اسیران اهل بیت علیه السلام 5

محمّد بن سعد گوید: چون زنان و کودکان را سوار کردند و بر کشتگان گذشتند، زنی از آن میان فریاد کشید: یا محمّداه! این حسین توست خون‌آلود در صحرا، که خاندان و زنانش اسیرند. هیچ دوست و دشمنی نماند، مگر آن‌که گریان شد.     قال محمّد بن سعد: فلمّا حُمل النّساء و الصّبيان فمرّوا […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 4

 ابن شهر آشوب گوید: زینب می‌گفت: وامحمّداه! درود خدای آسمان بر تو! (عبارتی شبیه به حدیث قبلی که ترجمه نشد.)     قال ابن شهر آشوب: وَ كَانَتْ زَيْنَبُ تَقُولُ: وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ، هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، صَرِيعٌ بِكَرْبَلَاءَ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاء، بِأَبِي مَنْ مُعَسْكَرُهُ […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 3

سیّد بن طاووس گوید: اسرا آنان را قسم دادند که ایشان را از کنار قتله‌گاه امام حسین ببرند. چون چشم زنان به کشته‌ها افتاد، شیون کردند و به چهره‌ی خود زدند. گوید: هرگز فراموش نمی‌کنیم زینب دختر علی را که بر حسین (ع) می‌گریست و با صدایی غم‌آلود و دل پر اندوه می‌گفت: وا محمّداه! […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 2

 ابن نما گوید: عمر سعد بقیه‌ی روز عاشورا و روز دوم را ماند، آن‌گاه به حمید بن بکیر گفت مردم را ندا دهد برای کوچ به سوی کوفه. دختران، خواهران و کودکان اهل بیت و علیّ بن حسین را که به شدّت بیمار بود با خودش برد.     قال ابن نما: ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 1

ابن سعد گوید: از اهل بیت امام حسین که با او بودند، تنها پنج نفر جان سالم به در بردند: علیّ بن الحسین (که پدر بقیه‌ی فرزندان امام حسین تا امروز است و بیمار بود و همراه بانوان)، حسن بن حسن بن علی (که نسل او ادامه یافت)، عمر بن حسن بن علی (نسل او […]

کوچیدن اهل بیت امام حسین علیه السلام 3

ابو الفرج اصفهانی گوید: اهل بیت امام به اسیری برده شدند. در میان آنان، عمر، زید و حسن (فرزندان امام مجتبی (ع)) بودند. حسن بن حسن مجروح بود و با آنان برده شد. نیز علیّ بن الحسین که مادرش کنیز بود و زینب، امّ کلثوم و سکینه دختر امام حسین هم بودند.      قال […]

کوچیدن اهل بیت امام حسین علیه السلام 1

 خوارزمی گوید: عمر سعد آن روز را تا فردا ماند، کشته‌های خود را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد و حسین و خاندان و یارانش را رها کرد.     قال الخوارزمیّ: و أقام عمر بن سعد یومه ذلک إلی الغد فجمع قتلاه فصلّی علیهم و دفنهم و ترک الحسین و […]

کوچیدن اهل بیت امام حسین علیه السلام 2

محدّث قمّی گوید: در «کامل بهایی» است: عمر سعد، روز عاشورا و فردایش تا ظهر را ماند، پیران و افراد مورد اطمینان را مأمور امام سجّاد (ع) و دختران امیر المؤمنین و زنان دیگر کرد. آنان بیست زن بودند. امام زین العابدین (ع) آن روز 22 سال و امام محمّد باقر (ع) 4 سال داشت. […]

فرستادن سر امام حسین علیه السلام و اصحاب نزد ابن زیاد 3

 خوارزمی گوید: چون خولی سر مطهّر را پیش ابن زیاد آورد (بشیر بن مالک عهده‌دار آوردنش بود) پیش او گذاشت و با اشعاری چنین گفت: رکابم را پر از سیم و زر کن، منم که پادشاه با شوکتی را کشتم؛ کسی را کشتم که بهترین پدر و مادر و برترین نسب را داشت. ابن زیاد […]

فرستادن سر امام حسین علیه السلام و اصحاب نزد ابن زیاد 2

سیّد بن طاووس گوید: عمر سعد سر امام حسین (ع) را همان روز عاشورا همراه خولی و حمید بن مسلم پیش عبیدالله بن زیاد فرستاد و دستور داد سرهای بقیه‌ی اصحاب و اهل بیت امام را از تن جدا سازند و آن‌ها را همراه شمر و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج فرستاد. آنان […]

فرستادن سر امام حسین علیه السلام و اصحاب نزد ابن زیاد 1

 طبری گوید: عمر سعد، همان روز سر امام حسین (ع) را همراه خولی و حمید بن مسلم پیش ابن زیاد فرستاد. خولی خواست به قصر ببرد، در قصر بسته بود. به خانه‌ی خود رفت و آن سر را زیر تشتی در خانه‌اش گذاشت. وی دو همسر داشت، یکی از بنی اسد، دیگری از حضرمیان به […]

اسب تاختن بر بدن مطهّر امام حسین علیه السلام 2

سیّد بن طاووس گوید: عمر سعد در میان یارانش صدا زد: چه کسانی حاضرند اسب بر بدن امام حسین (ع) بتازند؟ ده نفر پذیرفتند: اسحاق بن حوبه (حویه، حیوه)، اخنس بن مرثد، حکیم بن طفیل، عمر بن صبیح، رجاء بن منقذ، سالم بن خیثمه، صالح بن وهب، واحظ بن غانم، هانی بن ثبیت و اسید […]

اسب تاختن بر بدن مطهّر امام حسین علیه السلام 1

 طبری گوید: عمر سعد در میان یارانش ندا داد: چه کسی حاضر است اسب بر بدن حسین (ع) بتازاند!؟ ده نفر آماده شدند. اسحاق بن حیوه هم از آنان بود (کسی که پیراهن امام حسین را درآورد و بعدها دچار برص شد). نیز احبش بن مرثد. آنان آمدند و با اسب‌هایشان سینه و پشت آن […]

غارت و آتش زدن خیمه ها 10

ابن کثیر به سند خود از جعفر بن محمّد نقل می‌کند: شمر می‌خواست امام زین العابدین (ع) را که کوچک و بیمار بود بکشد، حمید بن مسلم نگذاشت. عمر سعد آمد و گفت: کسی وارد خیمه‌ی زنان نشود و کسی این نوجوان را نکشد و هر که هر چه برده برگرداند. به خدا هیچ کس […]