تعارض گزارشهای آماری در بررسیهای تاریخی؛ نمونه موردی، شمار زخمهای امام حسین علیه السلام

تعارض گزارشهای آماری در بررسیهای تاریخی، یکی از مسائل دانش تاریخ و به ویژه تاریخنگاری است. این مسئله زمانی اهمیت خواهد یافت که گزارشهای آماری فراوانی از یک رویداد در دسترس باشد. درباره حادثه کربلا، گزارشهای آماری فراوانی در منابع یافت میشود. یکی از این گزارشها، شمار زخمهای امام حسین علیه السلام است. براساس استقرای نویسنده، حدود چهارده گزارش آماری در این زمینه ثبت شده است که سازگاری آنها با یکدیگر دشوار است. نویسنده در این مقاله سعی میکند با استفاده از روش تاریخگذاری گزارش و تفکیک گزارشهای زخم از گزارشهای پارگی لباس، تعیین لباس امام علیه السلام در صحنه نبرد، بررسی تطبیقی روایتهای شیخ مفید، ابن اعثم و خوارزمی از لحظات پایانی زندگانی امام حسین علیه السلام و بازسازی صحنه نبرد با تکیه بر روایت شیخ مفید، به گزارش آماری صحیح نزدیک شود.
نقد درونی و بیرونی گزارش های طبری از داستان غرانیق

به کارگیری قرآن و گزارشهای تفسیری، با توجه به اطلاعات فراوان تاریخی نهفته در آن، اهمیت بسیاری در حوزه پژوهش سیره نبوی دارد. در این مقاله تلاش شده تا به مدد قرآن و گزارشهای تفسیر کننده آن، داستان آیات شیطانی نقد و بررسی شود. آیات شیطانی داستان مشهوری در تاریخ اسلام است که مورد توجه محافل علمی از جمله شرق شناسان بوده است. متن مورد نقد و بررسی این داستان، بر اساس گزارشهایی است که محمد بن جریر طبری، از مفسران و فقیهان و مورخان پیشگام قرن چهارم در دو کتاب تاریخ الملوک و تفسیر جامع البیان نقل کرده است. این نقد، بدون در نظر گرفتن آموزههای کلامی و دینی، ناهمخوانی درونی این گزارشها و ناسازگاری آن با گزارشها و شواهد تاریخی دیگر را نشان میدهد که به روشنی گواه غیر واقعی بودن این داستان است.
علل سقوط امپراتورى موحدان از دیدگاه مورخان معاصر اسپانیا

از نظر نویسنده دانشجویان تاریخ، نسبت به تاریخِ اندیشه و متفکران غربى بىاطلاعند؛ چرا که یا از خواندن متون فلسفى گریزانند و یا با زبانهاى لاتین آشنایى ندارند. از اینرو ایشان بر آن شدهاند تا با طرحِ چکیده اندیشههاى مطرح شده در غرب، امکان مقایسهى اصول و مبانى آن را براى دانشجویانِ تاریخ فراهم آورند. ایشان در کتاب آموزشى که بدین منظور نوشتهاند، مکاتب تاریخنگارى در غرب را از رنسانس تا عصر جهانىسازى مورد بررسى قرار داده و در هر مکتب به اصول نظرى، دستاوردها، کاستىها و نمایندگان برجستهى آن پرداختهاند.
ویژگى عمدهى این مجموعه، سادگى، شمول و اختصار آن است و با توجه به آموزشى بودن آن، فاقد ارجاعات است. نویسنده در پایان فهرستى بیش از پنجاه اثرِ لاتین به عنوان منابعِ خود ذکر کرده است. نوشتهى حاضر فصلى از کتاب مورد نظر مىباشد که در آن به مکتب انسانگرا (در سدهى 15 و 16 میلادى) و مکتب خردگرا (در سده 18 میلادى) اشاره شده است.