عصمت و دنيا

آيا معصومان علاقه به ماديات نداشته اند، يا اينكه داشته اند؛ ولى بر آن غلبه نموده اند؟

عصمت و اختيار

راز عصمت چيست؟ اگر عصمت پيامبران و امامان، موهبتى الهى است؛ چرا ما مشمول اين عنايت نشديم؟ اگر خدا به ما هم لطف مى نمود و علم خدادادى عنايت مى كرد، ما نيز معصوم مى شديم؟

امّ حبيبه: همسر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم (امّ المؤمنين)

امِّ حبيبه، رَمْلَه (هند)[47] دختر ابوسفيان و از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.[48] به نقلى وى 17 سال پيش از بعثت زاده شد[49]و در سالهاى نخست بعثت همراه شوهرش، عبيدالله بن جَحْش اسدى به اسلام گرويد. در سال پنجم بعثت، در هجرت دوم مسلمانان به حبشه شركت كرد.[50] همسرش در آنجا مرتد شد و به آيين مسيح درگذشت[51]؛ اما امّ حبيبه كه از او جدا شده بود همچنان بر اسلام خود ماند.[52]
نجاشى با دريافت نامه اى از پيامبر در سال ششم[53] يا هفتم هجرى،[54] امّ حبيبه را كه تحت سرپرستى او بود براى رسول خدا خواستگارى كرد و با مهريه فراوانى او را به عقد آن حضرت در آورد و براى او كابين بست.[55] در اينكه چه كسى عهده دار وكالت و اجراى عقد بود گزارشها متفاوت است. بنابه نوشته برخى از آنجا كه پدرش ابوسفيان* كافر بود نجاشىِ* مسلمان امّ حبيبه را به ازدواج پيامبر(صلى الله عليه وآله)درآورد[56]؛ اما قول مشهور حاكى از آن است كه يكى از نزديكان امّ حبيبه به نام خالد بن سعيد[57] يا عثمان بن عَفّان[58] عهده دار اين امر بوده است.
امّ حبيبه از ميان همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)، از لحاظ نسب از همه به آن حضرت نزديك تر و مهرش نيز بيشتر بوده است.[59] ايمان او به پيامبر تا بدانجا بود كه در سال هشتم هجرت وقتى پدرش ابوسفيان براى تجديد و تحكيم پيمان حديبيه به مدينه آمد بر او وارد شد و خواست بنشيند. وى پدر را فردى مشرك و ناپاك خواند و اجازه نداد بر روى فرش رسول خدا بنشيند.[60]
از زندگى امّ حبيبه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آگاهى چندانى وجود ندارد. بنا به گزارشى وى به هنگام محاصره عثمان در سال 35 هجرى در حالى كه بر مركب سوار بود به قصد ملاقات با او پيش آمد و چون از ملاقات وى جلوگيرى شد گفت: وصاياى بنى اميه به عثمان سپرده شده و او قصد دارد عثمان را به ياد آنها بيندازد؛ اما محاصره كنندگان گفته هاى وى را نپذيرفتند.[61] روايتى ديگر حاكى از آن است كه او به عثمان آب رسانيده و حتى بعضى قصد داشته اند عثمان را در هودج او از محاصره برهانند.[62] از نظر برخى وى پس از كشته شدن عثمان پيراهن آغشته به خون وى را همراه نعمان بن بشير نزد برادرش معاويه، به دمشق فرستاد.[63]
امّ حبيبه از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و افرادى چون برادرش معاويه، عُرْوَة بن زبير، دخترش حبيبه و ديگران از او روايت كرده اند.[64] سرانجام وى در سال 42[65] ،44[66] يا 59[67] هجرى در مدينه در گذشت، هر چند برخى از سفر او به دمشق ياد كرده و محل دفن او را نيز همانجا دانسته اند[68] چنان كه در گورستان باب الصغير قبرى به وى منسوب است.[69]

