دیدار با عبد الله عدوی 2

ابن اعثم گوید: حسین (ع) رفت تا به خزیمیه رسید و فرود آمد و یک شبانه روز آنجا توقّف کرد. سحرگاهان خواهرش زینب نزد او آمد و گفت: برادر! آیا خبر دهم که دیشب چه شنیدم؟ فرمود: چه شنیدی؟ گفت: نیمه شب برای کاری بیرون رفتم. هاتفی را شنیدم که این شعر را میخواند: ای […]