زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم

زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم خون گشت قلب لعل و دل سنگ خاره هم بر سر زدند از الم زاده ی بتول تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم بستند راه مهلت او از چهار سو تنها نه راه مهلت او راه چاره هم کردند قتل عام […]
پس سرخ شد عمامه ی آن سيّد جليل

پس سرخ شد عمامه ی آن سيّد جليل تيغ آن چنان زدند كه لرزيد، جبرئيل زينب به فكر آن كه يتيمان اهل بيت چون بگذرند از بر آن تشنه لب قتيل زينب بگو كه با خودش آيينه آورد بوي بهشت مي دهد اين كشتة جميل راوي نوشت: پيش تر از كاروان شام […]
چون صبا دید به صحرا، بدن بی کفنش

چون صبا دید به صحرا، بدن بی کفنش خاك می ریخت به جاي کفنش بر بدنش چون که از مرکب خود، شاه به گودال افتاد حمدِ یزدان به لبش بود و شَفاعت سخنش آخرین بار که شه، جانب میدان میرفت خواهرش داد به او، کهنه ترین پیرهنش من چه گویم؟ چه شد […]
کیست این کشته که جان همه قربان تنش

کیست این کشته که جان همه قربان تنش! خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده آیه آیه شده چون صفحه ی قرآن، بدنش چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم پنجه ی قاتل و گیسوی شکن در شکنش او که با هر نفسش، […]
شهید عشق که بگذشته از سر بدنش

شهید عشق که بگذشته از سر بدنش عدوی تنگ نظر جامه میبرد ز تنش تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنان چه حاجت است؟ دگر، ای فلک! به پیرهنش سری که پیشکش راه دوست گشته، چه باک؟ که دشمنش بزند چوب، بر لب و دهنش شهی که ملک سلیمان […]
لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش

لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش مگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش که گفت از تن او خصم برکشید لباس؟ لباس کی بود او را که پاره شد، بدنش؟ نه، جسم یوسف زهرا، چنان لگد کوب است کزو […]
ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ

ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﮔﻮﯾﻢ ﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﺮﺵ ﯾﺎ ﺯ ﭘﯿﮑﺮﺵ؟ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺳﺮﺵ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺷﻤﺮ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺯﯾﻨﺐ غم دیده، ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻭ، ﮐﺮﺩ ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺭه ﺯ ﺿﺮﺏ ﺳُﻢ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﺮﺵ ﺑﺎ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺤﺒﺖ […]
خونی که شد روان ز تن پُر جراحتش

خونی که شد روان ز تن پُر جراحتش امروز نافه گشته، ببویید تربتش این خاک مُشک بو ز جگرهای سوخته است کز تشنگی گداخت ز اصحاب و عترتش سیبی که گشته بود نصیبش ز باغ خُلد از بوی، ره نمای جهان شد به ساحتش گویند در خُتا ز جگر، مُشک می کنند […]
روزي که شد به نيزه، سر آن بزرگوار

روزي که شد به نيزه، سر آن بزرگوار خورشيد، سر برهنه برآمد ز کوهسار موجي به جنبش آمد و برخاست کوه ابري به بارش آمد و بگريست زار زار گفتي تمام زلزله شد، خاک مطمئن گفتي فتاد از حرکت، چرخ بي قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پير افتاد […]
چون نوبت قتال به سلطان دین رسید

چون نوبت قتال به سلطان دین رسید افغان اهل بیت ، به عرش برین رسید غوغای “الوداع” و هیاهوی “الفراق“ از چار سوی ، بر فلک هفتمین رسید چون هیچ کس نبود که گیرد رکاب او بر کف رکاب ، خواهر وی ، دل غمین رسید پس حلقِ خشک و چِشم تر و […]
کلیم اگر دعا کند، بی تو دعا نمی شود

کلیم اگر دعا کند، بی تو دعا نمی شود مسیح اگر دوا دهد، بی تو دوا نمی شود اگر جدائی اوفتد، میان جسم و جان من قسم به جان تو! دلم از تو جدا نمی شود گریه اگر کنم همی، بهر تو گریه می کنم ورنه زدیده ام عبث، اشک رها نمی شود […]
ترسم دمی که پرسش اين ماجرا شود

ترسم دمی که پرسش اين ماجرا شود دامان رحمت از کف مردم، رها شود ترسم که در شفاعت امت به روز حشر خاموش ازين گناه، لب انبيا شود آه از دمی! که سرور لب تشنگان، حسين سرگرم شکوه، با سر از تن جدا شود فرياد از آن زمان که ز بيداد کوفيان هنگام دادخواهی “خيرالنسا” […]
عنقاي قاف را هوس آشيانه بود

عنقاي قاف را هوس آشيانه بود غوغاي نينوا همه در ره بهانه بود جايي كه خورده بود مي، آنجا نهاد سر دردي كشي كه مست شراب شبانه بود يكباره سوخت زآتش غيرت، هواي عشق موهوم پرده اي اگر اندر ميانه بود در يك طبق به جلوهء جانان نثار كرد هر در شاهوار كش اندر خزانه […]
شبـی کـه صـبـح شهادت، در انتظـار تـو بـود

شبـی کـه صـبـح شهادت، در انتظـار تـو بـود جــــــهان ، مسـخّـر روح بـزرگــوار تـو بـود لهیـب تشنـگی ات، روح دشت را می سوخت فـــــرات مـوج زنـان گـرچـه در کـنـار تو بود به رزم، قـصـد فـنـای جهـان گـرت می بود نـه آسمـــان ، نـه زمیـن، مـردِ کـار زار تو بود اگـر شـجـاعـت و […]