حرف اوّل

تازه آمده بودند. می‌خواست ازشان بازدید کند. رفت سراغ نفر اوّل. فانسقه‌اش را کشید. گفت: «خیلی شُله، فانسقه‌رو همچین باید محکم ببندی که دست توش جا نشه.» نفر بعدی لباسش مرتب نبود. دیگری پایین شلوارش را خوب گِتر نکرده بود. طوری محکم و باهیبت تذکر می‌داد که طرفش حسابی هول می‌کرد. توی صف‌های دیگر جنب […]