دلتنگی

نگاهم کرد، در سکوت، و گفت: «حلالم کن!» گفتم: «به شرطی که من هم بیایم.» گفت: «کجا؟» گفتم: «جنوب، هر جا که تو باشی.» گفت: «نمی‌شود. سخت‌ست. خیلی سخت‌ست.» خبر داشت که عملیات بزرگ و سختی در پیش‌ست، فتح المبین، و دزفول هم ناامن‌ست. گفتم: «من باید حتماً بیایم.» دلیل‌های خاصّی داشتم. گفت: «نه. من […]

تحفه‌ی ابراهیم برای خدا

ابراهیمی که با چشم بسته راه می‌رفت و ما دخترها از تقوای چشمش حرف می‌زدیم کارش به جایی کشید که از زنش شنید: «تو از طریق همین چشم‌هات شهید می‌شوی.» گفت: «چرا؟» گفتم: «چون خدا به این چشم‌ها هم کمال داده هم جمال.» ابراهیم چشم‌های زیبایی داشت. خودش هم می‌دانست. شاید به خاطر همین بود […]

مثل امام حسین علیه السلام

نمی‌دانست به دوستم چه چیزها نگفته بودم وقتی به جواب خواستگاری کسی گفت نه و او دو هفته بعد شهید شد و حالا من در جای او بودم، بر سر دو راهی، که چی بگویم به ابراهیم. نمی‌دانست که بارها خواب ابراهیم را دیده‌ام. نمی‌دانست خواب دیده‌ام ابراهیم رفته روی قله‌ی بلندی ایستاده دارد برای […]

همت بلند

مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) می‌فرمودند:  تکثیر حوقله، موجب رفعت همّت می‌شود. کسانی که زیاد «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» می‌گویند، خدای متعال به آن‌ها همّت بلند می‌دهد.  کسانی که همّت پایینی دارند به کثافات دنیا قانع هستند، دیگر برای آخرت خود حساسیّتی ندارند. بهشت دارد از دست می‌رود، […]