تاثير قرآن در انديشه امام علي عليه السلام

(و ان الكتاب لمعى مافارقته مذ صحبته.)1
كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن همنشين شدم از آن جدا نشدم.
جمله كوتاه اما پرمعناى فوق, بيانگر پيوند ژرف و استوار امام على(ع) با قرآن است. پيوندى كه نه تنها بر عمل و رفتار امام كه بر ساحتهاى احساس و عاطفه و فكر و انديشه او نيز سايه افكنده است. امام در حقيقت نمونه كامل كسى است كه خود در توصيف او فرمود:
(قد أمكن الكتاب من زمامه, فهو قائده و امامه, يحلّ حيث حلّ ثقله, و ينزل حيث كان منزله.)2
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بارگشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.
در اين نوشتار در پى بررسى تمام ابعاد اين ارتباط و پيوستگى نيستيم, كه فرصت بيشتر و توان فزون ترى مى طلبد, بلكه سعى ما براين است تا اندكى زواياى اين پيوند را در بعد فكرى و نظرى جست وجو كنيم و به اجمال و اختصار از چگونگى آن سخن بگوييم, با اين اميد كه توانسته باشيم گوشه اى از تأثير قرآن بر فكر و انديشه امام على(ع) و شكل گيرى شخصيت فكرى آن امام در پرتو قرآن را نمايانده باشيم.
گفتمان امامت پيرامون غديردركلام الهي (قسمت دوم)

اشاره:
“فَبَشِّرْ عِبَادِي * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ” متن ذيل دومين بخش از مناظره “حق شناس” (برادر شيعه) و “حق جو” (برادر اهل سنت) پيرامون ولايت اميرالمؤمنين(ع) و آيات مربوط به حماسه غدير خم است كه تقديم ميشود
حق شناس: اكنون دربارة آياتي ديگر به بحث و مناظره مينشينيم: “يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ”1 و “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و…”2 لطفاً تفسير آيات فوق را ارائه فرماييد. و شأن نزول آن را بيان داريد.
حقجو: “هان اي پيامبر! آنچه را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن- كه اگر نكني، تبليغ رسالت نكردهاي؟” يعني، شرط رسالت اين نيست كه در اين صورت كوتاهي نمايي! “… خدا تورا از (شرّ) مردمان حفظ ميكند… “.
به پيغمبر قوت قلب ميبخشد كه هيچ آسيبي متوجه او و نهضتش نخواهد شد، و مسلّماً، موضوع، محتاج جسارت عظيمي بوده كه شخصي از گوشة عربستان ـ پس از روشن ساختن موضع خود در برابر اهل كتاب داخلي ـ جهان اهل كتاب را اين چنين مخاطب قرار دهد. خصوصاً آن كه ميدانيم در آن دوران مسيحيان (روم شرقي) لشكري تدارك ديده و از ناحية “تبوك” قصد حمله داشتند. “…همانا خدا كافران را هدايت نخواهد كرد”.
يعني، نه تنها خداوند تو را ـ اي پيامبر!ـ از شرّ حملات آنها حفظ ميكند، بلكه معاندان راه حق (آنان كه اسماً اهل كتابند ولي چيزي جز كفر در دل ندارند) را نيز به هيچ راه صلاحي رهنمون نخواهد شد. سپس مجدداً تأكيد مي نمايد كه: “بگو: اهل كتاب! بر هيچ پايه (و ارزشي) نباشيد، مگر به تورات و انجيل ـ و آنچه از پروردگارتان به شما نازل شده عمل كنيد!”، اين اصرار عجيب كه افراد، مدعي هر اعتقادي كه هستند، به اعتقاد خود عمل كنند، از خصوصيات اسلام است و در هيچ مكتبي نيست. هرگز كمونيستها به سرمايهداران نميگويند، حال كه كمونيست نيستند، لاأقل اصول سرمايهداري خود را محترم شمريد! و غير مسلمانان، مسلمانان را تشويق نميكنند تا قرآن خود را محترم دارند، بلكه اصرار ميورزند، به هر وسيلة ممكن آنها را نسبت به كتابشان بدبين سازند! و…(آري) هر آنچه از پروردگارت بر تو نازل گشته، سركشي و عناد بسياري از ايشان را بيافزايد ـ و تو افسوس ستم پيشگان را مخور”.
آيه جنبة پيشبيني دارد، ميفرمايد، مسلماً چنين بيپروا با اهل كتاب سخن گفتن و روشن و صريح انحرافاتشان را تذكر دادن، بيعكسالعمل نيست و سركشي و عناد فراوان از آنها خواهي ديد! ولي ناراحت مباش و غممخور ـ كه چرا اين مردم سخن حق را نميشنوند!
متأسفانه آنچه كردار بشر را ميسازد، اكثراً، تفكر و انصاف نيست، بلكه تعصّب و عداوتي است كه بابستگيهاي مادي توأم گشته است. سعي اديان اين است كه روحية انصاف را در انسان تقويت كرده، نيروي انديشة او را از اسارت تعصب و عادات رها سازند. و هم اينجاست كه شيطان وارد شده، با طرح مسائل مادي و نفساني، انديشه را در حجاب نفس ميبرد. بنابراين غصه خوردن بر احوال كساني كه در حكومت نفس رفتهاند و نميخواهند هيچ منطقي را بپذيرند، خود آزاري بينتيجه است و خدا نميخواهد اوقات پيامبران و مؤمنان با چنين غمهايي پر شود.