مشورت پيامبر

چرا پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) با علمى كه داشت، در جنگ خندق با مسلمانان مشورت كرد؟
نقد دیدگاه مستشرقان درباره جنگهای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم

اهداف پیامبر اکرم(ص) از غزوات و سرایا مسئله ای است که مورد توجه مستشرقان قرار گرفته و آثار زیادی را درباره آن خلق کرده اند. اکثر مستشرقان اهداف جنگ های پیامبر اکرم(ص) را مادّی و در راستای جنگ ها، غارت های بدوی و سلطه سیاسی و اقتصادی پیامبر بر دیگران می دانند. این نوشتار، پس از گزارش طبقه بندی شده دیدگاه مستشرقان، دیدگاه آنان را از منظر قرآن کریم به عنوان نقشه راه پیامبراعظم(ص) بررسی کرده و سه دلیل برای دفاعی بودن قانون جهاد در اسلام ارایه کرده است و ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با تعالیم قرآن را به اثبات رسانده است. این سه دلیل عبارت است از: محدود شدن تقویت نیروهای نظامی و امکانات جنگی به دفاع از کیان اسلام و مسلمانان؛ مقید شدن دستور جهاد به کفار محارب و معاند و وجوب همزیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب و مشرکان غیر معاند.
تبوك : آخرين غزوه پيامبر(صلى الله عليه وآله)، حركت نظامى مسلمانان بر ضد روميان

سرزمين تبوك كه بطليموس آن را «تابوا» خوانده[1]، در شمالى ترين نقطه شبه جزيره عربستان و بين منطقه وادى
القرى ـ در 6 منزلى مدينه ـ و منطقه شام و بين دو كوه حِسْمى در غرب و شَرَوْرَى در شرق واقع است[2]، چنان كه برخى آن را جزو منطقه حجاز[3] و گروهى آن را بخشى از قلمرو شام[4] مى دانند. فاصله تبوك تامدينه را 90 فرسخ و به تعبيرى 12 منزل و فاصله آن را تا دمشق 11 منزل مى دانند[5]، از اين رو بايد تبوك را در ميانه راه مدينه به دمشق دانست.
سرزمين حِجْر كه مسكن قوم ثمود بود، در جنوب تبوك، و مَدْين كه اصحاب ايكه، يعنى قوم حضرت شعيب(عليه السلام) در آن بودند، در موازات تبوك قرار دارند.[6] البته برخى تبوك را همان مدين مى دانند. ياقوت اين نظر را ضعيف مى شمارد.[7] تبوك محل اسكان اعراب قحطانى ـ اعراب جنوبى ـ و مسيحى بنى عُذره ـ از زيرمجموعه هاى قضاعه ـ بود.[8]
در منابع اسلامى آمده كه نام تبوك برگرفته از نام بركه آبى در آن منطقه است، چنان كه منابع لغوى نيز همين انتساب را منشأ نامگذارى غزوه تبوك به اين نام دانسته اند.[9]
بدر صغرا: از غزوههاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله و سلم )

از اين غزوه به نامهاى بَدْرِ المَوْعِد[1]، بدرالآخره[2]، بدرالثالثه[3] و بدر صُغرى[4] ياد شده است.
برحسب بعضى از نقلها آيات 171 ـ 175 آل عمران/3 و 84 و 104 نساء/4 درباره اين غزوه نازل شده است.
ابوسفيان پس از نبرد اُحد قرار اين غزوه را در منطقه بدر الصَفْراء نهاد[5] تا شكست غزوه بدر كبرى را در آنجا جبران كند.[6]صفراء بخشى از منطقه بدر در مسير اصلى مكه به مدينه بود كه با مدينه فاصله كمترى داشت و در سال يك بار بازارى 8 روزه در آن برپا مى شد.[7]
بدر / غزوه

