بستند چو بر پشت شتر، محمل زينب

بستند چو بر پشت شتر، محمل زينب بگْريست دل سنگ، به حال دل زينب گويي به غم و محنت و اندوه سرشتند از روز ازل، طينت و آب و گِل زينب بر نوك سنان بود سر شاه، شب تار شمعي كه بُدي روشن از او، محفل زينب گويند دهد ميوهي شيرين، شجر […]