مسئول

  یک بار که داشتیم با محمود از مشهد بر می‌گشتیم کردستان، یکی آمد بش گفت «اگر وقت کردی برو یک سر به بچّه‌ها بزن. گله دارند ازت.» بچّه‌های مشهد را می‌گفت. که برده بودشان توی شهر کامیاران پخش‌شان کرده بود توی دو محور فرعی، به طرف شهر. مسؤول محور آذرنیا بود. برش داشت با […]