اسماعیلیان و مخالفانشان

سیر تطور فرقه اسماعیلیه و انشعابات درونى آن, راهگشاى مطالعه مناسبات اسماعیلیان با مخالفان است. اوج این مناسبات در قرن پنجم و ششم هجرى که مصادف با جنگ هاى صلیبى است تعریف مى شود.
دشمنى تشیع با این فرقه بیشتر در چارچوب اعتقادى قابل بررسى است, اما مناسبات خصمانه جریان عمومى اهل سنت با آن ها علاوه بر توجیه مکتبى و اعتقادى, بیشتر در بستر سیاسى قابل تإمل است و این بدان علت است که دو جریان فراگیر حامى اهل سنت یعنى ((خلافت عباسى)) و ((سلطنت سلجوقى)) از دو سو تهدید مى شوند: یکى دولت ریشه دار و مقتدر مستعلوى مصر و دیگرى دولت سیاسى و نظامى الموت; اولى رقیب عباسیان در خلافت بوده و دومى بر هم زننده کیان سلجوقى در چند دهه.
موضع گیرى اسماعیلیان نزارى نسبت به جنگ صلیب هم در این رهگذر شکل مى گرفت. نزاریان شام به عنوان یک اقلیت سیاسى نظامى براى حفظ موقعیت خود در منطقه, مناسبات خود را با طرفین صلیبى و سلجوقى تعریف مى کردند.

فتنه نجد

در منابع روایی و تاریخی شیعه و اهل سنّت،[1] روایات متعددی درباره پیش بینی های پیامبر اکرم (ص) به طور صریح یا ضمنی درباره بروز فتنه در منطقه نجد نقل شده است که در این نوشته فقط به نقل چند روایت از منابع اهل سنّت بسنده می شود.

محمد بن عبدالوهاب و مخالفان نجدی معاصر او

برآمدن محمد بن عبدالوهاب در نجد واکنش های گسترده ای در پی داشت. نگرش‌های متفاوت به بنیادهای فکری و رفتاری او، پرسش های فراوانی را در ذهن ها برانگیخت؛ مانند وهابیت چیست؟ اعتراض او به کدامین گفتار و رفتار مسلمانان است؟ آموزه های اصلی آن کدام است؟ نتایج سیاسی ـ اجتماعی وهابیت به سود چه کسانی تمام می شود؟ رویکرد اندیشمندان اهل سنّت به آموزه های وهابیت و ارزش گذاری آن چگونه است؟ این نوشتار در صدد پاسخ به برخی از پرسش هاست و بستری را برای بحثی روشن در این زمینه فراهم می آورد.