اوصاف و ويژگى‏هاى «غيرخودى ‏ها» در منظر قرآن

از جمله روش‏هاى ارزشمند و كارامد قرآن در جهت تربيت درست انسان‏ها و نجات بشر از ضلالت و گم‏راهى، توجه دادن آنان به وجود دشمنان و شيوه برخورد آنان در عرصه‏هاى گوناگون زندگى است. به ديگر سخن، يكى از اقدامات شايسته قرآن در جهت هدايت افراد و جوامع بشرى به سوى پروردگار كريم اين است كه آنان را از وجود دشمنان گوناگون مطلّع سازد تا فكر نكنند هيچ آفت و مانعى آنان را در اين جهت تهديد نمى‏كند؛ و به اصطلاح، همگان «خودى» محسوب مى‏گردند و از وجود «غيرخودى ‏ها» خبرى نيست.

اَصحاب لِواء: پرچمداران مشركان در جنگ بدر و‌اُحُد

برخى از مفسران در ذيل آيه «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُكمُ الَّذينَ لا يَعقِلون» (انفال/8،22) از اصحاب لواء ياد كرده‌اند[1] كه در جنگهاى بزرگ زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرچمدارى مشركان را برعهده داشته‌اند. اينان از تيره بنى*عبدالدّار‌بن قصى‌بن‌كلاب بودند كه مانند ديگر تيره‌هاى قريش در مخالفت و دشمنى با پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اسلام مى‌كوشيدند، ازاين‌رو در قرآن بدترين جنبندگان خوانده شده‌اند.

اَصحاب قَليب: مشركان مدفون در چاه بدر

قَليب در لغت به معناى چاهى است كه دهانه آن سنگ چين نشده[67] و اصحاب قليب به آن دسته از سران قريش گفته مى‌شود كه در جنگ بدر* به‌دست مسلمانان كشته شده و در چاه بدر مدفون‌شدند.

مؤمنان و منافقان

«والذین جاؤا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم .» (1)
«(هم چنین) کسانی که بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‏هایمان حسد و کینه‏ای نسبت‏به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!» .

یهودیان و منافقان

«الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب‏لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لانطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله‏یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن‏نصروهم لیولن الادبار ثم لاینصرون لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله ذلک بانهم‏قوم لایفقهون لایقاتلونکم جمیعا الا فی قری محصنه او من وراء جدر باسهم‏بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون‏». (1)

يهود و پيامبر(1)

بشر براي‌ تكامل‌ خود نياز به‌ راهنما دارد، لذا خداوند متعال‌ پيامبراني‌ را براي‌هدايت‌ بشر در طول‌ تاريخ‌ برگزيده‌ است‌، تا آنان‌ را به‌ سعادت‌ برسانند. حضرت‌ موسي‌(ع‌) هم‌ به‌ همين‌ دليل‌ مبعوث‌ شد، اما پيروان‌ او در طول‌تاريخ‌ براي‌ سود دنيوي‌ خود اين‌ دين‌ را تغيير داده‌ و تحريف‌ كردند، حتي‌يهوديان‌ با آنكه‌ نشانه‌هاي‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) را در تورات‌ خوانده‌ بودند و منتظر ظهور او بودند، ولي‌ بعد از بعثت‌ دست‌ به‌ كارشكني‌ زدند، چون‌ آرمانها و دستورات‌ اسلام‌ با منافع‌ دنيوي‌ آنها مخالف‌ بود. با مروري‌ بر عملكرد يهود در عصر نبوي‌، مي‌توان‌ به‌ حوزه‌هاي‌ كارشكني‌ يهود عليه‌ پيامبراكرم‌(ص‌)، علل‌ و پيامدهاي‌ اين‌ كارشكني‌ پي‌ برد.

يهود و پيامبر(2)

يهوديان‌ در زمينه‌ اعتقادي‌ هم‌ مشكلاتي‌ ايجاد كردند، مثلا، يهوديان‌ يكي‌ ازعلل‌ سرگرداني‌ خود را يكتا پرستي‌ خود مي‌دانند، اما يهود عصر پيامبر به‌علت‌ لجاجت‌ و دشمني‌ با پيامبر، اساس‌ دين‌ خود را فراموش‌ كردند و به‌شرك‌ تمايل‌ پيدا كردند.

نقش اهل بیت (علیه السلام) و صحابه در تفسیر قرآن

نویسنده در این مقاله پس از بیان معنای لغوی و اصطلاحی تفسیر به نقش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، اهل بیت علیهم‏السلام و بعضی از صحابه در تفسیر قرآن پرداخته و می‏گوید اولین مفسر قرآن، نبی مکرم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و بعد از او، مفسران واقعی قرآن، امام علی علیه‏السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام می‏باشند که طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از هم جدا نمی‏شوند تا در حوض کوثر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ملاقات کنند.
نویسنده با استناد به متابع معتبر اهل سنّت، امام علی علیه‏السلام را به عنوان منابع اصلی تفسیر در عصر صحابه بیان می‏کند و نیز امام علی علیه‏السلام را اصلی‏ترین و برترین مرجع بعد از رسول خدا می‏داند.