بدر نام سه غزوه در صدر اسلام است: بدر اولى يا غزوه سَفَوان، بدر كبرى يا بدر القتال و بدر الموعد؛ ولى اگر به صورت مطلق به كار رود، مورد دوم منظور است. غزوه بدر، نخستين و مهم ترين جنگ ميان مسلمانان و كافران قريش است كه خداوند در قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدر» (آل عمران/3، 123) و با عنايتى خاص آن را به طور گسترده در سوره هايى مانند انفال و آل عمران آورده و نكاتى را درباره آن بيان كرده كه كمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است. ابن اسحاق و واقدى نيز آيات مربوط به جنگ بدر را كه بيشتر در سوره انفال است، آورده و به تفسير آنها پرداخته اند.[1]
قرآن روز بدر را «يَومَ الفُرقانِ» (انفال/8 ،41) يعنى روز جدايى حق از باطل ناميده[2] و آن را آيتى براى مردم دانسته است:«قَد كانَ لَكُم ءايَةٌ فى فِئَتَينِ التَقَتا فِئَةٌ تُقـتِلُ فى سَبيلِ اللّهِ واُخرى كافِرَةٌ» .[3] (آل عمران/3، 13) خداوند در اين جنگ به وضوح وعده پيروزى دين خود بر مشركان و قطع ريشه كافران را به رسولش داده است: «ويُريدُ اللّهُ اَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمـتِهِ و يَقطَعَ دابِرَ الكـفِرين = و خدا مى خواست حق [= اسلام] را با كلمات خويش ثابت و كافران را ريشه كن كند. (انفال/8 ،7)
منطقه بدر جايگاهى براى گرد همايى اعراب به شمار مى رفت و بازار آن هر سال از آغاز ماه ذيقعده به مدت 8 روز بر پا مى شد. هم اكنون منطقه بدر به شهرى در 155 كيلومترى مدينه تبديل شده كه فاصله اى در حدود 310 كيلومتر با مكه و حدود 45 كيلومتر با ساحل درياى سرخ دارد.[4]
اُحُد/غزوه: نبردى ميان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد

غزوه اُحُد، دهمين[1] و به قولى، نهمين[2] غزوه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود كه روز هفتم[3] يا نيمه[4] شوّال سال سوم هجرت، به وقوع پيوست. اين غزوه، از آن جهت به اين نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتّفاق افتاد.
احزاب / غزوه

احزاب يكى از سه جنگ بزرگ مشركان (بدر، اُحُد، خندق) برضدّ مسلمانان بود كه بهسبب حضور شمارى از قبايل مهم و معتبر منطقه در اين نبرد، «احزاب» نام گرفت و از آن رو كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان براى مبارزه با آنان در مناطق حساس مدينه خندق كندند، به «خندق» نيز شهرت يافت. خندق واژهاى فارسى است كه به زبان عربى وارد شده است.[1] برخى آن را معرّب «كَنْده» و بهمعناى كانال پيرامون ديوار شهر مىدانند.[2]
در متون دينى و تاريخى از اين جنگ به هر دو نام يادشده است;[3] هرچند، در مواردى، اولى بر دومى رجحان يافته است. اين پيكار نزد مسلمانان چنان اهميت داشت كه سال وقوع آن را «عامالاحزاب» ناميدند و بعدها سورهاى از قرآن نيز بدان ناميده (سوره 33) و شمارى از آيات قرآن ازجمله آيات 9ـ27 همين سوره و نيز آيات214 بقره/2، 26ـ27 آلعمران/3 و 62ـ64 نور/24 درباره آن نازل گرديد.[4] اهميت اين نبرد بدان جهت است كه دشمن با آنكه همه توان خود را بهكار بسته بود، شكست خورد و براى هميشه توانايى خويش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد; چنانكه پيامبر(صلى الله عليه وآله)پس از شكست دشمن فرمود: «الان نغزوهم و لايغزوننا[5]= از اين پس ما به آنان حمله مىبريم نه آنان به ما».
در سال، ماه و روز نبرد احزاب اختلاف است; برخى آن را در شوال سال چهارم هجرى، يك سال پس از غزوه اُحُد دانستهاند.[6] اين قول را به موسىبن عقبه و ديگران منسوب مىدانند.[7] بخارى در تأييد اين رأى از ابنعمر نقل كرده است كه من در نبرد احد چون 14 ساله بودم اجازه شركت نيافتم; اما در خندق كه 15 ساله شدم ازطرف پيامبر(صلى الله عليه وآله)اجازه يافتم.[8] ابنحبيب نيز خندق را يك سال پس از احد مىداند.[9] وى پنجشنبه دهم شوال را آغاز جنگ و شنبه اول ذىقعده را پايان آن ذكر مىكند.[10] برخى پژوهش گران معاصر اين رأى را ترجيح دادهاند.[11]
ديگر مورخان، زمان نبرد را دو سال پس از احد و در سال پنجم هجرت مىدانند;[12] چنانكه ابنسلاّم با نقل سخنى از ابنعمر كه من در احد سيزده ساله بودم كه پيامبر حضور مرا نپذيرفت; ولى در خندق، در 15 سالگى شركت جستم، بر اين قول صحه مىگذارد;[13] هر چند برخى، آن را در ماه شوال[14] و برخى ديگر در شنبه هشتم ذىقعده ذكر مىكنند.[15]بيهقى نيز اين واقعه را در سال پنجم هجرى و يعقوبى زمان آن را 55 ماه پس از هجرت گزارش كرده است.[16] با توجه به قراين و منابع، اين ديدگاه كه مشهورتر است، صحيحتر بهنظر مىرسد; چنانكه ابنكثير آن را ترجيح دادهاست.[17]
غزوه بنی نضیر

