امروز نوبت به ظرفشویی اوست

آن روز آقا مجید به اصطلاح بچه بسیجیها شهردار بود. مسئول بود که هم غذا توزیع کند و هم سفره را جمع کند و ظرفها را بشوید و… در دفتر فرماندهی حضور داشتم که دو نفر نظامی آمدند و گفتند: «با برادر بقایی کار داریم.» گفتم: «صبر کن تا صدایش بزنم.» رفتم و به آقا […]
نیاز به محافظ ندارم

هیچگاه در صدد سوء استفادههای شخصی از مقام خود برنیامد و حتی اجازه نداد تا در دوران ترکتازی تروریسم، برای او محافظی تعیین شود. برادر امیر کعبی که مدت 4 روز جهت محافظت همراه ایشان بوده، میگوید: «وقتی به او اطلاع دادم که میخواهم محافظ او شوم، مجید پرسید محافظ برای چه؟» من گفتم: «شما […]
نظم و سلیقه

او همواره بچّهها را به نظم و تقوی توصیه مینمود تا کلام مولی علی (علیه السّلام) را به عنوان سرخط کارهای روزمرهاش پی بگیرد. «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ.» نظم و انضباط مجید، میزانی شده بود برای تنظیم و ترتیب کارهای بچّهها. از تمیز بودن لباس و معطر بودنش تا قرآن خواندن و اقامه […]