ظهور صغرا

آیا در مهدویت موضوعی به نام ظهور صغرا داریم؟

عنوان فارسي: زمينه هاي منجي گرايي در آيين هندو

برخي کتاب هاي مقدس آيين هندو، از منجي موعودي به نام «کلکي» سخن گفته اند. کلکي، آخرين تجسم زميني ويشنو، يکي از سه خداي بزرگ هندويي است که در آخرالزمان براي نجات دين و کمک به مومنان تجسد پيدا خواهد کرد. تجسد خدا بر زمين، در اصطلاح هندويي «اوتاره» ناميده مي شود. لذا مفهوم منجي در آيين هندو با مفهوم اوتاره ارتباط پيدا کرده و اين ارتباط معنايي، باعث شده که برخي از معلمان معنوي هند، خود را اوتاره و حتي منجي موعود بنامند. بنابراين، مفهوم منجي موعود در نوشتار حاضر در دو سطح در آيين هندو بررسي مي شد: نخست، در سطح متون ديني که در آن به آمدن منجي مشخصي براي احياي دين بشارت داده شده است؛ و دوم، در سطح باورهاي عاميانه و رايج آيين هندو که اعتقاد دارد هر مرتاض، گورو و معلم معنوي که ادعاي تجربه درک خدا و وحدت داشته باشد؛ اوتاره خداوند است. اين نوشتار بر آن است تا نشان دهد در آيين هندو يک منجي موعود شخصي در آخرالزمان پيش گويي شده است که در پايان عصر کنوني که عصر تاريکي ناميده مي شود؛ خواهد آمد و افرادي در اين آيين خود را اوتاره ناميده و مي نامند؛ معناي منجي را به سطح دين عاميانه تقليل داده اند.

گونه هاي يادکرد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرآن و روايات تفسيري

دوران ظهور امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، زمان تحقق غايت آفرينش انسان در زمين است و در قرآن فراوان از آن سخن رفته است. در تحقيق حاضر، با کمک روايات، سه گونه يادکرد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرآن معرفي مي شوند که عبارتند از: 1- يادکرد مستقيم امام مهدي؛ 2- يادکرد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ضمن بيان سرگذشت پيامبران الاهي و مردمان پيشين؛ 3- يادکرد امام مهدي ضمن بيان مثال هايي از پديده هاي طبيعي. آن گاه ضمن بررسي نمونه هايي از هر گونه، با تکيه بر روايات نشان داده مي شود شمار آياتي که درباره امام مهدي و آينده جهان پيام دارد، بيش از مواردي است که به طور مستقيم به پيوند آن با امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در روايات اشاره شده است و با تدبر در اين آيات مي توان حقايق فراواني درباره امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و دوران ظهور از قرآن استنباط و از درستي بخش عمده روايات مهدويت در عرضه به قرآن، دفاع کرد.

کاوشي پيرامون فرزندان امام حسن عسکري عليه السلام و اعتبارسنجي يک امامزاده منسوب به ايشان

در ايران اسلامي، امامزادگان بسياري مدفون هستند و از جمله مباحث مطرح در اين زمينه، صحت انتساب آنان به امامان عليهم السلام مي باشد. در اين مورد، کاوش هايي نيز صورت گرفته است. اين نوشتار با روش توصيفي- تحليلي، درصدد راستي آزمايي يک امامزاده منسوب به امام حسن عسکري عليه السلام در ايران است.
اين جستار با بررسي و کاوش در متون کهن انساب نگاري و فضايل نگاري ائمه عليهم السلام، اثبات مي کندکه امام حسن عسکري عليه السلام فرزندي به جز امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نداشته است.
زمانه شناسي روزگار حيات آن حضرت نيز اثبات مي کند که امام عليه السلام از سامرا خارج نشده است.
در پايان اين نوشتار نظر کساني که بر اين باورند، امام حسن عسکري عليه السلام به ايران مسافرتي داشته و امامزاده اي را به ايشان منتسب مي کنند؛ رد خواهد شد.

