کس چون تو اسير اهل ايمان نشده است

کس چون تو اسير اهل ايمان نشده است در معرض دشمنيّ ياران نشده است هرگز جسدي اي پسر شير خدا غير از جسدتو تيرباران نشده است شاعر: مهران رفعتي
ازجور معاويه واز ظلم يزيد

ازجور معاويه واز ظلم يزيد بنگر که به سبطين پيمبرچه رسيد ازگوهرمظهرالعجايب نه عجب کز خوردن و ناخوردن آب اند شهيد شاعر: مهران رفعتي
دلتنگي لاله درچمن معنا داشت

دلتنگي لاله درچمن معنا داشت تنهايي در هزارتن معنا داشت در چشم نبي خبر زفرداها بود بوسيدن لبهاي حسن معنا داشت شاعر: ميثم مومني نژاد
از داغ تو ديده لاله گون مي گريد

از داغ تو ديده لاله گون مي گريد تابوت به غربت تو خون مي گريد جايي که ز چشم تير، خون جاري شد پيداست که مادر تو چون مي گريد شاعر: عليرضا جارياني
من زثاني اشاره را ديدم

من زثاني اشاره را ديدم ضربه هاي دوباره را ديدم مادرم رو نشان نداد ولي قطعهي گوشواره را ديدم شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)
روزي كه شرار ظلم افروخته شد

روزي كه شرار ظلم افروخته شد يك بار دگر حاصل دين سوخته شد از بعد شهادتش حسن را از تير تابوت و تن و كفن به هم دوخته شد شاعر: سید رضا مؤید
اي اهل مدينه فتنه بنيان مكنيد

اي اهل مدينه فتنه بنيان مكنيد بر آل علي اين همه عصيان مكنيد گر لاله نريزيد به تابوت حسن شرمي ز رسول، تير باران مكنيد شاعر: سید رضا مؤید
تا اين دل پاره پاره در بر ديدم

تا اين دل پاره پاره در بر ديدم هر روز شهادت مكرر ديدم سوز جگرم ز پشت درشد آغاز روزي كه كتك خوردن مادر ديدم شاعر: سید رضا مؤید
نور خدا که ضربه ز طاغوت خورده است

نور خدا که ضربه ز طاغوت خورده است بس سالها ز خون جگر قوت خورده است با مردم مدينه وداعي است جانگداز او را که چند تير به تابوت خورده است شاعر: سید رضا مؤید
بشکستي و از غمت شکستم حَسَنم

بشکستي و از غمت شکستم حَسَنم اي واي که ميروي ز دستم حَسَنم غارتزدهتر ز من کسي نيست که من محزون ز غم داغ تو هستم حَسَنم شاعر: سید رضا مؤید
حسن حَسَن از خيمه ي مهتاب گذشت

حسن حَسَن از خيمهي مهتاب گذشت آقائيش از دامن محراب گذشت نوشيد چو آب آتشين در افطار آنسان جگرش سوخت که از آب گذشت شاعر: سید رضا مؤید
داغ دو برادر جگرم کرده کباب

داغ دو برادر جگرم کرده کباب يک از تن صد چاک و يك از قبر خراب پيوسته سلام بر حسن باد و حسين آن کشتهي آب بود و اين تشنهي آب شاعر: سید رضا مؤید
يا فاطمه بر سوختنت ميگريم

يا فاطمه بر سوختنت ميگريم بر غربت پارهي تنت ميگريم گفتي که براي حسنت گريه کنيم امروز ز داغ حسنت ميگريم شاعر: سید رضا مؤید
بودند دو تن به جان و دل دشمن تو

بودند دو تن به جان و دل دشمن تو دادند به هم دست، پي کشتن تو اين يک پيِ آتش زدن جان برخاست وآن يک، بنشاند تيرها بر تن تو شاعر: علی انسانی