تا خط تثبیت نشود، نمی‌روم!

با حمله‌ی بچّه‌ها خط شکسته شد. اگرچه به خاطر خیانت جاسوسان عده‌ی زیاد شهید شدند، ولی نیروهای گردان ما آن‌طور عمل کردند که از یک گردان خط شکن انتظار می‌رفت. هر وقت به یاد می‌آورم که چطور خالصانه و عاشقانه جلو می‌رفتند، از خودم می‌پرسم: «آیا باز هم می‌توانم با چنین مردان و انسان‌های عاشقی […]

حریم خلوت با خدا

پس از ساعت 12 شب دگیر کسی او را در چادر نمی‌دید. او می‌رفت تا نماز شبش را بخواند. کنار در چادر می‌خوابید تا بتواند بدون سر و صدا از جایش بلند شود و به میعادگاهش برود. اصلاً  دوست نداشت کسی او را در حال نماز شب خواندن ببیند. چون می‌ترسید ریا شود و چون […]

خاک بر سر من!

یادم هست که قبل از عملیات «شهید بینا» که احساس کرده بود وقت شهادت پایدار نزدیک است، ضبط صوت کوچکی تهیه کرده بود و با هزار احتیاط به سراغش رفت تا صدایش را ضبط کند و از او خواهش کرده بود که خواسته‌اش را بپذیرد و فقط چند دقیقه صحبت کند تا صدایش ضبط شود […]