هزاره گرايي رويکردها وگونه ها

«هزاره گرايي» (Millenarian) به معني اعتقاد به پايان قريب الوقوع نظام کنوني دنيا و پديدار شدن حکومتي در غايت خوبي، هماهنگي و عدالت پيشگي در جهان، مورد مطالعه دانشمندان علوم مختلفي همچون دانشمندان عرصه الاهيات، جامعه شناسي، روان شناسي، انسان شناسي و علوم سياسي قرار گرفته است؛ چرا که مهم ترين شاخصه هاي هزاره گرايان، اول، نارضايتي از وضع موجود و سپس اعتقاد به وقوع دوره اي از جهان است که عدالت، صلح و رفاه در آن فراگير مي شود.
گرچه ريشه اين اصطلاح به قبل از دوران باستان بر مي گردد؛ رشد و توسعه اين مفهوم در جهان مسيحيت شکل گرفته است و به حکومت هزار ساله ـ ملکوت ـ خداوند بر زمين اشاره دارد.
به طورکلي گونه شناسي ها نسبت به هزاره گرايي در دو رويکرد «سکولار» و «معنوي» قابل بررسي است که البته در برخي موارد، به رغم تفاوت در رويکرد، مشابه هستند. اين تشابه، گوياي اين واقعيت است که نوع موعود مورد اعتقاد، بر چگونگي جنبش هاي هزاره گرا تاثير به سزايي گذاشته است.
موعودگرايي، مقاومت و اعتراض: نگاهي به تجربه انقلاب اسلامي ايران

«موعودگرايي» (مهدويت)، به عنوان ميراث گران بار مذهب شيعه از زواياي مختلفي بررسي شده است. با اين حال، توجه به کارکرد آن در پيدايش بزرگ ترين انقلاب قرن مي تواند زواياي پنهان آن را نمايان سازد. از طرف ديگر، انقلاب اسلامي ايران از زواياي مختلفي براي پژوهشگران موضوع جذابي بوده است. به همين دليل، شماري از جامعه شناسان به نام کوشيده اند از يک سو عوامل و از ديگر سو آثار آن را تحليل کنند و از پيچيدگي اش بکاهند. براي تبيين کارکرد مهدويت در پيدايش انقلاب اسلامي، مي توان از سه مدل جامعه شناختي بهره برد: «مدل روانشناختي- ذهني»، «مدل ساختي- سازماني» و «مدل گفتماني». گرچه رجوع به سخنان رهبران انقلاب نشان مي دهد که مهدويت در دو مدل ذهني و ساختي، به کار گرفته شده است، نبايد اين آموزه مترقي را صرفا در اين دو مولفه به انحصار کشيد. مهدويت با ايجاد گفتماني برنامه دار در برابر گفتمان قدرت، توانست مشروعيت حاکميت موجود را به چالش کشيده، براي تاسيس يک حکومت جديد با ارزش هاي جايگزين برنامه اي ارائه کند. اين را مي توان کارکردي بزرگ براي مهدويت در جامعه ايران دانست.
محورهاي اميد در اديان ابراهيمي

«اميد»، از مسائل مهم و اساسي در عرصه فرد و اجتماع است و براي بسياري از مسائل اجتماعي نقشي محوري دارد؛ و محرک ذاتي و اصلي زندگي و عامل پويايي روان انسان است.
بديهي است، موضوع اميد در اديان، مخصوصا اديان ابراهيمي که داعيه اصلاح فرد و اجتماع را دارند، به نحو ويژه اي مطرح گردد، اين اميد در اديان ابراهيمي در سه مقوله اصلي: اميد به آينده، اميد به آخرالزمان، و اميد به آمدن منجي، قابل دسته بندي است. به عبارت ديگر، آموزه هاي ديني مرتبط با موضوع اميد در اديان ابراهيمي در جهت ايجاد اميد در اين سه محور مي باشد:
1. اميد به آينده: اين آموزه ها در صدد ايجاد روحيه اميد به آينده و عدم ياس از وضعيت موجود است.
2. اميد به آخرالزمان: اين دوره ميعادگاه اميد بشر و از اهميت ويژه اي برخوردار است. در بخش اول آن، تاريکي و خطر و آسيب و در بخش دوم، سراسر نور و زيبايي و عدالت است.
3. اميد به آمدن منجي: اين اميد، بر آمدن فردي الاهي از نسل پاکان منطبق و متصور مي گردد و نسبت به دو اميد قبل از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ چون از طرفي مکمل مقوله اميد است و از طرفي مهم ترين مصداق براي اميد به آينده و آخرالزمان مي باشد. اميد به منجي است که پويايي و نشاط و معنابخشي در جامعه ايجاد مي شود و پناهگاهي معنوي براي مردم و زمينه ساز رشد و تعالي بشر و محرکي براي نبرد با ظلم و ستم و انقلاب مي گردد و تسکين دهنده اي قوي براي مصائب و مشکلات مي باشد و طبعا از عوامل مهم انسجام اجتماعي به شمار مي رود.
بديهي است هر کدام از اديان که تصور واضح تري نسبت به اميد و منجي ارائه کند، در رسيدن به کارکردهاي فردي و اجتماعي موعود باوري، توفيق بيش تري (هم از لحاظ کمي و هم از لحاظ کيفي) مي يابد. در اين بين، مذهب شيعه، نسبت به مقوله اميد نگرشي خاص و ويژه ارائه مي کند که از همه اديان و مذاهب متمايز است. اين اميد به آينده و آخرالزمان و منجي، در نگرش شيعي، در بسياري از مسائل فردي و اجتماعي نقش محوري و کليدي به خود گرفته است.