تابعين

تابعين از ماده «ت ـ ب ـ ع» مشتق شده است كه در معانى پيروى كردن، دنبال كردن، تعقيب كردن و پاى در جاى پاى ديگرى گذاشتن به كار رفته است.[1] قرآن‌كريم در دعوت مردم به پيروى از پيامبران، از اين واژه در قالب باب افتعال استفاده كرده است. «تابعين» زمانى به يك اصطلاح تبديل شد كه خداوند در آيه 100 توبه/9 مسلمانان را به چند گروه تقسيم و از دسته‌اى از آنان با اين وصف ياد كرد. اين توصيف قرآنى در سال نهم هجرى روى داده است، زيرا سوره توبه بنا به نقل قتاده و مجاهد آخرين سوره‌اى است كه بر پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.[2] محتواى آن نيز به روشنى بيانگر اين نكته است، زيرا بخش نخست آن ناظر به برائت از مشركان و بخش دوم آن ناظر به غزوه‌تبوك است كه هر دو به حوادث سال نهم باز مى‌گردند.[3]

درآَمدى بر تفسير صحابه

دوره صحابه در ادوار تفسير از اهميت ويژه اى برخوردار است. گو اينكه تفسير در اين دوره، مفاهيم بلند و ژرفاى درخورى ندارد اما به لحاظ جايگاهى كه صحابيان در سالهاى پس از پيامبر(ص) پيدا كردند، تفسيرصحابه نقش شگرفى در شكل گيرى جريان تفسير ايفا كرد. اكنون و پيش ازآنكه به شناسايى و تحليل ديدگاههاى مفسران صحابه و جايگاه آنان در تفسير بپردازيم، “صحابه” و “صحابى” را تعريف كرده و چگونگى فهم و درک صحابيان از قرآن را بازمي گوييم.

مدخلي بر سيره امامان شيعه (10) جايگاه صحابه از ديدگاه قرآن و عترت

در مقاله‏هاي گذشته خوانديد كه در مورد سنّت و سيره پيامبر گرامي اسلام(ص) اختلافي بين امّت اسلام نيست و شيعه و اهل سنّت بالاتفاق سنّت حضرت را به عنوان مصدري از مصادر استنباط احكام خداوند در كنار قرآن مي‏شناسند. ليكن در دو مورد بين شيعه و اهل سنّت اختلاف است: سيره اهل بيت(ع) و سيره صحابه.

سیر تکاملی تفسیر نگاری(2) مدارس تفسیری صحابه

در نگاشته پیشین از پیشینیه تفسیر سخن به میان آمد و به پیدایش آن به عهد نبوّت اشارت گردید و گفته آمد که حامل وحی الهی همان‏گونه که مکلف به بلاغ بود، موظف به بیان نیز بود.(کان علیه البیان کماکان علیه البلاغ)و بدیهی است که بیان پیامبر همان تفسیر حضرتش بود از قرآن.چون تفسیر را از هر سوی که بنگریم غرض اصلی آن، بیان مراد و کشف غطاء از مقصد متکلم است.لذا تبیین رسول خدا تفسیر قرآن به حساب می‏آمد. یادآوری دوباره این نکته ضروری است که بساطت و سادگی تفسیر آن حضرت به سبب فهم مسلمانان اولیه از معانی الفاظ و واژگان آیات بنیّات بود.به عبارت دیگر، مبّین وحی الهی، نقاب از چهره آیاتی بر می‏افکند که غموض در معنا و محتوا را به دنبال داشت.
همچنین در نوشتار سابق به تفسیر و نام‏آوران آن در عهد صحابه و روش تفسیری آنان پرداختیم.مصادر تفسیری‏شان را بر شمردیم و تفسیرشان را در بوته نقد گذاردیم و در این نوشته آهنگ آن داریم که به مدارس تفسیری صحابه پرداخته، شهرگان از شاگردان آن را برشمریم و ویژگی تفسیری هر یک را فراخور حال و مقام مقال به تصویر کشیم.
تذکار دوباره این مطلب بی‏فایده نیست که آنچه در شماره‏های اولیه این سلسله‏ نوشتار خواهد آمد، در رهیابی به تطوّرات و سیر تکاملی تفسیر و بررسی نحله‏ها و نظرگاههای مختلف و جریانهای گونه‏گون تفسیری و بازشناسی تحوّلات مربوط به آن نگاشته می‏شود.امید که این آغاز، فرجامی مطلوب و رضایتبخش را در پی داشته باشد؛ ان شاء الله.

بكائين: شمارى از صحابه تهيدست و مشتاق جهاد در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)

اين واژه از «ب ـ ك ـ ى» به معناى گريستن با صداى بلند آمده است.[1] بكائين صحابه* تهيدستى بودند كه در سال نهم هجرت، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) عازم «تبوك»* بود نزد آن حضرت آمدند تا با دريافت زاد و توشه و مركب، امكان حضور در آن غزوه را بيابند؛ اما رسول خدا از تجهيز آنان عاجز ماند.‌‌آنان كه از توفيق شركت در جهاد، محروم شده بودند، گريستند.[2] در پى آن آيه 92 توبه/9 در شأن ايشان نازل شد[3]: «ولا‌‌عَلَى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 21