اگر مصیبت علی اصغر بر امام حسین سنگین بود، پس چه طور ایشان فرمودند چون خدا می بیند بر من آسان است؟

زجر آورترین صحنه کربلا آنجاست که امام حسين علیه‌السلام خون علي اصغر علیه‌السلام هوا پاشيدند و فرمودند: «چون از می بیند, پس برمن آسان است»‌ ؛ این درحالی است که در جاي ديگری مي شنويم: اين مصيبت ها بر حضرت سنگين بوده است. برای حل و فصل تعارض به نوشتار زیر مراجعه کنید.

فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی‏

فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی‏ ز آنروز تا به دامن محشر گریستی‏ زاشک ستاره، دیده‏ی گردون تهی شدی‏ بروی بقدر زخم تنش،‏گر گریستی‏ ای کاش چون فلک بدی اعضا، تمام چشم‏! تا بهر نور چشم پیمبر گریستی‏ کشتند و از نشان از مسلمانی، ای دریغ‏! آن را که از غمش، دل کافر […]

شهادت شیر خواره 7

قندوزی گفته است: امّ کلثوم گفت: ای برادرم! سه روز است که فرزندت عبدالله آب ننوشیده است. از این گروه آبی بخواه تا سیرابش کنی. امام، کودک را گرفت و پیش آن قوم برد و فرمود: ای گروه! یاران و عموزادگان و برادران و فرزندانم را کشتید و همین کودک شش ماهه باقی مانده است […]

 شهادت شیر خواره 2

 خوارزمی گوید: … چون امام حسین (ع) مرگ افراد خانواده و فرزندان خود را دید و جز خود او و زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسی نمانده بود، ندا کرد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره‌ی ما از خدا بترسد؟ آیا یاری‌گری هست که با […]

 شهادت شیر خواره 1

سیّد بن طاووس گفته است: چون حسین (ع)، شهادت جوانان و دوستانش را دید، تصمیم گرفت که با خون خویش به نبرد دشمن بپردازد. صدا زد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره‌ی ما از خدا بترسد؟ آیا یاریگری هست که با یاری کردن ما به […]

چه بود؟ جان پدر! حرف تیر در گوشَت

چه بود؟ جان پدر! حرف تیر در گوشَت که زود از جَزع و گریه کرد خاموشت به خیمه چشم به راه است، مادر زارت برای دیدن لبخند غنچه‌ی نوشَت به جای آن که در آغوش مادر آسایی گرفت پیک اجل، ناگهان در آغوشت نهال سبز تو را طاقت نوازش نیست چگونه تیر زند بوسه بر […]

هنوز دیده‌ی مادر به گاهواره‌ی توست

هنوز دیده‌ی مادر به گاهواره‌ی توست به خیمه، منتظر دیدن دوباره‌ی توست به خنده دل بربودی ز مادر، ای اصغر! بیا که شادی مادر به یک اشاره‌ی توست نهاده سر به سر زانوان غم، مادر که پاره‌پاره، دلش، چون گلوی پاره‌ی توست چه پاسخ، اهل حرم را دهم؟ چو می‌پرسند: که این قتیل به خون […]

بگو که یک شبه مردی شدی، برای خودت

بگو که یک شبه مردی شدی، برای خودت و ایستاده‌ای امروز، روی پای خودت نشان بده به همه، چه قیامتی هستی و باز، در پی اثبات ادّعای خودت از آسمانی گهواره، روی خاک بیفت بیفت مثل همه مردها به پای خودت پدر قنوت گرفته تو را برای خدا ولی هنوز تو مشغول «ربّنا»ی خودت که […]

بستند چون به عترت «ختمی مآب»، آب

بستند چون به عترت «ختمی مآب»، آب رفت از زمین به اوج فلک، بانگ آب، آب در حیرتم که خاک نشد از چه ناپدید؟ روزی که خواست زاده‌ی «اُمّ الکتاب»، آب سوز حرارت عطش و سوز آفتاب جا دارد ار روان شود از آفتاب، آب طغیان چو کرد سیل سرشک مخدّرات گفتی روان شده است، […]

به بر گرفت ز گهواره، طفل زارش را

به بر گرفت ز گهواره، طفل زارش را بدید زرد ز تاب عطش، عذارش را نهان به زیر ردا کرد، شد سوی میدان مگر که خصم دهد آب، شیرخوارش را برون زیر ردا کرد و بُرد بر سر دست که کرد ناظر خود، خصم بی‌شمارش را گشود لب به نصیحت، به آن گروه تباه ولی […]