يک عمر عقيق سرخ دل قوتش بود

يک عمر عقيق سرخ دل قوتش بود جاري شرر از لب چو ياقوتش بود بيداد ببين که گاه تدفين هم باز خونبار ز تير خصم، تابوتش بود شاعر: احد ده بزرگی
حسن درّ يتيم اهل بيت است

حسن درّ يتيم اهل بيت است غريب دل دو نيم اهل بيت است دلش را هم به زهر کينه بخشيد حقيقت او کريم اهل بيت است شاعر: حسین دارند
بي دلهره در قيام آرام حسن

بي دلهره در قيام آرام حسن خوش باد کسي که مي برد نام حسن ايوب زمانه از کسي باک نداشت از ناکس و کس شنيد دشنام حسن شاعر: رجب بذرافشان
هم صبحت نانجيب بودن سخت است

هم صبحت نانجيب بودن سخت است در شهر پر از فريب بودن سخت است آن روز به گوش کوفه مي گفت حسن در خانه خود غريب بودن سخت است شاعر: مژگان محمدی تل سرخی
مردي که دلش به وسعت دريا بود

مردي که دلش به وسعت دريا بود مظلوم تر از امام عاشورا بود آن روز که بر جنازه اش تير زدند در شهر مدينه کربلا برپا شد شاعر: هاشم کرونی
دلي کز آتش غم شعله ور بود

دلي کز آتش غم شعله ور بود محيط درد و کانون شرر بود براي التيام زخمهايش مگر جز زهر دارويي دگر بود؟ شاعر: عباس براتی پور
آنان که تو را ستم فراوان کردند

آنان که تو را ستم فراوان کردند خون در دل و جان اهل ايمان کردند از ديده کودکان تو خون مي ريخت تابوت تو را چو تير باران کردند شاعر: عباس براتی پور
اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر

اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر پرمشک ز عطر خلق تو جمله ي دهر وز هر دو جهان کجا توان برد اين قهر کان آب حيات را بکشتند به زهر شاعر: شيخ فريدالدين عطار
بودي تو ز غيرت حسيني آگاه

بودي تو ز غيرت حسيني آگاه دادي به برادرت پيامي کوتاه در حسرت فيض کربلا فرمودي لايوم کيومک اي ابا عبدالله شاعر: کلامي زنجاني
بر شعر زلال شاه بيتي تو حسن

بر شعر زلال شاه بيتي تو حسن اکسير قريحه ي کميتي تو حسن از درگه تو کسي نگردد مايوس والله کريم اهل بيتي تو حسن شاعر: کلامي زنجاني
بر ملك ولا امير و مولا حسن است

بر ملك ولا امير و مولا حسن است فرمانده كشور تو لا حسن است هم جان محمد است و هم جان علي هم قوت قلب و جان زهرا حسن است شاعر: محمدعلي مرداني
عاشق كل حضرت سلطان عشق

عاشق كل حضرت سلطان عشق خون خدا شاه شهيدان عشق با تو ز يك مادر و يك گوهر است ظلّ خدايي تواش بر سر است شاعر: سيد محمدعلي رياضي
در وسعت خيال نگنجد بزرگي ات

در وسعت خيال نگنجد بزرگي ات ما را به حُسن روي تو تاب نگاه نيست در ژرفناي غربت گرداب زندگي جز درگه كريم تو ما را پناه نيست شاعر: مرآب ابهری
در صلح حسن نهال دين نارس بود

در صلح حسن نهال دين نارس بود ميكرد همين به جاي او هر كس بود ميخواست مجال تا شود وقت قيام اين صلح نبود بلكه آتش بس بود شاعر: آذرم