واکاوي توقيت و آسيب هاي آن در اديان ابراهيمي

يکي از آموزه هاي مشترک اديان ابراهيمي، اعتقاد به يک «منجي موعود» است که در پايان تاريخ، براي ايجاد صلح و امنيت و برقراري عدالت و ريشه کن کردن ظلم و فساد از جامعه بشري ظهور مي کند. اين اعتقاد، در بين پيروان اديان ابراهيمي، آن قدر داراي اهميت و اشتياق است که هريک از پيروان، آرزوي درک چنين ايامي را در سر مي پروراند. بنابراين، يکي از موضوعاتي که در بين پيروان اديان ابراهيمي مورد بحث و گفت و گو قرار مي گرفته، «توقيت» يا «تعيين زمان آمدن منجي موعود» است و اين مسئله به اين نكته منجر شده كه بعضي افراد، زمان خاصي را براي آمدن منجي معين و بالتبع شور و شوق کاذبي را، ولو براي مدت کوتاهي در بين مردم ايجاد کنند. توقيت، مخصوصا زماني که از جانب علما مطرح شده، پيامدهاي جبران ناپذيري براي آن دين و پيروان داشته است. اين نوشتار ابتدا اصل مشروع بودن «توقيت» را بر اساس متون مقدس هر دين و گفتار علما بررسي و سپس آسيب هايي را که توقيت براي آن دين و پيروان آن ايجاد مي کند، تبيين و ترسيم مي سازد.

کارکردهاي موعود باوري در آيين يهود

انديشه «مسيحا» و «موعود» در تاريخ آيين يهود، همواره با اختلاف ها و فراز و نشيب هايي همراه بوده است؛ اما آيا باور داشت موعود، در عرصه هاي تربيتي و اجتماعي، براي يهوديان داراي فوايد و دستاور دهايي بوده است؟ اين جستار با روش توصيفي – تحليلي به سوال مذكور پاسخ داده و معتقد است باور داشت موعود در آيين يهود، امري صرفا اعتقادي نبوده، بلکه بسته به کيفيت اعتقاد به آن، کارکردهايي براي يهوديان به عنوان پيروان دين الاهي، نه به عنوان ديني سياسي و ابزار دردست صهيونيسم؛ در برداشته است و در واقع اين باور، مکانيسم و اهرمي براي تحقق برخي از آرمان هاي آيين يهود به شمار مي رود.
به عبارت ديگر: اعتقاد به موعود، همواره براي يهوديان دستاوردها و کارکردهايي در عرصه معرفتي- اعتقادي، چون شريعت گرايي و ترغيب به توبه داشته و در عرصه اخلاقي- تربيتي، کارکردي چون اميد افزايي و الگوسازي؛ و در عرصه اجتماعي- سياسي، کارکردي چون پويايي و صبر افزايي، در پي داشته است.

مستشرقان يهودى و تفاسير اوّليّه اماميّه

اين مقاله به نقد و بررسى اشكالات يك نويسنده يهودى بر باورهاى شيعه اماميّه درخصوص عصمت پيامبر و عدد ائمّه : اختصاص دارد. به گمان وى، متون اوّليّه شيعه اماميّه در گذر زمان مورد پالايش قرار گرفته و امروزه در معتقدات شيعه اماميّه، اثرى از آن مشاهده نمى‌شود. او در كتابى كه درباره تفاسير اوّليّه اماميّه نوشته، با استناد به دو روايتِ برگرفته از تفاسير قمى و عياشى ـ كه به ترتيب در مورد معراج پيامبر 9 و معناى تأويلى «سبع سنابل» سخن گفته‌اند و او آنها را دو روايت غيرعادى مى‌نامد ـ نسبت به عصمت پيامبر9 و نيز عدد ائمّه : شبهه كرده است. در روايت اوّل ذيل آيه 94 سوره يونس، از وحى الاهى به پيامبر 9 در شب معراج در مورد مقامات اميرالمومنين 7 و خطور عظمت آن مقام در نفس پيامبر 9 سخن به
ميان آمده كه به گمان آن نويسنده بر حسادت پيامبر به امام على 7، شكّ در اين وحى و در نتيجه عدم عصمت ايشان دلالت دارد. در روايت دوم هم كه هفت تن از فرزندان امام حسين 7 بعنوان مصاديق سنبله ذكر شده است، نويسنده ياد شده مدّعى است كه اين روايت برخلاف آنچه شيعه امروز به آن معتقد است، از حصر تعداد ائمّه به هفت نفر و قائم بودن هفتمين آنها حكايت دارد.