بررسي و تحليل اسناد عريضه نويسي با تاکيد بر آسيب هاي آن

«عريضه نويسي» امري است که شيعيان آن را نوعي توسل دانسته که بدان وسيله حاجت خود را از خداي متعال، به واسطه امام معصوم عليه السلام، درخواست مي کرده اند. اين روش، در سال هاي اخير و به دليل توجه رسانه هاي غربي به چاه جمکران، مورد دقت قرار گرفته و در اثبات يا رد آن سخناني مطرح شده است.
اين مقاله که به روش پژوهشي توصيفي- تحليلي است، تلاش مي کند به اين سوال پاسخ دهد که مستندات عريضه نويسي و آسيب هاي آن چيست.
نتيجه از يک سو حاکي از بدعت نبودن اصل عريضه نويسي است و از سويي گوياي عدم تقدس و موضوعيت نداشتن چاه جمکران و آسيب زا بودن توجه به اين چاه مي باشد. لزوم دقت مجدد در ادله اثبات عريضه نويسي، به دست آوردن مستندات تازه يافت و ارائه مستندات جديد از رسانه هاي غربي در اين موضوع؛ از جمله دلايل نگارش اين مقاله است.

انديشه مهدويت و تمدن نوين اسلامي

اثرگذاري دين بر تمدن در دو ساحت قابل تصور است: ساحت خرد که به ظواهر تمدن مانند بناها، آثار علمي و آداب و رسوم مربوط است و ساحت کلان که به بنيان انديشه اي و روح حاکم بر تمدن مربوط مي گردد. ساحت نخست، با مروري بر منابع مربوط، به آساني قابل اثبات است و ساحت دوم در آثار نظريه پردازان تمدن، بيش و کم مورد توجه قرار گرفته است. در قلمرو اسلام نيز اثبات ساحت نخست به دليل بديهي بودن، از استدلال بي نياز است. براي اثبات ساحت دوم مي توان افزون بر تجربه تاريخي، به استدلال عقلي دست زد. اسلام، در دو مقياس فردي و اجتماعي، براي بالابردن ضريب اثربخشي آموزه هاي خود و به عنوان گامي براي تکميل اين آموزه ها؛ آن ها را به الگوهايي آرماني پيوند زده است. بر اين اساس، آموزه هاي مهدويت، مي تواند از طريق ترسيم آينده اي دست يافتني، در شکل دادن به روح حاکم بر تمدن جديد اسلامي نقش آفرين باشد. اين ترسيم از آينده را مي توان «چشم اندازي تجويزي» به شمار آورد که حلقه وصل مهدويت و تمدن جديد اسلامي است. نوشتار پيش رو، به واکاوي اين نکته پرداخته و در پايان براي بهره گيري از اين ظرفيت چند پيشنهاد ارائه داده است.

بررسي تحليلي روايي عنصر «بصيرت» در ياران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف

يکي از مباحث مهمي که اخيرا وارد ادبيات سياسي اجتماعي کشور شده و در انديشه ديني ما داراي ريشه عميقي است، «بصيرت» است. بصيرت، شناخت و معرفت درست و عميق است که داراي ابعاد و مولفه هاي زيادي است.
بديهي است که ويژگي هاي ياران امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هر کدام قابليت بررسي جداگانه دارد، آنچه در مقام بيان آن هستيم حرکت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و در پي آن حکومت و گسترش عدالت در سراسر گيتي است که تحقق آن علاوه بر رهبر الاهي به ويژگي هاي همراهان ايشان هم بستگي دارد تا اين توفيق عظيم حاصل شود. آن مشخصه خاص در ياران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بصيرت است که با توجه به فلسفه بعثت انبياي الاهي و اهل بيت عليهم السلام بر حکومت جهاني و الاهي بوده است، اما به دليل عدم بصيرت اطرافيان خاص در تحقق آن ناکام ماندند.
در اين نوشتار با روش توصيفي- تحليلي با رجوع به آيات و روايات قرآن به عنصر بصيرت در ابعاد مختلف، اعم از اعتقادي، اجتماعي، سياسي و عملي در رابطه با ياران حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، پرداخته شده است.