عصمت در قرآن

بحث عصمت دراصول عقايد اسلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار است، چون بدون آن نمي توان يك جهان بيني روشن و بدون نقص ارايه كرد. زيرا در جهان بيني از مبدأ و مقصد عالم و راهي كه براي رسيدن انسان به مقصد وجود دارد، بحث مي شود و بدون عصمت، هرگز راهي «تضمين شده» و مطمئن وجود نخواهد داشت، به اين ترتيب تمام اركان جهان بيني متزلزل خواهد بود. اين گونه است كه در مباحث اعتقادي و به ويژه در بحث راه شناسي و راهنما شناسي، عصمت وسائط و راهنمايان (انبيا، ائمه، فرشتگان) موقعيت خاصي پيدا مي كند.
قرآن كريم، اين موضوع را مورد عنايت قرار داده و گاهي به طور صريح و گاه ضمني و تلويحي مورد بحث قرار داده است. در مقال حاضر، ضمن توجه به تعريف موضوعات و عناوين، تلاش شده است كه در حد امكان به موضوع عصمت از منظر قرآن كريم نگريسته شود و از آنجا كه سنت، يعني سخنان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) به منزله ي شرح و تفسير و تبيين كلام خدا مي باشد، در هر مبحث مواردي از احاديث نيز نقل شده است.
در سراسر نوشتار تصميم و تلاش بر اين بوده است كه بحث ها به شيوه ي كلامي مطرح شود، يعني در هر مورد از دلايل عقلي و نقلي براي اثبات مدعا بهره گرفته شود و سرانجام به شبهات مطروحه پاسخ داده شود.
در ضمن جهت رعايت اختصار و قرآني بودن مباحث، به برخي موضوعات و شبهات پرداخته نشده است.

ادعایی که درست انگاشتند نگاه و نقدی بر مسئله سهو النبی(ص)

حمد و سپاس بی کران ، خدایی را سزاست که آدمی را در برهوت جهل و بی خبری ، به خود وانگذاشت ، و برای راهنمایی وی در نشیب و فراز زندگی ، هدایت گرانی پاک و معصوم گماشت . و برترین درود و سلام الهی ، شایسته رهنمایان راهیافته ای است که با خلوص و امانت ، مسئولیت ابلاغ و تبیین پیام الهی را به عهده گرفته ، به لطف و تایید خداوندی نه در دریافت آن به خطا رفتند ، و نه هنگام ابلاغ آن ، افزایش و کاهشی پدید آوردند .
آدمی را یارای آن نیست که بدون بهره گیری از وحیی معصوم و بی خطا ، ره به سر منزل مقصود برد و طریق هدایت برگزیند . بنابراین ، هم چنان که بدون نبوت ، قافله بشریت به هدفی که از آفرینش او در نظر بوده است نمی رسد ، ابلاغ و تبیین احکام و مقررات الهی توسط رهنمایان غیر معصوم نیز ره به جایی نخواهد برد ، و بلکه خود موجب گمراهی خواهد شد . از این رو هیچ گاه در شرایع الهی مساله نبوت جدای از عصمت نبوده و دینداران نیز به برکت برخورداری از تعالیم پیامبران ، و درک فطری و عقلانی خویش ، نفی عصمت را به معنای انکار نبوت می شمرده اند . ( شریفی ، ص 20)
پاسخ گویی به شبهات مربوط به عصمت انبیاء ضرورت تحقیق در این زمینه را دوچندان نمود و در این تحقیق از گستره نامحدود عصمت انبیاء ، به بررسی عصمت از سهو و نسیان و به طور خاص عصمت پیامبر (ص) از سهو در عبادت ، اکتفا شده است .
ذکر این نکته ضروریست که منبع اصلی این پژوهش لوح فشرده معجم عقایدی می باشد .

