همیشه شاداب باشید!

حاج آقا به گردانها و یگانهای دیگر هم سرکشی میکرد. یک بار هم با هم رفتیم لشکر قدس، که معروف بود دارند نیروهای زیادی را آماده میکنند برای عملیاتهای سخت. تا رسیدیم و چشممان به بچهها افتاد، دیدیم همهشان کسل و خستهاند. حاج آقا پرسید «این بچهها چرا این جوریان؟» فرماندهشان آمد گفت «چیزی نیست، […]
ما در تهران مفیدتر هستیم

در عملیات مسلم بن عقیل یک عده از علما آمدند به قرارگاهی که ما آنجا بودیم. آقای محلاتی رفت ازشان پرسید «شما برای چی اومدهی اینجا؟» گفتند «ما آمادهایم که بریم توی گردانها و قرارگاه های دیگه تبلیغ کنیم.» هنوز حرفشان تمام نشده بود که عراق شروع کرد به بمباران قرارگاه. بمبها هم بیشتترشان خوشهای […]
استخاره

خمپارهها و موشکها امان نمیدادند. درست میآمدند میخوردند به جایی که همین چند لحظه پیش از آنجا رد شده بودیم. رفتیم خودمان را رساندیم به ماهشهر. آقای محلاتی گفت «باید تیمسار ظهیرنژاد رو ببینم.» تیمسار فرماندهی نیروی زمینی بود. با هم جلسه داشتند. توی جلسهشان شهید فلاحی هم بود. گفت «حاج آقا، ما میخوایم بریم […]
خلاف شرع

تا آخرین روز که شهید محلاتی سوار هواپیما شد و بعدش به شهادت رسید، من محافظش بودم. در زمانی که آقای محلاتی نمایندهی مجلس شده بود، صبح ساعت هفت میرفتیم مجلس تا ظهر. از ظهر به بعدش را به ما میگفت که مثلاً چه ساعتی میخواهد برود. منتها کجاش را نمیگفت. ولی ما میدانستیم که […]
نواب صفوی

در سالگرد شهادت نواب صفوی از طرف یک برنامه تلویزیونی آمدند از من و آ شیخ فضل الله و شیخ محمد رضا نیکنام (برادر زن خلیل طهماسبی) دعوت کردند که بیاییم از نواب صفوی و فداییان اسلام حرف بزنیم. تازه آن جا بود که فهمیدم در آن سالها، در هجده نوزده سالگی، چه غوغایی در […]
شیخ فضلاللهِ ما

آ شیخ فضلالله را کم و بیش میدیدم. گاهی منبر میرفت و گاهی زندان. با عسرت زندگی می کرد. ممنوع المنبرش کرده بودند. یک حسینیه داشت به اسم حسینیهی محلاتیها. یک بار آقای قرائتی را دعوت کرده بود و من رفتم آنجا دیدم خیلی خوشحال است. گفتم «چی شده که کبکت خروس میخونه؟» گفت «یه […]
اختلاف سلیقه

اول قرار بود جنازهی رضا خان را ببرند نجف. نواب صفوی مخالفت کرد. سال 28 آوردنش ایران که ببرندش قم. مردم شهر ریختند توی خیابانها و شعار دادند. آن موقع حوزه حدود سه هزار نفر طلبه داشت و شاید دو هزار و سیصد چهارصد نفرشان آمده بودند میان مردم و شعار میدادند که نمیگذارند رضا […]
شیخ شجاع

بعد از انقلاب من شدم نمایندهی کرج و شیخ فضلالله شد نمایندهی محلات. گاهی همدیگر را توی ناهارخوری مجلس میدیدیم و از خنده و شوخی کم نمیگذاشتیم و من یادش میآوردم میگفتم «یادته، فضلالله، که معروف شده بودی به شیخ شجاع؟» خندید گفت «شیرها هم یه روز پیر میشن، عزیز جان.» گفتم «یعنی دیگه شجاع […]
مبارزه شیرین

درِ خانهی آقای فلسفی از قدیم به روی علما و طلاب و بخصوص به روی مردم باز بود. میگفت «ما اومدهیم که در خونهمون به روی مردم باز باشه، نه به روی ظلم.» او واعظ توانایی بود که منبرهای شیرینی داشت و خیلیها دوستاش داشتند. من و شیخ فضلالله زیاد میرفتیم خانهاش. دور هم مینشستیم […]
خانهی دوممان

زندان رفتن دیگر عادتمان شده بود. گاهی اگر دلمان برای کسی تنگ شده میشد، میرفتیم آنجا میدیدیماش. مثل شیخ احمد جنتی، یا مرحوم موحدی ساوجی، یا آسید حسین رضوی قمی. به دیدن هم در آنجا عادت کرده بودیم و طاقت میآوردیم. البته اینطور نبود که همه بتوانند آنجا مقاومت کنند. گاهی بعضی دانشجوها یا طلبهها […]
آقا سلام رسوندن

آن موقع زیاد پول توی جیبمان نبود. اصلاً پول کجا بود؟ گاهی شیخ فضلالله به دادم میرسید. میآمد پانصد تومان، یا گاهی هزار تومان، یا یک بار دو هزاز تومان میگذاشت توی جیبام و میرفت. میگفتم «اینهاچیه؟» می گفت «حقت.» میگفتم «باب چی؟» میگفت «بابتش رو کس دیگهای تعیین میکنه نه من.» میگفتم «کی؟» میگفت […]
زمزمهی خدا خدا

خیلی شبها میشد که ما با هم در جبهه بودیم. من خب جوان بودم و خستگی بهترین بهانه بود و میگرفتم میخوابیدم. با اینکه میدانستم او خستهتر از من است، گاهی که از خواب میپریدم، میدیدم ایستاده یک گوشهی سنگر یا هر جا که هستیم، دارد آرام با خدای خودش نجوا میکند و نماز شباش […]
رسالت اصلی سپاه

شهید محلاتی بارها در شورای عالی سپاه میگفت «جنگ رو رسالت اصلی سپاه بدونین!» و به اجرای اوامر امام تأکید داشت. میگفت «تموم تصمیمگیریهای سپاه باید مو به مو به دستور شخص حضرت امام باشه.» میانهاش با فرماندهان جنگ خیلی خوب بود. شهید ابراهیم همت، شهید حسین خرازی، شهید مهدی باکری، شهید احمد کاظمی و […]
سپاه قدرتمند، سپاه قانونی

آن موقع سپاه هنوزاساسنامه نداشت و حاج آقا محلاتی نگران بود که دولتهای بعدی بیایند و اشکال یا کمبودی برای سپاه پیش بیاورند. البته در اصل صد و پنجاهم قانون اساسی مأموریت سپاه ذکر شده بود، ولی شرح وظایف و اساسنامهاش هنوز تصویب نشده بود. اساسنامه، طی چند جلسه فوری، در شورای عالی سپاه تنظیم […]