چون شاه دین،هوای شهادت به سر گرفت

چون شاه دین،هوای شهادت به سر گرفت تاج سعادت از سر خود چرخ برگرفت گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ دست فضا عنان و رکابش، قدرگرفت از سوی آه خیمه نشینان ز شش جهت یک باره هفت خیمه افلاک در گرفت پس رو به قتلگاه ستم دید گان نهاد با […]
نمی گویم،که از سم ستورانش بدن،چون شد

نمی گویم،که از سم ستورانش بدن،چون شد همی گویم،که صحرا پاک از آن تن،غرقه در خون شد نمی گویم،به خرگاهش چه کردند از پس کشتن همی گویم،که دود از خیمه گاهش تا به گردون شد نمی گویم،چه شد وقتی،که او را خاک شد مسکن همی گویم،که یک سر بی سکون،این ربع مسکون شد […]
الحق نماز آن به در بی نیاز کرد

الحق نماز آن به در بی نیاز کرد کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد عشق از شَهِ شهيد بياموز کانچه داشت از جان و دل به درگه جانان نياز کرد ساقی!هر آن چه جام بلا دادی اش به دست دست از برای ساغر دیگر دراز کرد گه در تنور […]
اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شد

اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شد زمین برای همیشه شهید پرور شد زمین برای همیشه به قصد یاری تو تمام پاسخ آن پرسش معطرشد زمین به یمن نفس های عاشقانه ی تو محل رویش دل ها ی دردباور شد چه کیمیا به زمین ریخت حلق پاره ی تو که […]
نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند

نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند نامه بنوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز یا صلات جمعه جمع آیند و قربانش کنند نامه بنوشتند تا سایند سر بر مقدمش یا به وقت جان سپردن سنگ بارانش کنند نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپرند یا […]
برزخم های پیکرت ار اشک مرهم است

برزخم های پیکرت ار اشک مرهم است پس گریه تا به حشر بر آن زخم ها کم است زآن ناوکی که بر دلت آمد زشست کین خون دل از دو دیده ،روانم دمادم است زان تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم […]
روزی چنان؛ به یاد، زمین و زمان نداشت

روزی چنان؛ به یاد، زمین و زمان نداشت جوری ستاره کرد، که خود در گمان نداشت دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟ زیرا که قوّت حرکت؛ آسمان، نداشت گشتند یاوران، همه مقتول و یاوری کَش آورد سمند و بگیرد عنان، نداشت فریاد از آن زمان! که گرفتند، گِرد وی راه برون […]
هنوز دشت بلا خاك مشك بو دارد

هنوز دشت بلا خاك مشك بو دارد كه در كنار جوانان مشك مو دارد هنوز تيره نمايد به كربلا خورشيد كه در كنار هزار آفتاب رو دارد هنوز سلسله دارد ز موج خويش فرات به جرم آن كه حسين آرزوي او دارد هنوز خون گلويش نشسته است از چه؟ ز چشم ماتميان صد هزار جو […]
کلیم عشق منم، طور، کربلای من است

کلیم عشق منم، طور، کربلای من استذبیح عشق منم قتلگه منای من است عصا بدست گرفتن نه در خور جنگی استکنون که پیر شدم ،نیزه ام عصای من است زبهر سلطنت حق،کنم قیام به پاشعار نصر من الله بر لوای من است نوا و نغمه ی (ان لم یکن لکم دین(بینبلند تا به قیامت ز […]
ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ

ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺷﺖ ﻗﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻝ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ٬ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺗﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﺴﺖ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺎﮐﻢ ﺑﻪ ﺩﻫﻦ! ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺷﻪ ،ﺳﭙﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ بریدند ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺳﺮﺵ […]
بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند

بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند در دومین هجای تو نقاشی ام كنند مثل كبوتران شب جمعه ی حرم بگذار در هوایِ تو نقاشی ام كنند مثل كتیبه هایِ قدیم حسینیه در مجلسِ عزای تو نقاشی ام كنند جبریل می شوم سر سجاده ای اگر همسایه ی دعایِ تو نقاشی ام […]
ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست

ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست بر خاست شورشی که فلـک بر زمین نشست از شش جـهت بـلــــنـد شـد آهـــــی که دود آن بـر طـاقِ مـنـظـرِ فـلـکِ هـفـتـمیـن نـشست افـلاک را سـرشـک مصیـبت ز سـر گذشت ایـّـام را غـبــار عـــزا بـر جـبـیـن نـشـسـت آن بـی حـیـا که سیـنـه […]
لبانمان همه خشکند و چشمها چه ترند!

لبانمان همه خشکند و چشمها چه ترند! درون سینهی من شعرها چه شعلهورند! نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشمها به درند چه رفته بر سر آن دستهای آبآور؟ که خیمههای عطشسوز، تشنهی خبرند کجاییاند مگر این سران سرگردان؟ که از تمام شهیدان روزگار، سرند فراز نی ،دو لبت را […]
از زين فتاد و سر به سر خاك بر نهاد

از زين فتاد و سر به سر خاك بر نهاد خاكم به سر چو او به سر خاك سر نهاد هر جا كه سر نهاد بر آن ريگ هاى گرم از تاب رفت و باز به جاى دگر نهاد مرگ برادرش كمرش را شكسته بود برچيد جامه را و به زير كمر نهاد بند از […]