خواست بنا را به سوختن بگذارد

خواست بنا را به سوختن بگذارد شمع تنت را به انجمن بگذارد حُسن تو را خواست، بيشتر كند آنگاه نام تو را چون خودش « حسن» بگذارد خواست، ببيند بر آسمان قدمت را  ردي از آه تو بر چمن بگذارد زخم هات را شبيه غنچه ي تشنه  تا ابد به حالِ واشدن بگذارد شور دليرت […]