عصمت پيامبر (ص) پيش از بعثت

بحثهايى عميق و گسترده‏اى كه پيرامون عصمت پيامبر (ص) پس از بعثت انجام گرفت، پيراستگى او را از خلاف و گناه كاملاً ثابت نمود.
گروهى از بدانديشان كه در صفحه زندگى پيامبر خاتم، نقطه سياهى نجسته‏اند، به فكر افتاده‏اند كه براى او پيش از بعثت نقطه ضعفى جستجو كنند تا شايد بتوانندعصمت او را در تمام دوران عمر متزلزل سازند.
و در اين مورد، آيات پنجگانه‏اى را دستاويز خود قرار داده و به مرام خود استدلال نموده‏اند كه ما در اين جلد مجموع آيات مربوط به عصمت پيامبر را مورد بررسى قرار داديم، ولى شايسته است براى تكميل بحث اين پنج آيه را نيز كه همگى مربوط به زندگى وى پس از بعثت است مطرح نموده و مخالف را خلع سلاح كنيم اينك مجموع اين آيات به ترتيب مطرح مى‏گردند:
آيه يكم: «و وجدك ضالا فهدى» (الضحى – 6).
قرآن در سوره «الضحى» پيامبر (ص) را به عنوان يك فرد «ضال» معرفى مى‏كند و اين معرفى مربوط به دوران كودكى و جوانى او است، آنجا كه مى‏فرمايد:
«الم يجدك يتيماً فاوى و وجدك ضالا فهدى و وجدك عايلا فاغنى» (الضحى آيه‏هاى 6 – 8): «آيا ترا يتيم نيافت و پناه داد وضال يافت و هدايت كرد تهى دست يافت و توانگر نمود.»
پيش داوران، لفظ «ضال» را به معنى گمراه در امور دينى تفسير كرده و آن را معادل «كفر»، «شرك»، و… مى‏دانند و مى‏گويند: پيامبر در مرحله‏اى از عمر بر همين حالت بوده ولى در پرتو نعمت الهى، هدايت يافت و بر هدايت مردم گمارده شد.

لوازم و پیامدهای نظریه «تجربه گرایی وحی»

براساس دیدگاه تجربه دینی، وحی، مواجهه و تجربه‏ای است که پیامبر از سر می‏گذراند، نه این که حقایق و گزاره هایی را از خداوند دریافت کرده باشد. این نظر ابتدا در اروپای مدرن پدید آمد؛ امّا دیری نپایید که مورد پذیرش نواندیشان مسلمان واقع شد و از تحویل (ارجاع) وحی اسلامی به تجربه دینی سخن گفتند.
طبیعی است که هر نظریّه‏ای، مبانی و لوازم خاصّی دارد؛ امّا آن چه در این نوشتار می‏آید، به لوازم و تبعات نظریّه وحی تجربی ناظراست نه ارزیابی و تحلیل اصل نظریّه و مبانی آن. چنان که خواهیم دید، آن چه نواندیشان درباره وحی می‏گویند، با اعتقادات اسلامی تعارض شدیدی دارد.
این نوشتار، با نگاهی اجمالی به دیدگاه‏های نواندیشان دینی درباره وحی اسلامی آغاز می‏شود و در ادامه به برخی از نقد و بررسی‏های لوازم این دیدگاه خواهیم پرداخت. پیامدهایی که تجربه گرایی وحی دارد، عبارت است از:
1 – وحیانی نبودن ساختار قرآن (نفی سرشت زبانی)؛
2 – نفی عصمت پیامبر، و خطا پذیری وحی؛
3 – عدم انقطاع وحی و انکار خاتمیّت؛
4 – نفی جاودانگی، جامعیّت و جهان شمولی دین اسلام؛
5 – شریعت زدایی و نفی جامعیّت فقه و ….

آغاز ماموریت جناب مسلم و ماجرا های پس از آن(بخش سوم)

پس از شهادت جناب مسلم نوبت به شهادت یکی دیگراز بزرگان کوفه یعنی هانی بن عروه رسید شیعه‌ای مخلص، یاری باوفا و باحمیت و کسی که در رکابش چهارهزار سواره و هشت هزار پیاده حرکت می‌کردند، رادر حضور مردم، مردمی سست عنصر و ترسو و بی‌وفا به شهادت رساندند و یک نفر از آن دوازده‌ هزار نفر پا به رکاب، جلو نیامد و به حمایت از هانی برنخاست و برای نجات او قدمی برنداشت تا برگ دیگری از خیانت، بزدلی و بیچارگی را از خود در تاریخ ثبت کنند، سن شریف آن پیرمرد مجاهد در آن موقع نود و چند سال بوده است. ابن زیاد دو پیک را  با نامه ای همراه سرهای مقدس مسلم و هانی برای یزید به شام فرستاد. یزید دستور داد که سرها را بر دروازه‌ی دمشق آویزان کنند و پس از اطلاع از اتفاقات کوفه نامه‌ای برای عبیدالله فرستاد و از او تقدیر و تشکر کرد و او را ستود .امام حسین (ع) در مسیر کوفه و در منزل ثَعلَبِیَّه، از شهادت مسلم و هانی و این‌که در بازار کوفه جسدشان را روی زمین می‌کشیدند، مطلع شد.

آغاز ماموریت جناب مسلم و ماجرا های پس از آن(بخش دوم)

در واکنش به دستگیری هانی بن عروه حضرت مسلم در صدد برآمد تا قصر عبید الله را محاصره کند ابن زیاد به سران و اشراف کوفه که نزد وی بودند دستور داد بروند و اقوام خود را از اطراف مسلم پراکنده کنند و گرنه گردن همه آنها را خواهد زد آنها هم از روی دیوارهای قصر با مردم سخن گفتند و آنها را از عقوبت دولت ترساندند تا آنکه گروه بسیاری از قوم و قیبله آنان صحنه را خالی گذاشتند و مردمی که خود نامه نوشته بودند در میدان عمل و لحظات سرنوشت ساز در جبهه مخالف قرار گرفتند و اتحاد خود را بر هم زدند  ،خیانت سران قبایل و افراد با نفوذ کوفه وتهدیدهای توخالی مزدوران ابن زیاد اثر خود را گذاشت و سبب پراکندگی مردم از اطراف حضرت مسلم شدآن جناب به خانه ای پناه برد اما عاقبت توسط ماموران ابن زیاد محاصره شدو پس از نبردفراوان در حالی که زخم های فراوان بر تن داشت دستگیر گردید، وی در همان حال از یکی از لشگریان خواست تا پیکی به سوی امام حسین (ع) بفرستد و جریان اسارت خود و قصه بی وفایی و پیمان شکنی کوفیان را برای حضرت باز گوید و او را از آمدن به کوفه منع نماید  .به دستور ابن زیاد حضرت مسلم  را بالای دار الاماره برده و در برابر چشمان مردمی که بیرون قصر جمع شده بودند گردن زدند و بدنش را به پایین قصر انداختند شهادت وی درنهم ذیحجه روز عرفه سال شصت هجری  بود .

آغاز مأموریت جناب مسلم و ماجراهای پس از آن(بخش اول)

