وقتي که به چهرهات نظر داشت حسين

وقتي که به چهرهات نظر داشت حسين از سيم رخت فروغ زر داشت حسين روي چو گل ات را چو نهان کرد به گِل بعد از تو ز بوي خوش حذر داشت حسين شاعر: سید محمد رستگار
حاشا كه نظر به روي زردي نكني

حاشا كه نظر به روي زردي نكني لطفي به گداي دورهگردي نكني درد همه را دوا نمودي حاشا بر ما كه رسد چارهي دردي نكني شاعر: سید محمد رستگار
صهباي خدا به جام خوبيهايي

صهباي خدا به جام خوبيهايي سرمستي صبح و شام خوبيهايي بد نيست اگر به خوبيات وصف كنم؟ تو خوبتر از تمام خوبيهايي شاعر: سید محمد رستگار
بر حُسن حَسن جمال يكتا صلوات

بر حُسن حَسن جمال يكتا صلوات بر نور دل علي و زهرا صلوات گويند كه سبزپوش آل اللّه است بر سبزترين شاخهي طوبي صلوات شاعر: سید محمد رستگار
بر درد دل خلق طبيب است حسن

بر درد دل خلق طبيب است حسن خود گر چه ز درد غم نصيب است حسن مهدي به کنار تربتش ميگريد تا خلق نگويند غريب است حسن شاعر: سید محمد رستگار
اي گفته خداي تو ثناي تو حسن

اي گفته خداي تو ثناي تو حسن وي شهر مدينه کربلاي تو حسن فرداي جزا کور نگردد محشور چشمي که بگريد از براي تو حسن شاعر: سید محمد رستگار
ما عبد توايم، لطف معبود اينست

ما عبد توايم، لطف معبود اينست نابود غم توايم ما، بود اينست امّيد شفاعت از تو داريم حسن! سوداي محبّت تو را سود اینست شاعر: سید محمد رستگار
روي تو چراغ خانهي خورشيد است

روي تو چراغ خانهي خورشيد است روشنگر آشيانهي خورشيد است از نور رخ تو روشنايي دارد پيش رخت اين نشانهي خورشيد است شاعر: سید محمد رستگار
امشب همه جا شميم اهلالبيت است

امشب همه جا شميم اهلالبيت است واين رايحه از نسيم اهلالبيت است ميلاد امام مجتبي آمده است چشم همه بر كريم اهلالبيت است شاعر: سید محمد رستگار
روي تو ز شرح و الضّحي آيت بود

روي تو ز شرح و الضّحي آيت بود موي تو زليل اذا سجي آيت بود دشنام شنيدي و کرم فرمودي خوي تو ز خُلق مصطفي آيت بود شاعر: سید محمد رستگار
روي تو حسن ماه شب تار علي است

روي تو حسن ماه شب تار علي است لبخند تو چون فاطمه غمخوار علي است مردم همه با رطب نمايند افطار بوسيدن لبهاي تو افطار علي است شاعر: سید محمد رستگار
بر روي حسن هر که نگاهي دارد

بر روي حسن هر که نگاهي دارد داند به خداي کعبه، راهي دارد زهرا چو روي دست علي ديدش گفت خورشيد بروي دست ماهي دارد شاعر: سید محمد رستگار
از برج ولايت قمري پيدا شد

از برج ولايت قمري پيدا شد بر گمشدگان راهبري پيدا شد ارزندهتر از اين سخني نيست مرا از چشمهي کوثر گهري پيدا شد شاعر: سید محمد رستگار
احمد که خدا به حق پيمبر خواندش

احمد که خدا به حق پيمبر خواندش وز جملهي کائنات برتر خواندش امشب پسري به دخترش داده خدا تا کور شود هر آن که ابتر خواندش شاعر: سید محمد رستگار