هر جنبش یا نهضت ملی یا مذهبی به عوامل اجتماعی و سیاسی عصر پیدایش آن بستگی دارد. در برههای از تاریخ معاصر ایران، در پی بسطِ اندیشههای مکتب شیخیه و متعاقب آن ادعای جوانی جویای نام، موسوم به «سید علی محمد باب» به شیوع فرقه بابیه و شروع منازعاتی در عرصه اجتماعی ـ مذهبی دوران قاجار انجامید. این پژوهش که با عنوان چگونگی تلاقی فکری مکتب شیخیه و فرقه بابیه انجام گرفته است، دلایل برتری پارادایم شیخیگری و زمینههای اجتماعی این گفتمان غالب را در آن مقطع تاریخی مورد بررسی قرار میدهد. فرضیه پژوهش عبارت است از: «ظهور پدیده بابیه ناشی از پارادایم غالب دوره ابتدایی قاجاریه و نفوذ گفتمان اخباریگری درحوزه علمیه نجف بود.» این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانهای تهیه و تدوین گردیده است.
ملاحظاتی درباره گفتمان تفويض در نخستين سده های اسلامی

پس از انقلاب اسلامی ایران، تشیع كانون توجّه شرق شناسان شد و آنان به «تحلیل تاریخی عقاید شیعه» پرداختند. رویکرد یادشده باعث شد که برخی معتقدین به تشیع ـ به پیروی از شرق شناسان ـ مدّعی تحوّل تاریخی تفكّر شیعی حتی در اصلی ترین مبانی اعتقادی آن شده اند. نمونه ای از این نگاه، در كتاب مكتب در فرایند تكامل؛ نظری بر تطوّر مبانی فكری تشیع در سه قرن نخستین؛ نگاشته سیدحسین مدرّسی طباطبایی انعكاس یافته است.
نویسنده در مقاله حاضر، سعی می کند با ارائه گزارشی از تاریخ تطور اندیشه امامیه ـ بدون پرداختن به بحث های هنجاری و کلامی ـ تا حدی غبار از چهره آن بزداید. وی در راستای این هدف، ملاحظاتی درخصوص اندیشه دکتر مدرسی طباطبایی در باب مفوضه ارائه می دهد؛ در ملاحظه اول به تلقی متقدمان امامیه از مفهوم تفویض اشاره کرده است؛ در ملاحظه دوم، افزون تر و عمیق تر به این مسأله می پردازد؛ در ملاحظه سوم، سوء تفاهم تاریخی درباره عقیده مفضّل بن عمر جعفی (در خصوص مسأله تفویض) را مورد کنکاش قرار میدهد و در ملاحظه چهارم با ارائه برساخته های مفوّضه در سده های نخست هجری، مقاله را به پایان می رساند.
گفتمان مامون با امام جواد علیه السّلام در کودکی

آیا مأمون در حالی که با سپاهیانش به شکار میرفت، با امام جواد(ع) – که در آن زمان، کودکی بود – برخورد کرد و گفتوگوهایی با حضرتشان داشت؟
گفتمان وهابیت و اندیشه معاصر ایران

در واقع نو – وهابیت به دنبال اسلامی کردن مدرنیسم است و روشنفکر ایرانی به دنبال مدرن کردن اسلام. وجه شبه هر دو، فهم نادرست از اسلام و تجدد و بازغلتیدن در فرایند غربزدگی است. در این فرایند حقیقت اسلام همچنان به محاق می رود و در عرصه سیاست و عمل، امکان اتحاد برای نیل به اهداف پروژه ای ناشی از اغراض خاص فراهم می آید. تفسیر غلط وهابیت و روشنفکری ایران، علی رغم اختلاف های مبنایی که دارند، در اموری چند شباهت دارند. هر دو هستی (اعم از عالم، عقل، انسان و بعضاً متن) را به شکلی ظاهری می بینند و آن را ظاهربینانه تفسیر می کنند. هیچ یک به امور مقدس زمینی و تداوم ولایت الهی در زمین قائل نیستند. قدرت یابی در سیاست و انجام اصلاحات گسترده سیاسی، برای هر دو گرایش، اولویت نخست هستند. برای این منظور حاضر هستند به صورت مصلحتی از بسیاری شعارها و ارزش های خود عدول کنند. سرانجام هر دو گرایش، دیدگاهی ساده انگارانه نسبت به تحولات تاریخی داشته و گمان این را دارند که می توانند چنین تحولاتی را به دلخواه خود مدیریت کنند، به شرط آنکه رهبران و گروه های متخاصم را بتوانند حذف کنند.