تحليل نظريه شهادت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ديدگاه روايات

اين نوشتار در پي بازنمايي يکي از ديدگاه هاي مربوط به پايان زندگي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است؛ ديدگاهي که به استناد برخي سخنان و روايات، پايان زندگي حضرت را «شهادت» دانسته است. اين ديدگاه بر رواياتي مبتني شده که به صورت کلي فرجام پيشوايان معصوم عليهم السلام را شهادت دانسته و نيز برخي سخنان که در باب چگونگي شهادت وي نکاتي به ميان آورده اند.
بررسي ها ضمن ناتمام دانستن اين روايات و حکايات براي استدلال به شهادت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، با توجه به تفاوت هاي بنيادين بين دوران يازده امام نخست و آخرين امام، بر اين اتفاق دليلي نمي بيند؛ زيرا شان تلاش هاي فراوان صالحان در برپايي زندگي اي بر پايه عدل و امنيت از سويي و رشد خرد انسان ها از سوي ديگر، اصولا، انگيزه اي براي از بين بردن منجي موعود را بر جاي نمي گذارد.
اين پژوهش، با تحليل مستندات اين ديدگاه، در پاسخ به اين پرسش که چگونه مي توان ديدگاه شهادت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف را نقد کرد؛ کوشيده است روايات مطرح را از نگاه منبع، سند و محتوا بررسي کند.
ره آورد اين بررسي آن که مستندات بر شهادت آن حضرت ناکافي است و از آن جا که روال معمول فرجام انسان ها، مرگ طبيعي است؛ وقتي نتوان با دليل قطعي شهادت را اثبات کرد، ناگزير فرجام زندگي آن امام همام- متفاوت از فرجام زندگي پدران بزرگوارشان که شهادت بوده است؛ مرگ طبيعي است.

راهکارهاي غلبه پيام مهدوي بر فرهنگ عامه پسند در رسانه ها

در اين پژوهه با استناد به مولفه هاي رويکرد کيفي به آموزه مهدويت، مهم ترين راهکارهاي غلبه پيام مهدوي بر فرهنگ عامه پسند را در رسانه ها به تصوير کشيده شده است.
شايان توجه اين که فراوان ديده مي شود در رسانه ها به جاي بر خورداري از چشم مساله ياب و دغدغه اثربخشي در حوزه معارف مهدوي، بر موضوعات عامه پسند تاکيد مي شود. فرايند اثرگذاري مطلوب رسانه ها بر عرصه معارف مهدوي، شروع ارائه بحث در اين جستار است. شايد بيان آن، فرانمايد که اين مقاله از چه منظري به موضوع نظر کرده است. در اين زمينه به استحکام باور به مهدويت، تغيير انديشه و احساس نامطلوب در عرصه مهدويت و تغيير رفتار ناصواب اشاره شده است.
«توجه به مخاطب شناسي پويا در عرصه فعاليت هاي مهدوي در رسانه»؛ «نهادينه سازي رويکرد آموزشي به انديشه مهدويت در رسانه»؛ «همسويي با تغييرات و مقتضيات زماني در انتقال مفاهيم مهدوي»؛ «تعميق نگاه برون نگر به آموزه مهدويت» و «بازپيرايي پيام مهدوي در رسانه ها»؛ از جمله يافته هاي نگارنده در جهت غلبه پيام مهدوي بر فرهنگ عامه پسند است.

رويکرد قاديانيه در مساله رجوع دوباره حضرت عيسي عليه السلام

اثرگذاري دين بر تمدن در دو ساحت قابل تصور است: ساحت خرد که به ظواهر تمدن مانند بناها، آثار علمي و آداب و رسوم مربوط است و ساحت کلان که به بنيان انديشه اي و روح حاکم بر تمدن مربوط مي گردد. ساحت نخست، با مروري بر منابع مربوط، به آساني قابل اثبات است و ساحت دوم در آثار نظريه پردازان تمدن، بيش و کم مورد توجه قرار گرفته است. در قلمرو اسلام نيز اثبات ساحت نخست به دليل بديهي بودن، از استدلال بي نياز است. براي اثبات ساحت دوم مي توان افزون بر تجربه تاريخي، به استدلال عقلي دست زد. اسلام، در دو مقياس فردي و اجتماعي، براي بالابردن ضريب اثربخشي آموزه هاي خود و به عنوان گامي براي تکميل اين آموزه ها؛ آن ها را به الگوهايي آرماني پيوند زده است. بر اين اساس، آموزه هاي مهدويت، مي تواند از طريق ترسيم آينده اي دست يافتني، در شکل دادن به روح حاکم بر تمدن جديد اسلامي نقش آفرين باشد. اين ترسيم از آينده را مي توان «چشم اندازي تجويزي» به شمار آورد که حلقه وصل مهدويت و تمدن جديد اسلامي است. نوشتار پيش رو، به واکاوي اين نکته پرداخته و در پايان براي بهره گيري از اين ظرفيت چند پيشنهاد ارائه داده است.