روزي که خورشيد از قيامت در طپش بود

روزي که خورشيد از قيامت در طپش بود روزي که چرخ از هول محشر در کشش بود روزي که هستي جامهي وحشت به بر داشت روزي که خورشيد آتش خون در جگر داشت روزي که غوغا بود و غرش بود و آوار آن روز سيلي بود و مادر بود و ديوار آن روز عمر باغبان […]
رسانده است به لبهاي شيعيان، جــانها

رسانده است به لبهاي شيعيان، جــانها تني که دوخته شد بر کــفن، ز پيکان ها گهي ز بارش اشک و گهي ز بـارش تير سفينه اي است گـــرفتار بين طوفان ها به روي دست عزيزان خـود شود تشييع تني نجيب تــــر از گل به زير باران ها به دامـن کفنش گرچه گل ز خون روئيد […]
اي از رخت گشـــاد ره چـــاره هاي من

اي از رخت گشـــاد ره چـــاره هاي من هم خـــــاطرات بالــش گهواره هاي من هر زهر داد خــــصم به من چاره جستمش اين بــــــار بسته راه همه چاره هاي من دارم وصيتي بــه تو اي مـــــاه روي تو رويــــــاي آسمانـــــي نظاره هاي من گر خصم دوخت بر کفنم تير و خون چکيد هرگز مجوي خصمي […]