کشتگان عشق، بی غسل و کفن خوابیده اند

کشتگان عشق، بی غسل و کفن خوابیده اند سر براه دوست داده، با بدن خوابیده اند   در گلستان شهادت، یک به یک مانند گل پاره پاره در جوار «ذوالمنن» خوابیده اند   در کنار شاه اقلیم امامت روی خاک با تن صد پاره، هفتادو دو تن خوابیده اند     احمد و قاسم چو […]

خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد

خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد  کبوترهای بی بال حرم را لانه می سوزد  چه غوغایی است؟ در این دشت ماتم زا؟ نمی دانم  که از شرحش دل دیوانه و فرزانه می سوزد  مگر دشمن نمی داند که زد بر خیمه ها آتش ؟ که در یک خیمه بیماری است، بی تابانه می سوزد  سری […]

پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد؟

پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد؟ غروب غربت ما از چه رو پایان نمی گیرد؟   پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر که من از تشنگی پر پر زدم، باران نمی گیرد؟   علی اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد علی اصغر سر انگشت مرا، […]

شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد

شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستاره سوخته ای ، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات ، زمزمه ای است به پای نخل که گیسوی در همی دارد شب است و ماه به هر خیمه ای که می نگرد نشسته مادری و بزم ماتمی دارد شب است ودشت به […]

ملک را زین مصیبت اشک غم در دامن است امشب

ملک را زین مصیبت اشک غم در دامن است امشب  فلک را زآتش ماتم شرر در خرمن است امشب  خدا را ای صبا با خاتم پیغمبران بر گو  که در دشت بلا جسم حسین بی مدفن است امشب  سلیمان جهان را تشنه ببریدند انگشتش  دریغا خاتمش اندر کف اهریمن است امشب  زپیکان بلا جسم حسینت […]

اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است، امشب

اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است، امشب طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است، امشب فلک! از دور ناهنجار خود، لختی عنان در کش شکایت های گوناگون مرا کوکب است، امشب   برادر جان! یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن که زینب، بی تو […]

پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه ها

پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه ها  می‌دمد یک آسمان خورشیدِ ناب از نیزه ها  می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را  آه! ‌ای خورشید زخمی! رُخ متاب از نیزه ها  کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد  ماهتاب از نیزه ها و آفتابْ از نیزه ها  ریگ‌ریگش هم گواهی می‌دهد، روز حساب  کاین […]

خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را

خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد، گوش پاره را آتش گرفته گوشه ی دامان کوچکش آبی نبود، چاره کند این شراره را ازخیمه های سوخته تا گود قتلگاه هاجرشد و دوید به هرسو، اشاره را باران تازیانه و سیلاب سیلی، اشک تاریک کرده بود، نگاه ستاره را ازحال رفت ، […]

چون شاه دین،هوای شهادت به سر گرفت

  چون شاه دین،هوای شهادت به سر گرفت تاج سعادت از سر خود چرخ برگرفت   گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ دست فضا عنان و رکابش، قدرگرفت   از سوی آه خیمه نشینان ز شش جهت یک باره هفت خیمه افلاک در گرفت   پس رو به قتلگاه  ستم دید گان نهاد با […]

نمی گویم،که از سم ستورانش بدن،چون شد

نمی گویم،که از سم ستورانش بدن،چون شد همی گویم،که صحرا پاک از آن تن،غرقه در خون شد   نمی گویم،به خرگاهش چه کردند از پس کشتن همی گویم،که دود از خیمه گاهش تا به گردون شد   نمی گویم،چه شد وقتی،که او را خاک شد مسکن همی گویم،که یک سر بی سکون،این ربع مسکون شد […]

الحق نماز آن به در بی نیاز کرد

 الحق نماز آن به در بی نیاز کرد کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد   عشق از شَهِ شهيد بياموز کانچه داشت  از جان و دل به درگه جانان نياز کرد   ساقی!هر آن چه جام بلا دادی اش به دست دست از برای ساغر دیگر دراز کرد   گه در تنور […]

اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شد

اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شد زمین برای همیشه شهید پرور شد   زمین برای همیشه به قصد یاری تو  تمام پاسخ آن پرسش معطرشد   زمین به یمن نفس های عاشقانه ی تو  محل رویش دل ها ی دردباور شد   چه کیمیا به زمین ریخت حلق پاره ی تو  که […]

نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند

نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند  یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند  نامه بنوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز  یا صلات جمعه جمع آیند و قربانش کنند  نامه بنوشتند تا سایند سر بر مقدمش  یا به وقت جان سپردن سنگ بارانش کنند  نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپرند  یا […]

برزخم های پیکرت ار اشک مرهم است

برزخم های پیکرت ار اشک مرهم است پس گریه تا به حشر بر آن زخم ها کم است   زآن ناوکی که بر دلت آمد زشست کین خون دل از دو دیده ،روانم دمادم است   زان تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم […]