اگر مقدّر نباشد، آتش هم گلستان میشود

اضطراب وجودم را تسخیر کرده بود. من بدنبال جان پناهی برای خود، بناچار از «یوسف علی» جدا شدم و با عجله خود را در سنگر نیمه جانی انداختم. همهی بچّهها از وحشت باران آتش در حاشیهی کانالها پناه گرفته بودند و با مهمات موجود، پاسخگوی آتشباری بعثیها بودند. در این میان «یوسف علی» با حالتی […]