داد آسمان به باد ستم خانمان من

داد آسمان به باد ستم خانمان من  تا از كدام باديه پرسي نشان من  دور از تو، از تطاول گلچین روزگار شد آشیان زاغ و زغن، گلستان من   گردون به انتقام قتیلان روز بدر  نگذاشت يك ستاره به هفت آسمان من    زد آتشی به پرده ی ناموس من فلک کآید هنوز دود از […]

گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم

گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم چون حسین خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم   از ازل من با برادر هم سفر بودم در این ره بهر خود، یاری چو شاهنشاه بی لشگر گرفتم   بُد ز عهد کودکی، عشق حسین اندر دل من در بزرگی نیز ترک خانه و همسر گرفتم   […]

ای اختر فضائل و ای آسمان صبر!

ای اختر فضائل و ای آسمان صبر! ای زینب ای به گلشن دین، باغبان صبر! گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق نازم به همتت! که توئی قهرمان صبر گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا دادی چنان که خواست خدا، امتحان صبر در حیرتم که صبر تو را وصف، چون کنم؟ کلک زبان بریده […]

می گوید از شکستن سرو تناورش

می گوید از شکستن سرو تناورش این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش   این زن درست مثل پدر حرف می زند میراث مادر است دلِ داغ پرورش!   می گوید از سپید و سیاهی که دیده است از قتل عام چلچله ها در برابرش   می گوید از زمانه، زمین آه می کشد خورشید […]

ماجرای کربلا شرح بلای زینب است

ماجرای کربلا شرح بلای زینب است  عصر عاشورا شروع کربلای زینب است    شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل  صبر زینب آیت صبر خدای زینب است    رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است   باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست  حافظ خون […]

بستند چو بر پشت شتر، محمل زينب

بستند چو بر پشت شتر، محمل زينب بگْريست دل سنگ، به حال دل زينب    گويي به غم و محنت و اندوه سرشتند از روز ازل، طينت و آب و گِل زينب    بر نوك سنان بود سر شاه، شب تار شمعي كه بُدي روشن از او، محفل زينب    گويند دهد ميوه‌ي شيرين، شجر […]

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب  نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب  نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی  زآب غم بسرشنتد، گوییا گِل زینب  فغان وآه از آن دم، که خصم دون به لب شط  برید سر زقفای حسین، مقابل زینب  فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر  قرار و […]

آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور

آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور؟   این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟ یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟   این گل فروش کیست که یک ریز و بی امان شیپور رستخیز دمیده است، در تنور   چون جسم پاره پاره ی در خون […]

عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته

عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته  ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته  کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیرسال  کودکان تشنه را با دست و پای سوخته  در کجا دیدید یا خواندید؟ روی نیزه ها  آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته  قطره ‌قطره شرم شد آب فرات از دیدنِ  رقص خون‌آلود شمشیر و هوای سوخته  چارده […]

فلک با عترت «خيرالبشر»، لختي مدارا کن

فلک با عترت «خيرالبشر»،  لختي مدارا کن                  مدارا کن به «آل الله» و شرم از روي زهرا کن   ره شام است در پيش و هزاران محنت اندر پي      به «اهل البيت» رحمي، اي فلک! در کوه و صحرا کن   شب تاريک و مرکب ناقه‏ي عريان، به آرامي           بران اشتر؛ نگويم مهد زرينشان، […]

می سوخت خاک و آب فقط استعاره بود

می سوخت خاک و آب فقط استعاره بود در آسمان مشک که غرق ستاره بود اشکی نمانده بود که نذرعطش کند ورنه فرات منتظر یک اشاره بود تاکشتی نجات به چشمش قدم نهد (با اینکه بادبان لبش پاره پاره بود) دربخل کوفه گندم ری سبز کرده بود نسلی که مرده بود ،فقط سنگواره بود گوشی […]

از خیام سوخته خاکستری جا مانده بود

«از خیام سوخته خاکستری جا مانده بود » از پرستوها، فقط مشت پری جا مانده بود از بهاری سبز، هفتاد و دو سرو سرفراز  از تمام عشق، نخل بی‌سری جا مانده بود   در نگاه علقمه، در قلب امواج فرات  آرزوی بوسه آب آوری جا مانده بود تا بر افرازد به گردون، پرچم آزادگی  دست ساقی […]

گرچه روزی تلخ‌تر، از روز عاشورا نبود

گرچه روزی تلخ‌تر، از روز عاشورا نبود آنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود  عشق می‌فرمود: «باید رفت»، می‌رفتند و هیچ  بیم‌شان از تیرهای تلخ و بی‌پروا نبود خیمه‌ها از مرد خالی می‌شد، اما همچنان اهل بیت عشق در مردانگی تنها نبود آفتاب ظهر عاشورا به سختی می‌گریست  کودکان لب‌تشنه بودند و کسی سقّا نبود […]

سرخِ غروب بود و حريق خيام بود

سرخِ غروب بود و حريق خيام بود  آغاز زنگ قافله در راه شام بود سرخِ غروب بود و شهيدان و هُرم خاك  روز نبرد نور و سياهى تمام بود سرخ غروب بود و سكوت سوارها  اسب امير آينه‌ها بى لگام بود سرخ غروب بود و، عطش آه مى‌كشيد  در ديده، خوابِ آب هم آنجا حرام […]