شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام 4

 خوارزمی می‌گوید: آن‌گاه علی اکبر (ع) حمله کرد، در حالی که این‌گونه رجز می‌خواند: من علیّ بن الحسینم. به کعبه سوگند! ما به پیامبر سزاوارتریم. به خدا پسر حرامزاده بر ما حکومت نخواهد کرد. آن‌قدر با نیزه با شما می‌جنگم تا خم شود، با شمشیر با شما می‌ستیزم تا بشکند، ستیز جوانی هاشمی و علوی. […]

شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام 3

 خوارزمی می‌گوید: علی اکبر که مادرش لیلی دختر ابی مروه‌ی ثقفی بود، به میدان رفت. آن هنگام هجده ساله بود. چون حسین (ع) او را دید، چهره به آسمان گرفت و گفت: خدایا شاهد باش! جوانی به سوی این قوم می‌رود که در خلقت و اخلاق و گفتار شبیه‌ترین مردم به پیامبر توست و هرگاه […]

شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام 1

ابن سعد گوید: مردی از شامیان علیّ بن حسین اکبر (ع) را –که مادرش آمنه دختر ابی مروه‌ی ثقفی و مادر او دختر ابو سفیان بود- فراخواند و گفت: تو با خلیفه خویشاوندی داری. اگر می‌خواهی، برایت امان نامه بگیریم و هر جا که دوست داشتی برو. گفت: به خدا قسم خویشاوندی رسول خدا (ص) […]

اسامی سایر شهدا از اصحاب در زیارت ناحیه

 سیّد بن طاووس گوید: شهدای دیگر از اصحاب امام حسین (ع)، تنها نام آنان را که در زیارت ناحیه‌ی مقدّسه آمده است می‌آوریم. نقلی که سیّد بن طاووس دارد و همه‌ی شهدای اصحاب را نام برده است: … سلام بر مسلم بن عوسجه‌ی اسدی، آن که وقتی امام به او اجازه داد برگردد، به آن […]

شهادت اصحاب – جوانی فرزند شهید

خوارزمی گوید: پس از او جوانی که پدرش در میدان شهید شده بود و مادرش با او بود بیرون آمد. مادرش گفت: فرزندم! در مقابل پسر پیامبر مبارزه کن تا شهید شوی. گفت: باشد. بیرون آمد. امام فرمود: پدر این جوان شهید شده، شاید مادرش دوست نداشته باشد که به میدان رود. جوان گفت: ای […]

شهادت اصحاب – عمرو بن جناده

خوارزمی گوید: پس از او عمرو بن جناده به میدان رفت، در حالی که اشعاری می‌خواند با این مضمون: مجال را بر زاده‌ی هند تنگ کن و با تکسواران در درون خانه‌اش او را به تنگنا دچار کن، با مهاجرانی که نیزه‌هایشان از خون کافران رنگین است، روزی در رکاب  پیامبر و امروز از خون […]

شهادت اصحاب -جنادة بن حارث

خوارزمی گوید: پس از او جنادة بن حارث انصاری در حالی که رجز می‌خواند به میدان رفت و جنگید تا آن‌که شهید شد.     ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدِهِ جنادة بن الحرث الأنصاریّ وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا جُنَادَةُ أَنَا ابْنُ الْحَارِثِ            لَسْتُ بِخَوَّارٍ وَ لَا بِناكِثِ عَنْ بَيْعَتِي حَتَّى يَقُومَ وَارِثِي                   مِنْ فَوْقِ شِلْوٍ […]

 شهادت اصحاب – اسلم بن عمرو، غلام امام حسین (ع)

خوارزمی گوید: غلامی ترک که قاری قرآن و آشنا به عربی و از غلامام حسین (ع) بود به میدان رفت و در حالی که این رجز را می‌خواند، به نبرد پرداخت: دریا از ضربت نیزه و شمشیرم به جوش می‌آید و هوا از تیرهایم پر می‌شود. هر گاه تیغم در کفم آشکار شود، دل حسود […]

شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 3

فتال گوید: بریر بن خضیر همدانی به میدان رفت که قاری‌ترین اهل زمانش بود. در حالی که این رجز را می‌خواند: من بریرم و پدرم حضیر است؛ هر که خیری نداشته باشد، خیری در او نیست.      قال الفتال: ثُمَّ بَرَزَ بُرَيْرُ بْنُ خُضَيْرٍ الْهَمْدَانِيُ‏، وَ كَانَ أَقْرَءَ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا […]

شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 2

طبری به نقل از عفیف بن زهیر از حاضران در کربلا روایت می‌کند: یزید بن معقل که از هم‌پیمانان بنی سلمه بود از سپاه عمر سعد بیرون آمد و گفت: ای بریر بن حضیر! دیدی خدا با تو چه کرد؟ گفت: به خدا قسم! خدا با من خوبی کرد و به تو بدی کرد. گفت: […]

شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 1

 ابن صباغ گوید: مردی وارسته و پارسا به نام یزید بن حصین با امام حسین (ع) بود. به امام عرض کرد: ای پسر پیامبر! مرا اجازه بده تا پیش سرکرده‌ی این گروه عمر سعد بروم و درباره‌ی آب با او حرف بزنم. شاید دست (از محاصره‌ی آب) بردارد. امام اجازه داد و فرمود: اختیار با […]

شهادت اصحاب – عمر بن خالد صیداوی

خوارزمی گوید: عمرو بن خالد صیداوی به حضور امام حسین (ع) آمد و گفت: تصمیم گرفته‌ام به یارانم بپیوندم. خوش ندارم که بمانم و تو را تنها و کشته ببینم. امام به او فرمود: برو، ساعتی دیگر ما هم به تو ملحق می‌شویم. رفت و نبردی دلاورانه کرد تا به شهادت رسید.     قال […]

شهادت اصحاب – عابس و شوذب

طبری گوید: عابس بن ابی شبیب شاکری و شوذب، غلام بنی شاکر آمدند. پرسید: شوذب! در دل تصمیم داری چه کنی؟ گفت: چه کنم! همراه تو، در راه دفاع از پسر دختر پیامبر خدا می‌جنگم تا کشته شوم. گفت: همین‌گونه دربارۀ تو گمان بود. پس به جنگ در برابر امام بشتاب تا شهادت تو را […]

شهادت اصحاب – حنظلة بن اسعد شبامی

طبری گوید: حنظلة بن اسعد شبامی آمد و در برابر امام ایستاد و خطاب به سپاه دشمن، آیاتی از قرآن را خواند که هشدار نسبت به نزول عذاب الهی بود: «يَا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ…» و آن‌گاه گفت: ای قوم! آیا حسین را می‌کشید تا عذاب سخت الهی بر شما فرود آید؟ […]