داستان پیرمردی که آبروی معاویه را برد

روزی به شام سفر كرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات كردم. ناگاه مردی سالخورده كه از طرف عراق می‎آمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود كه كمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود.