گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل: بخش سوم کتاب

اين گفتار، به نقد و بررسى قسمتهايى از بخش سوم كتاب «مكتب در فرآيند تكامل» نوشته دكتر سيد حسين مدرسى طباطبايى مىپردازد. محورهاى اصلى بحث چنين است: نقدهايى بر نوع برداشت نويسنده كتاب از بحث غيبت حضرت مهدى 7، حديث دوازده خليفه و امام، استناد به پارهاى از رويدادهاى جزئى و تعميم آن به عنوان نظريه اكثريت جامعه شيعى.
مصاحبه علمى مكتوب با آيتالله سيّد علىاكبر قرشى

اينجانب سيد علىاكبر قُرشى در سال 1307 شمسى (نهم آبان) در شهر بناب از شهرستانهاى آذربايجان شرقى متولد شدم. پدرم مرحوم سيد محمّد قرشى از روحانيون بنام آن شهر و اهل علم و تقوى وايمان و مبلّغ دينى بود كه من بسيارى از توفيقات خودم را از انفاس پاك او مىدانم. مادرم نيز اهل ايمان و اهل ولايت و از زنان پاكدامن بود، جدّ مادريم دخترش را براى وصلت به فاطمه سلام الله عليها به پدرم داده بود.
سه گفتار در باب كتب اربعه، كافى و كلينى

اين متن شامل سه گفتار از دايرةالمعارف اسلام ديانت (به زبان تركى چاپ آنكارا) است درباره كتب اربعه حديثى اماميه، كتاب الكافى، و ثقة الاسلام محمّدبن يعقوب كلينى. نويسندگان گفتارها، از زاويه نگاه خود، به اين سه مطلب پرداخته و گزارش دايرةالمعارفى ارائه كردهاند.
گفتارى درباره تفسير امام حسن عسكرى (علیه السّلام)

اين گفتار توضيحاتى درباره تفسير امام حسن عسكرى (ع) و نكاتى در اعتبار آن است كه از كتاب ارزشمند «كشفالاستار عن وجه الكتب و الاسفار» ج 5، ص 60 – 73 نقل و ترجمه شده است.
مؤلّف كتاب آيت الله سيّد احمد صفايى خوانسارى، در سال 1291 قمرى در خوانسار زاده شد. نسب او به امام سجاد (ع) مىرسد. نزد بزرگانى همچون شيخ محمّد حسين خوانسارى، ملّا محمّد على خوانسارى، سيّد علىاكبر بيدهندى و سيّد اسماعيل عظيمى در خوانسار درس آموخت. در سال 1310 به اصفهان منتقل شد و در آنجا نيز در محضر آخوند ملّا محمّد كاشى، جهانگيرخان قشقايى، ميرزا بديع اصفهانى، آقا منيرالدين بروجردى، ميرزا محمّدهاشم خوانسارى چهارسوقى، شيخ محمّدتقى نجفى (آقا نجفى)، ميرزا ابوالمعالى كرباسى، ملّا محمّدباقر فشاركى، محمّدباقر درچهاى و ميرزا حسن نجفى اصفهانى دانشهاى لازم را فراگرفت.
نقد حديث و معيارهاى آن از ديدگاه استاد على اكبر غفارى

على اكبر غفارى يكى از پيشگامان تصحيح و نشر آثار اسلامى در دوره معاصر است. او علاوه بر تصحيح اشتباهات ناسخان و كاتبان، به مشكلات متون حديثى نيز توجّه كرده و به نقد سندى و متنى آنها نيز پرداخته است. در اين مقاله، جايگاه نقد حديث در ديدگاه وى به همراه معيارهاى آن مشخص گرديده و در نهايت او را حديثپژوهى متنگرا دانسته است. به اين معنا كه وى در نقد احاديث به هر دو شيوه نقد متن و سند توجّه كرده است، با اين تفاوت كه ملاك و مبناى اعتبار آنها را متن دانسته و سند را شاهدى بر تقويت يا تضعيف آن قرار داده است.
گونهها و روشهاى تفسيرى امام باقر (علیه السّلام) در مصادر روايى فريقين

روششناسى تفسير امام باقر (ع) وقتى ضرورت و اهميت دارد كه بدانيم عصر اين بزرگوار دوران فرازها و فرودهاى فرقههاى مذهبى و غير مذهبى است. تلاشهاى فكرى و فرهنگى معتزله، مرجئه، اهل قياس، غلات، همراه خوارج و اهلكتاب، از ويژگيهاى عصر امام باقر (ع) است كه به كارگيرى روشهاى مختلف تفسير قرآن از سوى امام گوياى حضور فرهنگى و فكرى فرقههاى مذكور است.
مقاله حاضر با روش توصيفى ـ اسنادى، با تتبّع در روايات تفسيرى اين امام همام در مصادر روايى فريقين ـ به ويژه اهلسنّت ـ به دنبال شناخت روش ايشان در تفسير قرآن است و بيان مىدارد كه امام، زمانى قرآن را به نطق درآورده، از آن براى تفسير كلام الهى استفاده نمودهاند و گاهى در حوزه معناشناسى به تبيين واژگان آيات الهى پرداختهاند، جرى و تطبيق، استفاده از عقل و برهان، بهرهگيرى از اسباب نزول و … از ديگر روشهاى تفسيرى امام است كه مطرح مىشود.
توريث انبياء

فدك دهى يهودىنشين بود كه در سال هفت هجرى بنابر مصالحه اهل آن با پيامبر اسلام (ص) نصف آن در اختيار آن حضرت قرار گرفت و چون از موارد فىء محسوب مىشد، رسول خدا آن را به فاطمه زهرا 8 بخشيدند و تا زمان خليفه اوّل در تصرف ايشان بود.
پس از رحلت پيامبر (ص) با تمسّك به خبر «نحن معاشرالانبياء لانورّث ما تركناه صدقة» (ما پيامبران ارثى نمىگذاريم؛ هر چه ترك كردهايم، صدقه است)، آن را از فاطمه 8 گرفته و جزء بيتالمال قرارش دادند. به نظر مىرسد، تمسّك به اين خبر و محروم كردن دختر پيامبر از ارث پدر از چند جهت مخدوش و مردود مىباشد. با آيات صريح قرآن منافات دارد؛ سند اين روايت كه راوى آن تنها خليفه اول است قابل اعتماد نيست؛ احتمالهايى در خصوص متن خبر مطرح است كه از تمسّك به آن بر عدم توريث انبياء : ممانعت مىكند.
تحقيق و بررسى موضوعى حديث قدسى لوح حضرت زهرا (سلام اللّه علیها)

شيعيان در تعيين امام، قائل به «نصّ» از جانب خدا و رسول 9اند و عمدهترين راه دستيابى به نص را حديث مىدانند كه اگر به صدور آن علم حاصل شود، حجّيّت آن پذيرفته خواهد بود. يكى از نصوص امامت حديث قدسى «لوح» است كه در آن، به نام اوصياى رسول خدا9 تصريح شدهاست. اين حديث كه با الفاظى گوناگون و با چند سند روايت شده، حديثى متواتر يا دست كم خبر واحد محفوف به قرائن و داراى حجّيّت و اعتبار لازم است. تعدّد طرق، موافقت متن حديث با عقل، آيات قرآن، اخبار متواتر و واقعيت خارجى از قرائنىاند كه علم به صدور اين حديث را محرز مىسازند. در نوشتار حاضر، ضمن گزارش اجمالى از اسناد اين حديث، به تحليل موضوعى آن و كشف حقايق بيشترى از مندرجاتش پرداخته خواهد شد.
نقش آشنايى با تاريخ در ارزيابى حديث

آشنايى با طبقات راويان و آگاهى از عصر و زمانى كه ايشان در آن مى زيستهاند و به طور كلى، وقوف بر هرگونه قراين و شواهد تاريخى مرتبط به آنان، تاثير بسزايى در ارزيابى احاديث و چگونگى نقد و بررسى آنها دارد و مىتوان بدين وسيله، به آگاهى از وجود ارسال و تدليس در اسناد آنها و نيز تمييز راويان مورد وثوق از غير آنان و همچنين فوايد ديگر نايل آمد.
كتاب شناسى مرحوم نمازى

علّامه نمازى شاهرودى در آثار و تأليفات خود، معارف دينى و اعتقادى را بحث و بررسى كرده است :
ـ كتاب تاريخ فلسفه و تصوف به شيوه پرسش و پاسخ تنظيم شده و مباحث شريعت و طريقت، حقيقت وحدت وجود، روش شرايع در هدايت، معرفت فطرى خدا، ردّ بر فلاسفه و صوفيه، و لزوم رجوع به كتاب، و سنّت را بررسى كرده است.
گزارشى از كتاب «الروضات النضرات» نوشته آيت الله نمازى در فقه

علّامه نمازى شاهرودى، يك دوره فقه استدلالى به نام ”الروضات النضرات” نوشته كه تاكنون به چاپ نرسيده است. نگارنده بر اساس نسخه خطى، به معرفى فصول و روش تأليف و ويژگىهاى كتاب مىپردازد.
گفتارى كوتاه درباره حافظه و اهميّت آن

مرحوم آيت الله شيخ على نمازى شاهرودى در سال 1385 قمرى مقدّمهاى كوتاه بر كتاب «علاج النسيان يا چاره فراموشى» تأليف سيّد حسن ميرحافظ (مشهد: حريرى، 1361 شمسى) نوشته كه به دليل كمياب بودن اين كتاب، و نيز براى آشنايى با نمونه نثر فارسى مرحوم نمازى، به چاپ مجدّد آن اقدام مىشود. از جناب حجةالاسلام والمسلمين محمّد صادق اميدوارى خراسانى كه اين نوشتار را در اختيار ما نهادند، سپاسگزاريم.
اجازه روايى آيت الله نمازى

در علم «درايه و رجال» كه در ارتباط با «حديثشناسى» مطرح است اصطلاحى داريم به عنوان: «إستجازه» كه به معناى طلب اجازه است، يعنى درخواست اجازهاى از محدّث و راوى مورد اعتماد كه او هم نيز از استادش و… همچنين تا برسد به آخرين راوى كه از شخص معصوم 7 نقل حديث نموده است. اين «اجازه» اجازه نقل تمام آنچه را از «مروىّ عنه» يا به اصطلاح «شيخ اجازتى» شنيدهايم، در بر مىگيرد. مثلاً: ما كه همزمان و معاصر محدث جليل القدر مرحوم شيخ كلينى نبودهايم، چگونه براى ما امكان نقل حديث از ايشان است؟ جز به واسطههاى نقل، كه همان راويان و مشايخ اجازه نقل حديث باشند. از قديم اين «استجازه و اجازه» ها در بين علما و محدثان، معمول و مرسوم بوده است و حتى برخى از علما استجازه و اجازات خود را به صورت كتاب يا كتابهايى درآوردهاند كه از آن جمله است :
نكاتى در باب فقهاى اصولى و اخبارى شيعه و تعامل آنها

بحث و نزاع علمى بين دانشمندان اصولى واخبارى، از ديرباز مطرح بوده و در اين ميان افراد نادانى نيز بودهاند كه در جهت طعن و لعن گروه ديگر كوشيدهاند.
اختلاف مردم در درجات ايمان و مراتب نورانيّت، از اختلاف در اصل طينت مىباشد و اين اختلاف درجات در باب اصول، معارف و فروع احكام نيز مشاهده مىشود. برخى در حدّ فقيه و گروهى افقه بودند. فقها در عصر غيبت با مشكلاتى چون تقطيع روايات، اغتشاش اسناد و حدوث تعارض بين روايات مواجه هستند. علما و فقهاى اخبارى، به نصوص اخبار اعتماد و اكتفا كردند و علما و فقهاى اصولى، قواعداصولى را براى تدبّر و ژرفنگرى در احكام و روايات مطرح كردند. حق آن است كه بين بزرگان اين دو گروه اختلافى نيست و در اين ميان گروهى جاهل در هر دو طرف سخنانى ناروا گفتند. البته برخى دانشمندان اصولى از طريق اعتدال خارج شده و به حجيّت ظن معتقد شدند و برخى دانشمندان اخبارى نيز شيوه اعتدال را رها كرده به قطعيّت تمام روايات واخبار معتقد شدند، در حالىكه وجه اختلاف اخبارى با اصولى، اختلاف فقاهت با افقهيّت است كه از دوره حضور امامان معصوم : مطرح بوده است.