روزی چنان؛ به یاد، زمین و زمان نداشت

روزی چنان؛ به یاد، زمین و زمان نداشت جوری ستاره کرد، که خود در گمان نداشت   دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟ زیرا که قوّت حرکت؛ آسمان، نداشت   گشتند یاوران، همه مقتول و یاوری کَش آورد سمند و بگیرد عنان، نداشت   فریاد از آن زمان! که گرفتند، گِرد وی راه برون […]

هنوز دشت بلا خاك مشك بو دارد

هنوز دشت بلا خاك مشك بو دارد  كه در كنار جوانان مشك مو دارد هنوز تيره نمايد به كربلا خورشيد  كه در كنار هزار آفتاب رو دارد هنوز سلسله دارد ز موج خويش فرات  به جرم آن كه حسين آرزوي او دارد هنوز خون گلويش نشسته است از چه؟ ز چشم ماتميان صد هزار جو […]

کلیم عشق منم، طور، کربلای من است

کلیم عشق منم، طور، کربلای من استذبیح عشق منم قتلگه منای من است عصا بدست گرفتن نه در خور جنگی استکنون که پیر شدم ،نیزه ام عصای من است زبهر سلطنت حق،کنم قیام  به پاشعار نصر من الله بر لوای من است نوا و نغمه ی (ان لم یکن لکم دین(بینبلند تا به قیامت ز […]

ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ

ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺷﺖ ﻗﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻝ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ٬ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺗﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﺴﺖ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺎﮐﻢ ﺑﻪ ﺩﻫﻦ! ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺷﻪ ،ﺳﭙﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ بریدند ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺳﺮﺵ […]

بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند

 بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند در دومین هجای تو نقاشی ام كنند   مثل كبوتران شب جمعه ی حرم بگذار در هوایِ تو نقاشی ام كنند   مثل كتیبه هایِ قدیم حسینیه در مجلسِ عزای تو نقاشی ام كنند   جبریل می شوم سر سجاده ای اگر همسایه ی دعایِ تو نقاشی ام […]

ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست

ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست          بر خاست شورشی که فلـک بر زمین نشست   از شش جـهت بـلــــنـد شـد آهـــــی که دود آن           بـر طـاقِ مـنـظـرِ فـلـکِ هـفـتـمیـن نـشست   افـلاک را سـرشـک مصیـبت ز سـر گذشت                   ایـّـام را غـبــار عـــزا بـر جـبـیـن نـشـسـت   آن بـی حـیـا که سیـنـه […]

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند!

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند! درون سینه‌ی من شعرها چه شعله‌ورند! نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند چه رفته بر سر آن دست‌های آب‌آور؟ که خیمه‌های عطش‌سوز، تشنه‌ی خبرند کجایی‌اند مگر این سران سرگردان؟ که از تمام شهیدان روزگار، سرند فراز نی ،دو لبت را […]

از زين فتاد و سر به سر خاك بر نهاد

از زين فتاد و سر به سر خاك بر نهاد  خاكم به سر چو او به سر خاك سر نهاد هر جا كه سر نهاد بر آن ريگ هاى گرم  از تاب رفت و باز به جاى دگر نهاد مرگ برادرش كمرش را شكسته بود برچيد جامه را و به زير كمر نهاد بند از […]

عشق سر در قدم ماست ،اگر بگذارند

عشق سر در قدم ماست ،اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست، اگر بگذارند   ما و این کشتی طوفان زده درموج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند   دشت از هرم عطش سوخته و هاله ی غم سایبان گل زهراست اگر بگذارند   آب بر آتش لب های عطشناک زدن آخرین نیت سقاست اگر […]

چون بهر شاه تشنه جگر ، یاورى نماند

چون بهر شاه تشنه جگر ، یاورى نماند عبّاس و قاسمى و على اکبرى نماند   از کید و کین اخترو بى مهرى سپهر   از بهر یاوریش، نکواخترى نماند   اِلّا نشان ناوک اعدا ، تنى نگشت اِلّا براى زیب سِنان ها ، سرى نماند   سیراب ، تشنه اى به جز از ناوکى نگشت […]

بر حالت غریبی او، آسمان گریست

بر حالت غریبی او، آسمان گریست تنها نه آسمان، همه کون و مکان گریست   چون سوی مقتل آمد و بر کشتگان گذشت بر هر جوان و پیر؛ خروشان، چنان گریست   کز تاب شرم، در رُخ او ماسوا گداخت وز باب رحم، بر دل او کُن فَکان گریست   هم بر رجال کشته ی […]

آنان که ، دوستیّ خدا ادعا کنند

آنان که ، دوستیّ خدا ادعا کنند باید که کار در خور این مدّعا کنند   بشکته شد چو زورق هستی به بحر عشق بایست تا شنا به محیط فنا کنند   آنان که مایلند به قوسین ابرویش باید که سینه اسپر تیر بلا کنند   اهل ولا به راه بلا فاش و بر ملا […]

اي آن كه در عزاي تو چشم جهان گريست

اي آن كه در عزاي تو چشم جهان گريست وز درد جانگزاي تو هفت آسمان گريست تنها نه آدمي زغمت خون زديده راند در ماتم تو عرش و زمين و زمان گريست هر كاو، حديث داغ جگر سوز تو شنيد لرزان چو شمع با دل آتش فشان گريست از محنت تو شور به جنّ و […]

این اشک ها به پای شما آتشم زدند

این اشک ها به پای شما آتشم زدند شکرخدا! برای شما آتشم زدند   من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن! معراج چشم های شما آتشم زدند   سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هر جا که در عزای شما آتشم زدند   از آن طرف مدینه و هیزم،ازاین طرف با داغ کربلای شما  آتشم […]