جناب مسلم درروز پنجم شوال وارد شهر کوفه شد شهری حادثه خیز با گرایش و افکار مختلف و به خانه مختارثقفی رفت . با جمع شدن شیعیان کوفه حضرت مسلم نامه امام را برای آنان خواند ودر نخستین وهله پس از ورود به کوفه ،به گرفتن بیعت از مردم پرداخت و 27 روز قبل از شهادتش در نامه ای به امام حسین (ع) در مکه خبر از بیعت مردم داد. خیلی زود خبرآمدن جناب مسلم به کوفه  توسط جاسوسان یزید منتشر شد ،اولین اقدام یزید در واکنش به این جریان ،نصب عبید الله بن زیاد به امارت کوفه و بصره بود ،ابن زیاد با ایجاد جو رعب و وحشت ، تهدید روسا و بزرگا ن و سر شناسان شهربه تضعیف فعالیت های حضرت مسلم و از جنب و جوش افتادن نهضتی که با استقبال پرشورمردم در حال گسترش بود،پرداخت. او برای خنثی کردن فعالیت های حضرت مسلم و شکست دادنش دو نقشه کلی داشت : نخست تهدید سران شهر و چهره های با نفوذ،دوم تعقیب و جست وجوی حضرت مسلم و طرفدارانش که در هر دو مورد موفقیت های زیادی هم به دست آورد .،درمدت زمانی که حضرت مسلم درمنزل یکی از بزرگان کوفه اقامت داشت ،طرح پیشنهاد ترور ابن زیاد را به دلیل رعایت مسائل اخلاقی که از ویژگی های برجسته اهل بیت (ع) و پیروان آنان بودنپذیرفت و مجبور شد محل اقامت خود را به دلایل امنیتی تغییر دهد .

انتخاب مسلم بن عقیل برای اعزام به کوفه

امام حسین (ع) برای آزمودن صداقت مردم و بررسی شرایط و اوضاع کوفه نیاز داشت تا سفیری را به کوفه بفرستد لذا شخص مورد اعتماد و امین خود حضرت مسلم بن عقیل را انتخاب کرد و به عنوان نماینده خود به همراه نامه ای و به اتفاق  سه نفر دیگر به کوفه فرستاد و او را به تقوای الهی و کتمان ماموریت خود و مدارا فرمان داد و بدینگونه ماموریت حساس حضرت مسلم آغاز شد.

نامه‌نگاری اهل کوفه به امام حسین علیه السلام

وقتی شیعیان کوفه از مرگ معاویه مطلع شدند ،  در نامه ای برای امام حسین (ع) که توسط دو نفر فرستاده و آنها هم روز دهم ماه رمضان خدمت امام رسیدند خبر از بیعت خود داده و حضرت را به سوی کوفه دعوت کردند ، در طی دو روز بعد هم با ارسال150 نامه دیگر و دو روز دیگر هم نامه هایی مبنی بر رسیدن میوه ها و سرسبزی بستان ها فرستادند و براعلام بیعت خود پافشاری کردند  ،حالا دیگر امام (ع)  از یک سو با  رد بیعت ناخواسته و تحمیلی با یزید و مهاجرت از موطن خود تحت فشار بنی امیه قرار داشت و از سوی دیگر هم باید به نامه های کوفیان پاسخ روشنی می داد .

ديدارهای شخصيت‌ها با امام حسين علیه السلام و ديدگاه‌های آن‌ها

سایر اقدامات امام حسین (ع) در مدت اقامت درمکه ،دیدار با تعدادی از شخصیت ها و بزرگان حاضر در آن شهر بود که نظر همه آنها در باره رفتن امام به سوی عراق منفی بود جز ابن زبیر که در فکر خلافت بود ووجود امام (ع)درمکه مانع توجه مردم به وی می شد، ابن عباس پسر عموی حضرت پیوسته ایشان را از رفتن نهی می کرد زیرا از فریب و مکر کوفیان بر جان اومی ترسید وازوی می خواست به جای عراق به یمن برود که سرزمین پهناوری است و شیعیان زیادی دارد اما امام حسین (ع) نپذیرفت دیدار بعدی ایشان با محمد حنفیه بود که به مکه آمده بود که حضرت در آن دیدارخبر از شهادت خود و اسارت اهل بیتش داد  شخصیت بعدی عبد الرحمن بود که به حضرت فرمود به شهری می روی که کارگزاران یزید در آن هستند و چون بیت المال در دستشان هست و مردم هم بنده درهم و دینارند علیرغم اعلام یاری با شما پیکار خواهند کرد ،البته افراد دیگری هم خدمت حضرت رسیدند تا مانع رفتن ایشان به کوفه بشوند .