گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!

گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم! کافتاده ای به روی زمین، در برابرم آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم بر خاک مینشینی و ننْشینیام به چشم آتش به دل مزن، مگر از خاک کمترم؟ صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی هرگز […]