لب خشکیده‌ی من ساحل و این دیده چون دریاست

 لب خشکیده‌ی من ساحل و این دیده چون دریاست میان موج این دریا، جمال دلبرم پیداست قلم، تیر است و جوهر، خون و دفتر، وادی علقم در این دفتر، هماره مشق سقّا، سیّدی مولاست شده فرقم دو تا امّا کلام من، یکی باشد که جان رفت و هنوزم، نام جانان، ذکر این لب‌هاست بیا، مولا! […]

چو دید، تشنه‌ی لب‌های خشک او، دریاست

چو دید، تشنه‌ی لب‌های خشک او، دریاست به آب، خیره شد و ناله‌اش ز دل برخاست که آب! از چه نگردیدی از خجالت، آب؟ تو موج می‌زنی و تشنه، یوسف زهراست ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر ز یک طرف به حرم، بانگ «العطش» برپاست قسم به فاطمه! هرگز تو را […]

در خیمه‌گه نیافت چو درمشک آب، آب

در خیمه‌گه نیافت چو درمشک آب، آب آن گه سکینه کرد به سقّا، خطاب: آب سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب عالم به سیل اشک نشَست آن زمان که گفت سرچشمه‌ی حیات دو عالم به باب، آب اذن نبرد، سرو لب‌تشنگان نداد فرمود با محیط ادب […]

جواب رد دادی، خاندان مادری‌ات را

جواب رد دادی، خاندان مادری‌ات را که آشکار کنی، غیرت برادری‌ات را عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟ فرات منتظر است، اقتدار حیدری‌ات را کسی ندید، که یک لحظه هم بروز ندادی در آن شکوه عقابی، دل کبوتری‌ات را اگرچه کینه‌ی آن قوم، خون پاک تو را ریخت زبان گشود عرب، قصّه‌ی دلاوری‌ات […]

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگی‌اش آب کند، دریا را آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه می‌خواست که مهتاب کند، دریا را تشنه می‌‌خواست ببیند لب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند، دریا را کوفه شد، علقمه؛ «شقّ‌القمر»ی دیگر دید ماه افتاد که محراب کند، […]

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگی‌اش آب کند، دریا را آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه می‌خواست که مهتاب کند، دریا را تشنه می‌‌خواست ببیند لب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند، دریا را کوفه شد، علقمه؛ «شقّ‌القمر»ی دیگر دید ماه افتاد که محراب کند، […]

شاهی که بُوَد ساقی کوثر، پدر او

شاهی که بُوَد ساقی کوثر، پدر او دردا! که بریدند لب‌تشنه، سر او داغ پسر لاله عذارش، علی‌اکبر داغی است که تا حشر بُوَد بر جگر او صد آه از آن لحظه که افتاد به میدان بر پیکر صدپاره‌ی اکبر، نظر او بنْشست وبه زانو بنهادش سر و از غم گردید روان، سیل سرشک از […]

رفتي و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم

رفتي و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم  اي روشناي دل من! تاريك شد ديدگانم گفتم كه در سايه سار، قد رسايش نشينم  افسوس! افتاد بر خاك، آن سرو و آن سايبانم گم گشت ره پيش چشمم، آوخ !كزاين درد جان كاه  مي سوزم و هر دم آيد، دود دل از استخوانم […]

ای مـرتضی خصایل و احمد شمایلم

ای مـرتـضـی خـصـایل و احمد شمایـلـم !            وی پیش دیــده چیــده شده! میوه ی دلــم!   بگشای دیده و به دلم ، راه غـــم بـــبـــند              برق نگاه نیست ولی سوخـــــت حاصلـم   دیگر پس ازتو، خیر نبــاشد به زنــــدگی              ای عمر من! به مرگم از این داغ، مایلم   […]

می‌زند نیشِ سکوتت به دل من، پسرم!

می‌زند نیشِ سکوتت به دل من، پسرم! لب‌گشا، کشت مرا خنده‌ی دشمن، پسرم! چشم خود وا کن و یک بار دگر حرف بزن از لب تشنه و سنگینی آهن، پسرم! بی‌تو از دیده‌ی من، قوّه‌ی بینایی رفت در عوض دیده‌ی دشمن شده روشن، پسرم! داغ مرگ پسرش را به دلش بگْذارند آن که بگْذاشته داغت […]

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم خیز و کن یاری‌ام، ای چشم و چراغم! پسرم! تا نوای تو شنیدم ز رُخم رنگ پرید خبر داغِ تو کرد از دو جهان بی‌خبرم چشم خود وا کن، اگر لب به سخن وا نکنی مکن از موی پریشان خود، آشفته‌ترم بس که غم هست […]

گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم

گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی به خاک فتادم، گهی ز جای پریدم دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت خدای داند و دل شاهد است، من چه کشیدم دو چشم خود بگْشا […]

به هر نحوی که یاد از جدّ خود «خیرالبشر» کردم

به هر نحوی که یاد از جدّ خود «خیرالبشر» کردم نظر بر قامت دل‌جوی تو، زیبا پسر کردم تسلّابخش دل بودی و بگْرفتندت از دستم ز عمرم سیر گشتم تا که بر جسمت، گذر کردم برای آن که شاید پیکرت را زنده دریابم ز هرسو بسته شد راهم، تلاش بیش‌تر کردم نمی‌شد چون به تنهایی، […]

تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم

تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم سوختم وز دل پُردرد، دعایت کردم آخرین توشه‌ام از عمر تو این بود، علی! که غم‌انگیز نگاهی ز قفایت کردم تو ز من آب طلب کردی و من می‌سوزم که چرا تشنه‌لب از خویش، جدایت کردم؟ گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت داشتم اشکی و […]