چرا شهید نمی‌شوم؟

من درست می‌دیدم، هادی تو بودی که با لباس خانه می‌آمدی و با همان لبخند همیشگی‌ات و صدای مهربانت می‌گفت: نترس همسرم، من هستم و تازه از جبهه آمده‌ام. نگاهی به لباسهایت کردم و تو گفتی باران لباسهایم را خیس کرده و من حسابی گل‌آلود شده‌ام. با خود گفتم: «حتماً خواهی ترسید وقتی مرا در […]