وظیفه

خیلی میرفت قم، زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) و جمکران. - »این همه وسیله در اختیار شماست، چرا با اتوبوس میروید؟» - «اینها مال بیت المال است!» - »آخر مسئولیت شما مهم است؛ وقتتان عزیز است؛ این همه زحمت میکشید.» - »اولاً: وظیفهی ماست. ثانیاً: «مسئولها» پیش خدا مسئولترند.»[1] تقوای مالی، شهید حسن صوفی، […]
استفادهی شخصی ممنوع!

در یکی از روزهای گرم تابستان 1364، مأموریت داشتم که به روستای «قره بلاغ» بروم. به دو راهی «جلیان» که رسیدم، شهید جاویدی را دیدم که با همسرش در کنار جاده ایستاده و منتظر ماشین هستند. گرما بیداد میکرد و از شدّت گرما، خیس عرق شده بودند. توقف کردم و پس از سلام و احوالپرسی […]
شرمندهام

از بچّهها خداحافظی کردم و آمدم بیرون؛ هنوز چند قدمی از منزل دخترم (همسر شهید) دور نشده بودم که حاجی (دامادم) با موتور سپاه سر رسید. پرسید: «کجا؟» گفتم: «دارم میروم ده.» گفت: «حالا چرا به این زودی؟ چند روز پیش ما میماندید.» گفتم: «خودتان که وضع ما را بهتر میدانید. باید بروم ده، کار […]
سهم ماست

صبح یک روز زمستانی، آقای طاهری تماس گرفت و گفت: «فلانی! فوراً خودت را برسان سپاه که مأموریت داریم.» لباس پوشیدم و به سرعت خود را به سپاه رساندم. دیدم آقای طاهری، دو – سه قرص نان با سه عدد تخم مرغ گرفته و داخل پلاستیک میپیچد. بعد از سلام و احوال پرسی فهمیدم جهت […]
کنسرو ماهی به جای آش

یک شب توفیقی دست داد و حاجی آمد دیدن ما. بچّهها که از آمدن حاجی مطلع شده بودند، یکی یکی به چادر ما آمدند و به اصطلاح جمعمان جمع بود. بعد از اینکه بچّهها به چادرهایشان برگشتند، آمدیم سرِ وقت شام. آن شب، شام آش بود. با خودم فکر کردم بعد از مدّتها که حاجی […]
مرخصی تلفنی

بعد از گذشت 3-2 ماه که در منطقهی عملیّاتی بود و از خانواده به دور، اگر میخواست با آنان تماس تلفنی داشته باشد، از تلفن بیت المال بهره نمیگرفت، به عقب میآمد و با پول شخصی خود، تماس میگرفت و هنگام مرخصی با ماشینهای عبوری و اتوبوس به بهبهان میرفت. تقوای مالی، شهید حبیب الله […]
سهم خودش

ماشینهای اصلاح، ده تا بود. آن زمان این ماشینها حکم کیمیا را داشتند. از این جور چیزها هم زیاد برای تیپ میآمد. من چهار، پنج سال کنار دستش بودم. گاهی توی سختترین مأموریّتهای شناسایی همراهش میرفتم؛ امّا در تمام این مدّت برای دلخوشی هم که شده، نشد یک بار یکی از آن وسایل را برای […]
چرا این کار را کردی؟

یک روز که من تازه از خدمت وظیفه آمده بودم، برای احوالپرسی نزد شهید در محل کارش رفتم. ایشان در آن هنگام، در یک مغازهی قنّادی کار میکردند. خُب علی القاعده وقتی برادر بزرگتر به دیدار برادر کوچکتر میرود، مورد پذیرایی قرار میگیرد. مخصوصاً که محلّ ملاقات، یک مغازهی قنّادی باشد. پس از احوالپرسی و […]
تأثیر غذا در عملیّات

شهید «خرازی» برنامهی غذایی رزمندگان را به رغم اشتغال فراوانی که داشت، از لحاظ پاکی مورد بررسی قرار میداد و از لحاظ مسائل شرعی در تهیهی آن دقّت زیاد به خرج میداد و میگفت: «دقّت کنید غذایی را که به بچّهها میدهید پاک و مطهّر باشد. چون اگر کوچکترین شبههای در آن باشد، در طول […]
کرامت پس از شهادت 3 – بوی خوش

نوروز سال 1365 از راه رسید. مراسم چهلم احمد آقا نزدیک بود. برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا (علیها سلام) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلومینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم. بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به […]
کرامت پس از شهادت 2 – فرزند دو قلو

من هشت سال پیش ازدواج کردم امّا بچّهدار نمیشدم، تا اینکه یک بار به توصیهی بسیجیان قدیمی مسجد به سراغ مزار شهید نیری در بهشت زهرا (علیها السّلام) رفتم. شنیده بودم که نزد خدا خیلی آبرو دارد برای همین گفتم: من اعتقاد دارم شما زندهاید و به خواست خداوند میتوانید گره از کار مردم باز […]
کرامت پس از شهادت 1- دارالشفاء

من تا روزهای آخر همیشه همراه احمد آقا بودم. به یاد دارم یک روز از مریضی مادرم به احمد آقا شکایت کردم. گفتم: هر کاری کردیم مادرم خوب نشده. دکترها جوابش کردن. و بعد گریهام گرفت. احمد نگاه خاصی به چهرهی من انداخت و گفت: ناراحت نباش، مادرت خوب میشه! فردای آن روز مادرم خوب […]
خبر شهادت

سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم. نگران احمد بودم. به بچّهها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیّات پخش میکند. نگرانی من بیشتر شد. ضربان قلب من شدیدتر شده بود. مردم از خبر شروع عملیّات […]
نحوه شهادت

پائیز 64 در عملیّات والفجر 8، گردان سلمان از لشکر 27 محمّد رسول الله (ص) داشت تا مواضع مشخصی را دنبال کند. در ابتدای ستون در حال حرکت بودیم. یک طرف ما باتلاق و طرف دیگر حالت دشت داشت. به سرعت از مسیر جاده در حال حرکت بودیم. در حال رسیدن به خاکریز و سنگرهای […]