قسمت سوم: اموال بنی نضیر
غزوه بنی نضیر از جمله غزواتی بود که بدون درگیری شکل گرفت. چراکه یهودیان بنی نضیر از سپاه اسلام هراسان شده و سپس قلعههای خود را ترک گزیدند. بنابرین میبایست همه غنائم، از آن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشد. هرچند که رحمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله سبب شد تا بخشی از اموالشان را به اصحاب خویش عطا کنند. در این میان عثمان از سر سودجویی با علی علیهالسلام پیمانی میبندد که بعد، آن را به ضرر خود میبیند و از پرداخت حق امیرالمؤمنین علیهالسلام طفره میرود. اینجا بود که وحی به کمک علی علیهالسلام میآید و حق ایشان را از عثمان باز میستاند. این نگاره برگرفته شده از تحقیق علامه سید جعفر مرتضی عاملی در این موضوع است. تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو.
غزوه بنی نضیر

قسمت دوم: ابوبکر فرمانده لشکر!
فضیلت سازیهای دشمنان اهل بیت، بسیار فاحشتر از آن است که به نظر میرسد. آنها حتی دست به دامان فضایل امیرالمؤمنین شده و در کثیری از موارد، آنها را به نفع خود تحریف کردهاند. از جمله جعلیات آنها نیز فرماندهی ابوبکر در غزوه بنی نضیر میباشد. فضیلتی که قاطبه مورخین اعم از شیعه و سنی آن را مختص امیرالمؤمنین میدانند. حال این شرذمه قلیل که گویا اصلاً هویت مشخصی در تاریخ اسلام ندارند، برآنند تا بگویند فتح بنی نضیر به دست ابوبکر صورت گرفته است. علامه سید جعفر مرتضی عاملی نیز در کتاب شریف الصحیح من سیرة الامام علی علیهالسلام، مفصلاً بدین نقل تاریخی پاسخ دادهاند. این نگاره اقتباسی از تحقیق ایشان است. تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو.
غزوه بنی نضیر

قسمت اول: علی علیهالسلام؛ فاتح بنی نضیر
نوشتهاند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با یهودیان بنی نضیر پیمان صلح بست و آنها را متعهد ساخته بود تا دست از پا خطا نکنند. وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله دریافت تا آنها مترصد یک موقعیت برای قتلش هستند، برآن شد تا آنها را برای دفع توطئه، از مدینه اخراج کند. اما آنها از این کار سر باز زدند و خواستند در برابر لشکر اسلام بایستند. برای همین پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنها را محاصره کرد و سرانجام آنها را شکست داد. جانفشانی امیرالمؤمنین در مصاف یهودیان پیمان شکن، از جمله وقایع خواندنی تاریخ است که علامه سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرة الامام علی علیهالسلام بدان پرداخته است. متن پیشرو اقتباسی از این نگاره است. تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو.